سعید مروتی_روزنامه نگار
مسخره باز در بهترین حالت میتوانست یک فیلم کوتاه حداکثر نیمساعته باشد ولی بیجهت کشآمده تا تبدیل به فیلمی بلند شود. راهحل کارگردان برای افزودن به زمان فیلم استفاده عجیب و بیمنطق از عناصر تکرار و تداعی است. تکرار هر چیزی که احتمال داشته بار اول کمی خندهدار باشد و تداعی هر فیلمی که در ذهن تماشاگر بهعنوان شاهکار یا اثری کالت ثبت شده.
غنیزاده سرمست از موفقیتی که در عرصه تئاتر بهدست آورده و با اعتماد به نفس حاصل از این موقعیت، هر آنچه خواسته بافته و از هر فیلمی که دوست داشته تکهای برداشته و معجونی تحویل داده که بعید است جز تماشاگر اسنوب و خودآزار، کسی را راضی از سالن سینما به بیرون بفرستد. تحمل فیلم بعد از ۲۰ دقیقه، یکی از سختترین کارهای دنیاست (آنها که تا آخر ماندهاند به حال کسانی که زودتر طاقتشان تمامشده و سالن را ترک کردهاند غبطه میخورند). هر دیالوگ و کنشی که از نظر فیلمساز بامزه بوده آنقدر تکرار میشود تا روح و روان تماشاگر به شکلی اساسی آزار ببیند. مسخرهباز میکوشد تهی بودنش را پشت جلوههای ویژه، میزانسن خودنمایانه و تقلید و تمسک از فیلمهای مشهور تاریخ سینما پنهان کند، که نمیتواند. این فیلمی است که برای مرعوب کردن ساخته شده ولی نه « هتل بوداپست » نجاتش میدهد و نه «کازابلانکا » و « پاپیون» و «ماتریکس» و نه سریال «هزاردستان» که به بهانه حضور نصیریان در فیلم به آن ارجاع داده شده. لحن فانتزی فیلم ظاهرا قرار بوده هر بیمنطقیای را توجیه کند. هر تکه فیلم از جایی آمده و لابهلایش نصیریان بارها سبیل مشتریانش را بر باد میدهد و دائم تکرار میکند دستم خورد. کسی که نام این تکرارها را موتیف میگذارد و جلوههای ویژه را تکنیک میداند، جاهلی است که چیزی از سینما نمیداند. ندانستن البته عیب نیست ولی توهم دانستگی قطعا ایراد است؛ بهخصوص وقتی که با تفرعن هم آمیخته شود؛تفرعنی که از پشت دوربین به فیلم سرایت کرده و نتیجهاش شده مسخره باز؛ فیلمی که شایسته نفرت و تحقیر است.
هیچ و پوچ
«مسخره باز» فیلم بیهودهای است که روح و روان تماشاگر را به چالش میکشد
در همینه زمینه :