مصونیت از جرم با آموزش مهارتهای زندگی
گفتوگو با محمد حسنی، عضو پژوهشگاه مطالعات آموزشوپرورش، درباره نقش آموزش مهارتهای زندگی در کاهش آمار بزهکاری در نوجوانان
نورا عباسی_روزنامه نگار
هر دانشآموز ایرانی اگر بتواند تا مقطع پیشدانشگاهی پیش برود، 18سال از زندگیاش را در مدرسه میگذراند و بر این اساس 167روز از هر سال تحصیلیاش را به درس و مدرسه اختصاص میدهد. براساس همین آمار و ارقام حضور دانشآموزان در مدارس است که وقتی صحبت از نوجوانان بزهکار بهمیان میآید، بسیاری مسئولیت را بر دوش مدارس و سیستم آموزشی میگذارند و نظام آموزشی را بهعنوان یکی از عوامل دخیل در کاهش یا افزایش آمار بزهکاران نوجوان به شما میآورند. اینکه نظام آموزشی ما تا چه حد نقش پیشگیرانه را در بحث بزهکاران نوجوان دنبال میکند، سؤالی بود که در گفتوگو با محمدحسنی، عضو پژوهشگاه مطالعات آموزشوپرورش، مطرح کردیم. او در این خصوص توضیح داد: «جامعه باید آموزش مهارتهای زندگی را بهعنوان یک مطالبه از سیستم آموزشی پیگیری کند، در این صورت بخش بزرگی از نوجوانان از مصیبتهایی که در جامعه وجود دارد و ممکن است در آینده آنها را گرفتار کند، مصون میمانند».
آقای حسنی! موضوع بزهکاری نوجوانان تا چه حد دغدغه نظام آموزشی ماست؟ چه اقداماتی برای آموزش درست دانشآموزان در رابطه با مسائل تربیتی انجام میشود؟ آیا نظام آموزشی ما میتواند زمینه را برای کاهش جرم میان نوجوانان مهیا کند؟
آموزشوپرورش در این زمینه اقداماتی انجام داده است، اما بافت اجتماعی ما آنقدر درگیر مشکلات است که نقش مداخلات آموزش رسمی کمرنگ شده است. در هر صورت، نظام آموزشی بیکار ننشسته و در حال پیگیری کارهای مهمی است.
منظورتان همان مباحث درسی است که در دورههای مختلف تدریس میشود؟
آموزشوپرورش در درسهای تفکر و پژوهش(برای دانشآموزان پایه ششم) و همچنین سبک زندگی(برای دانشآموزان پایه هفتم و هشتم) به دانشآموزان آموزش میدهد تا مسائل خودشان را با عقلانیت و خردورزی حل کنند و در شرایط تصمیمگیری، منافع خود و خانواده را مدنظر داشته باشند.
هماکنون خشونت مهمترین معضل جامعه است و دلیل این اتفاق را هم باید در نبود مدارا و گفتوگو جستوجو کرد. بر همین اساس پایه درسی مانند سبک زندگی بر اساس گفتوگو است. سیستم آموزشی به این سمت رفته است که دانشآموزان را برای گفتوگو در سطح مدرسه، خانواده و جامعه آماده کند. دانشآموزان، سودمندی این گفتوگوها را در تجارب درسیشان مشاهده میکنند و برای برخورد با موقعیتهای مشابه در زندگی اجتماعیشان آماده میشوند.
براساس صحبتهای شما به نظر میرسد بستر اجتماعی و خانوادگی قدرت بیشتری از مباحث آموزشی دارد. با تکیه بر این واقعیت باید پرسید که تدریس این مباحث آموزشی تا چه حد تأثیرگذار است؟
من قبول دارم که اقدامات آموزشی ما در شرایط اجتماعی فعلی ما آنچنان تأثیرگذار نیست، ولی ما نمیتوانیم دست از مداخلهها برداریم. بدون شک در یک جامعه توسعهیافتهتر، این آموزشها بهدلیل تناسب با بافت اجتماعی اثرگذارتر است، اما به هر حال ما باید در این مسیر گام برداریم. ما در درس سبک زندگی، آموزشهایی به بچهها ارائه میدهیم که دربرگیرنده بسیاری از مشکلات دانشآموزان است؛ بهعنوان مثال در این درس مهارت مقابله با استرسها، گفتن نه به درخواستهای نامعقول، تصمیمگیری مناسب و... آموزش داده میشود، اما اینکه این تلاشها تا چه حد اثربخش باشد، قابل بررسی است.
