محمد زینالی اُناری :
کهنسالی، بیش از آنکه یک اتفاق در چرخه زندگی باشد، ممکن است بهصورت یک حالت یا تفکر در آید؛ تفکری که جوامع در دست آن بهدست و پا بیفتند و نتوانند از دست آن بیرون بجهند. هنگامی که حالت اساسی مردم، با عدمگذر زمان و ایجاد تعلق نسبت به زمانهای گذشته خو بگیرد، خصوصا آنچه مربوط به دوران تکوین و رشد افراد در حال حیات است، تخیلات و ایدهها، اغلب در سیطره نسلهایی قرار میگیرد که از قدرت، فرصت و متعاقبا احترام بیشتری در جامعه برخوردارند. کهنسالان که بر اموال و ارث مقدمند، مدام تصورات و ایدههای خود را در جامعه بیان میکنند و مقاومت کمی در برابر پذیرش آن رخ میدهد.
این اتفاق بهخودی خود بد نیست، چرا که بسیاری از کهنسالان، بهصورت فردی و ممکن است تجربههای نسلهای قبل بهصورت جمعی رخدادهای نابی را رقم زده باشند که بر جای ماندن ایدههای آنان میتواند مؤثر و مفید هم باشد. اما سیطره نسل، میتواند بهطور کل، جامعه را دچار رکود در تغییر و تحول کند و چهبسا حاصل اتفاقات خوب آن را هم تخریب و از گردونه تاریخ به در کند. اما اغلب نسلهای بالای جامعه، خصوصا جامعه حال حاضر ایران، نسبت به تجربههای دوران رشد و جوانی خود، اصالت و قلمرو خاصی قائل هستند و مدام بر بازگشت آن اصرار میورزند.
اتفاقا تجربههای دوران جوانی نسلی که امروز پیر هستند، بسیار هم ناب و ارزنده است، آنها با طبیعت بیشتر مأنوس بودهاند، مانند امروزیها مواد غذایی بیمزه و مصنوعی نمیخوردند، آنها در مدارس کتابهای قطورتری میخواندند، با شاملو، بنان و صبا هم عصر بودند، انقلاب در زمان آنها رخ داد و خلاصه غالب آنها آپارتماننشین، فاقد محله و شهرکنشین نبودند و بسیاری محسنات دیگر. اما اینها همه تجربههای دورهای خاص بوده که اتفاقا این گروه اغلب آن را از دست دادهاند، چه اختیاری چه غیراختیاری!
اصالت تام ندارند، چرا که با گذشت زمان، اتفاقات جدیدی میافتد که بنا بر موقعیتهای جدید، میتوانند به نحو دیگری انجام شوند. رخدادها در گذر زمان، زمینههای اجتماعی خود را از دست میدهند و به دوران متفاوتی منتهی میشوند، اما تجربههای تاریخی، در طول زمان، معنادار شده و بسته به تأثیری که گذاشتهاند، میتوانند پیام خود را باز گذارند. بهطور مثال، خاصه انقلاب، داشتن روحیه پرخشم است، اما با گذشت زمان و شکل گرفتن انقلاب، باید آرامش و حسن اعتماد را در جامعه رواج داد تا خواستهها به مرور زمان شکل گیرند.
تجربهها، میتوانند در طول زمان شکل گرفته و تکامل یابند، اما نمیتوانند بهصورت «تکراری» صورت گیرند. کهنسالی هنگامی رخ میدهد که نسلها دیدگاههای عصری خود را مدام بازآفرینی کرده و در زمان به خواب نروند. کهنسالی زمانی است که دیدگاههای زمینه محور نسلهای پیشین، مانند ترس از بیگانه، ترس از ورود به سیاست و عدماعتماد به دولتمردان، بهصورت تصوری بازتکرارشونده خودنمایی کند، حال آنکه زمینه بسیاری از اتفاقات پیشین، مانند حضور نامأنوس ابرقدرتها و نبود فرصت مشارکت سیاسی امروزه تغییراتی یافته است.
کهنسالی هنگامی رخ میدهد که ذهنیت یک نسل، به ذهنیت نسلهای بعد نیز تبدیل شده و جامعه را از تغییر و تحول باز دارد. یکی از اتفاقات جالب، نوشتن درخواست و دستور در مکاتبات مراجعهکنندههای اداری است، حال آنکه امروزه بسیاری از شرکتهای سرمایهگذار به مشتری به دید فرصت نگاه میکنند و از فرمهای زیبا و سامانههای مناسب و قراردادهای محترمانه استفاده میکنند. سیطره تصورات کهنسال در فرهنگ عمومی، یک بیماری است؛ بیماریای که مانع هرگونه تغییر و تحولی بوده و اجازه پیشرفتن با زمان را نمیدهد.