نگاهی به نمایش «زندانی خیابان نواب»
اضمحلال روانی یک خانواده
کاظم هژیرآزاد/ بازیگر :
نمایش اقتباسی یا برداشتی آزاد از نمایشنامه«زندانی خیابان دوم» اثر نیل سایمون، نمایشنامه و فیلمنامهنویس زاده نیویورک و برنده جایزه پولیتزر است که در سال 1970 نوشته شده است.
با اینکه از زمان تحریر این نمایش 48 سال میگذرد، اما موضوعی که مطرح میکند، هنوز در مناسبات حاکم بر جامعه آمریکا که این نمایش ملهم از آن است مانند قانونی ازلی و ابدی حاکم است و درجای جای دیگر عالم مسکون، اروپا، آسیا و آفریقا نیز جاری و ساری است؛ آمریکایی که افراد در سیطره شکاف طبقاتی دست و پا میزنند و مفری برای نجات نمییابند.
مقالات و بررسیهای زیادی درباره معضلات طبقه متوسط رو به پایین شهری نوشته شده و میشود اما تأثیر هیچیک از آنها مانند تأثیر یک نمایش خوب و زنده نمیتواند باشد. در نمایش زندانی خیابان نواب، این اتفاق به همت کارگردانی هوشمندانه و بازیهای روان و خوب آن افتاده است. این نمایش به خوبی توانسته است نیت و مقصود خود را با تمهیدات و اشاراتی که میکند، به مخاطب منتقل کند.
اما انتخاب نام آن سؤال و شبههای برای نگارنده پیش آورده که بهدرستی نمیتواند به آن پاسخ دهد. سؤال این است که نیت کارگردان از تغییر «خیابان شماره 2» به «خیابان نواب» چیست، آیا منظور نیل سایمون از عنوان نام خیابان شماره 2 (خیابانی که در خود نیویورک وجود دارد) فقط همان خیابان است، یا آن خیابان جزئی از کل خیابانهای نیویورک و دنیاست؟ به یقین حتی اگر ایشان کلمه نواب را نمیگذاشت باز هم ما امثال خیابان نواب را در اینجا و آنجا مجسم میکردیم و این فکر در ذهن مان بهصورت کمرنگی ایجاد میشد که ممکن است در آذربایجان، خراسان، اصفهان، شیراز، کرمان و...هم خیابان نواب وجود داشته باشد. اما انتخاب نام نواب، ما را بهطور مشخص به خیابان نواب تهران مورد نظر و توجه قرار میدهد و این شبهه را بهوجود میآورد که منظور فقط خیابان نواب است که تماشاچی تهرانی بهتر از هر تماشاگر دیگر شهرستانی میداند کجاست.
هرچند که مطمئن هستیم هنرکار بهعنوان کارگردان و ایضا برداشتکننده از اثر، منظورش فقط خیابان نواب تهران نیست. سایمون و هنرکار انگشت روی اضمحلال روانی یک خانواده از طبقه متوسط رو به پایین گذاشتهاند که روح و روانشان در حال ذوبشدن است و سرنشینان دیگر این آپارتمان هم وضعیت بهتری از آنها ندارند. طبقهای که از صبح تا شب برای لقمهای نان میدوند و فقط میتواند به زور شکم خود را نیم سیر کند و اجاره خانه و قبض برق و آب را بدهد. ناصر و ثریا در واقع زندانی این نظم محتوم بیش نیستند. در این نمایش طنز تلخ و در عین حال تراژیک، میتوان جامعه خود، و جامعه نزدیک به خود را در اقصینقاط دنیا دید. میتوان دید که وضعیت سیاست اقتصادی نادرست حاکم بر جامعه چگونه میتواند خانوادهها را از هم بپاشند. و یک زندگی زیبا را به ورطه نابودی روانی بکشاند. با دیدن این نمایش پی به جهان درون این نوع آدمها میبریم و نیز ناگفته نباید گذاشت که از نقاط عطف این نمایش ضرباهنگ و بازیهای درست آن است که اجازه نمیدهد ملالی به مخاطب دست داده و از دیدن آن پشیمان شود.