اما باید قبول کنیم که وقتی نوبت به تدریس برخی از درسها میرسد، موضوع با جدیت اجرا نمیشود و تأثیرگذاری چندانی ندارد. مباحث تربیتی و آموزش مهارتهای زندگی هم در مدارس ما به چنین سرنوشتی دچار شدهاند. دلیل این اتفاق چیست؟
با توجه به اینکه تجارب آموزشی ما با ساختارهای فرهنگی موجود در جامعه و زندگی واقعی تناسب ندارد، این اتفاق رخ میدهد. برخی از درسها مانند دروس ریاضی، علوم و... از جانب خانوادهها بهعنوان درسهایی جدی و مهم تلقی میشوند و درسهای هنر، سبک زندگی، تفکر و پژوهش که میتوانند زمینه را برای آموزش یک رفتار مناسب اجتماعی و اخلاقی فراهم کنند، در حاشیه قرار گرفتهاند و بهاصطلاح با نام درسهای حیاطخلوتی شناخته میشوند. این اتفاق ناخوشایندی است که ما در تلاشیم از شدت آن بکاهیم تا درسها از فرصت یکسان برای آموزش به دانشآموزان برخوردار باشند. چه بسا اگر بچهها چند مهارت اساسی زندگی را یاد نگیرند، اما در حل فرمولهای پیچیده خبره باشند، در جامعه افراد موفقی نخواهند بود و با هر نابسامانیای دچار آسیب شوند.
بهنظرتان چرا درسهای مرتبط با مهارتهای زندگی به حاشیه رانده شدهاند و آنچنان که باید و شاید در بحث بزهکاری نوجوانان اثرگذاری ندارند؟
مبنای ارزش درسها در نظام آموزشی ما آزمونپذیربودن آنهاست که در کنکور، آزمون مدارس تیزهوشان و نمونه دولتی و...اثرگذار هستند. آزمونپذیری در درسهایی مانند تفکر، مهارت زندگی و هنر کمتر است و این درسها بیشتر بهعنوان درسهای «نمره بیار» معرفی میشوند که معدل افراد را بهبود میبخشند. ما شاهد هستیم که در بسیاری از مواقع، معلمها ساعت درسهای مرتبط با مهارتهای زندگی را به درسهای دیگری مانند ریاضی اختصاص میدهند که این ظلم مضاعف در حق دانشآموزان محتاج یادگیری این مباحث مهارتی است.
بر اساس صحبتهای شما میتوان اینگونه جمع بندی کرد که مباحثی تحت عنوان مهارتهای زندگی که به دانشآموزان آموزش داده میشود، بهدلیل قدرت بیشتر بسترهای اجتماعی و فرهنگی، چندان قدرت مانور و تأثیرگذاری ندارند؟
درست است. این آموزشها ضعیف هستند، اما به هر حال این فرصتهای یادگیری در مدارس فراهم شده است و تأثیرگذاریشان قابل پیشبینی نیست و نمیتوانیم از این صحبت کنیم که این آموزشها تأثیری ندارند. در واقع جامعه باید به این موضوع توجه و آموزش مهارتهای زندگی را بهعنوان یک مطالبه از سیستم آموزشی پیگیری کند، در این صورت بخش بزرگی از نوجوانان از مصیبتهایی که در جامعه وجود دارد و ممکن است در آینده آنها را گرفتار کند، مصون میمانند.
اما به شیوه ارائه این مباحث نقدهای جدی وارد است...
بله، در شیوه ارائه، چند مسئله داریم. نظام آموزشی، معلمها و والدین باید این درسها را جدی بگیرند و نظام آموزشی، معلمهای مناسب و شایستهای را برای این حوزه پرورش دهد.