نابغهء عاصی
جواد نصرتی_روزنامه نگار
دیهگو مارادونا، نمونه بینظیری از رشد خودروی استعداد و نبوغی اساطیری در بستری از نابهنجاری و سهلانگاری است. عاصیترین آرژانتینی تمام اعصار، همچون یک قدیس، میلیونها انسان را در چند نسل شیفته خود کرد و در سرنوشتی پیشبینیپذیر، آنها را با خودش به قعر سیاهچال ناامیدی و تلخکامی کشاند.
زندگی مارادونا، تقابل نبوغ و عصیان، درخشش و تاریکی، زیبایی و زشتی و به تعبیر زیبایی، آنطور که در فیلم مستند «دیهگو مارادونا» به کارگردانی آصف کاپادیا مطرح شده، تقابل بین دیهگو و مارادوناست. این فیلم، مهمترین برش از زندگی مارادونا، یعنی حضور فراموشنشدنی او در ناپل را، با تصاویری زنده و پراحساس روایت میکند. مارادونا، سرشکسته از ناکامیاش در بارسلون، به تنها شهری که او را میخواهد میآید و در این شهر، همزمان صعود و سقوط میکند. او، یک تنه، جنوبیهای «کثیف» ایتالیا را که دههها طعنه و تحقیر شمالیهای ثروتمند را تحمل کرده بودند، قهرمان لیگ ایتالیا و جام یوفا در اروپا میکند. او که دوباره در ناپل زنده شده، آرژانتین را هم در یکی از فراموشنشدنیترین جامهای جهانی تاریخ در سال1986 در مکزیک قهرمان دنیا میکند. این دستاوردها، استاندارد جدیدی در تاریخ فوتبال رقم زده و حتی همین حالا، فوتبالیستها را تنها وقتی با مارادونا مقایسه میکنند که توانایی این میزان تأثیرگذاری فردی در یک تیم معمولی را داشته باشند. کاری که مارادونا به تنهایی انجام داده، احتمالا هرگز در تاریخ فوتبال تکرار نخواهد شد و به همینخاطر است که از نظر دوستداران او، هیچ فوتبالیستی در بزرگی، حتی به او نزدیک هم نخواهد شد. اما در همان سالها که مارادونا دنیای فوتبال را به بعد و قبل از خودش تقسیم میکرد، ناپل، شاهراهی بود که دیهگو را با سرعت تمام به نابودی هدایت میکرد. در فیلم کاپادیا، همبازیها، روزنامهنگاران همدوره و اعضای خانواده مارادونا با تیغ برهنه حقیقت، تصویر شلوغ و درهمی که از فروپاشی او ثبت شده را هرس میکنند و تصویر روشنی از یک سقوط از پیش تعیینشده را عرضه میکنند. مارادونا در ابتدای فیلم، فوتبالیستی سرخورده اما بانبوغ و مصمم است که اندام متناسب و انگیزههای زیادی برای تبدیل شدن به بهترین در دنیا را دارد. اما بعد از چند سال غرق شدن در زندگی شبانه و بر خوردن با خانوادههای تبهکاری که کوکائین را برای رام کردن او به پایش میریزند، در انتهای فیلم دیهگویی بدون تمرکز و چاق را میبینیم که تنها به فکر فرار از ناپل است. مارادونا در ناپل، به جایگاهی در فوتبال رسید که هیچ فوتبالیست دیگری حتی نمیتواند به آن نزدیک شود. او در ناپل، سقوطی را تجربه کرد که هیچ فوتبالیستی در مقیاس او، هرگز تجربه نکرده است.
جوان تهیدست زاغهنشینی که آرزویش خرید یک آپارتمان برای پدر و مادرش در بوئنوسآیرس بود، هرگز نابغهای که تاریخ فوتبال را به روایت خود نوشت رها نکرد. «دیهگو»، درست زمانی که «مارادونا» در بالای جایگاه خدایان فوتبال مینشست، سهلانگارانه و لاقیدانه در کوکائین و فاحشهها غلت میزد. اما تصویری که فیلم کاپادیا به ما میدهد، این است که نمیتوان «دیهگو» و «مارادونا» را از هم جدا کرد. مارادونا، با تمام جادوگریهایش و با تمام لغزشها و بیپرواییهایش مارادونا شده است.