صدای دانشجو را بشنوید
تعدادی از فعالان دانشجویی همزمان با روز دانشجو از مطالبات دانشجویان به همشهری میگویند
دانشگاه و فعالیتهای جنبشهای دانشجویی و مطالبهگری دانشجویان جزو پیشرانهای اصلی اصلاحات اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و... در هر کشوری ازجمله ایران است و این مهم در شرایط سختی همچون فضای کنونی کشور بیش از پیش خود را نمایان میکند. کشورمان با چالشهایی همچون شکافهای اجتماعی، ناامیدی، بیاعتمادی، زوال همبستگی و مشکلات اقتصادی داخلی و خارجی بسیاری درگیر است و برای عبور از این تلاطمها حتما جنبش دانشجویی میتواند یکی از اصلیترین سرمایههای اجتماعی محسوب شود. اما سؤال اصلی این است که صدای این جنبش و فعالان دانشگاه چقدر شنیده میشود؟ «اصلاحات»، «شفافیت» و «مبارزه با فساد ساختاری» مهمترین صدایی است که در سالها و حتی دهههای گذشته از دانشگاه و دانشگاهیان ایران بیرون آمده است اما واقعیت این است که به این ظرفیت مهم کشور نگاهی فصلی (دوران انتخابات و...) و مقطعی (روز دانشجو و شروع سال تحصیلی دانشگاه و...) وجود دارد و بیش از اینکه بهدنبال استفاده از این پتانسیل مهم اجتماعی و فرهنگی باشد، نگاهی از بالا به پایین به دانشجویان وجود دارد؛ اگرچه در شعار همیشه گفته میشود که دانشگاه باید مطالبهگر باشد. واقعیت این است که فعالان دانشجویی ایران و فضای دانشگاههای کشور امروز با برخوردهای خارج از چارچوب، رواج پولیشدن تحصیلات عالی و نه نخبهگرایی، نبود عدالت آموزشی و انواع گزینشها و سهمیهها و... روبهرو شدهاند و حاصل همه اینها زیرسؤال رفتن استقلال دانشگاه و دانشگاهیان است؛ اتفاقاتی که آسیبهای جدی به بدنه فعالیتهای جنبشهای دانشجویی وارد کرده و عملا حق مطالبهگری را دچار چالش کرده است.
مطالبات اصلی دانشجویان
حسام امین محلاتی، سخنگوی تشکلهای اتحادیه دانشجویان متحد و دبیرکل انجمن دانشجویان ایران دانشگاه ارومیه
اولین بار افلاطون، ۴قرن پیش از میلاد مسیح، محلی را بهنام «آکادمی» در یونان باستان بنا نهاد. آکادمی افلاطون را در معنای امروزی بهنام «دانشگاه» میشناسیم. تعریف افلاطون از آکادمیاش مختصر و واضح بود: محلی برای اندیشیدن و یادگرفتن.
تمام متفکرین و روشنفکران پس از او، همگی در نوعی از انواع پساآکادمی افلاطون تربیت شده یا بهصورت غیرمستقیم تحتتأثیر آن، ظهور و بروز پیدا کردهاند. هدفِ بدوی و همچنین غایی آکادمی (یا همان دانشگاه)، ایجاد فرصت رشد آزادانه اندیشه و تولد طبیعی دانش است. اصالت این هدف آنجا اثبات میشود که میبینیم این آزاداندیشی موجب شد که در سال1968 دانشگاه برخلاف منافع حاکمیت و به سمتی دیگر (که رشد و بروز طبیعی دانش سبب آن بود) حرکت و تحولات گستردهای ایجاد کند. نمونه این اتفاق در ایران هم موجود بوده و تا همین امروز هم در جریان است. جنبش دانشجویی که در دهه۱۳۲۰ مقدماتش ایجاد شد هیچگاه درصدد حفظ وضعیت موجود یا تامین منافع حاکمیتها پیش نرفته است. شاهد این مدعی هم برخورد قهرآمیزی بود که منجر به ایجاد فاجعه ۱۶آذر۱۳۳۲ شد. این فاجعه که بعدها در جریان مبارزات علیه پهلوی، انقلاب مردمی۵۷، انقلاب فرهنگی، کوی دانشگاه و جنبش سبز تکرار شد، نشان داد که حامیان وضع موجود، همانند منتقدان وضع موجود پتانسیل بالایی را در دانشگاه برای ایجاد تغییر و تحول و برهمزدن وضع موجود شناختهاند و به همین دلیل هم روی به سرکوب و تلاش برای کنترل دانشگاه گذاشتهاند.
اما دانشگاه، هم به مثابه یک نهاد و هم بهمنزله یک جامعه، نیازمند مقدماتی برای حفظ حیات خود است:
1- استقلال در اداره: شرط لازم برای حفظ آزاداندیشی، رهایی از بند مداخلات بیرونی و جهتدهیهای منفعتطلبانه و تصنعی است. برای نیل به این مهم باید دانشگاه در اداره و مدیریت خود آزاد، مستقل و با اراده داخلی باشد. نمیتوان وقتی که از جوامع و نهادهای غیردانشگاهی دائما به دانشگاه اعمال نظر و اراده میشود، انتظار طی مسیر طبیعی و حفظ روابط ارگانیک درونی و برونی را از آن متصور شد.
2- تامین منابع مالی: دانشگاه بهمانند تمام جوامع و همچنین نهادهای دیگر دارای مخارج جاری و جانبی گوناگون است. تبدیل شدن مسائل اقتصادی به یک هدف یا دغدغه کاملا با معنای ذاتی دانشگاه در تضاد است.
3- علم برای علم، اندیشه برای اندیشه، دانش برای دانش: فعالیت دانشگاه باید در جهت نشر و ترویج آگاهی از هر نوع آن بهعلاوه ایجاد فضای تبلور دانش و اندیشه بهصورت طبیعی و بدون پیششرط باشد. جهتدهی یا مهندسی تولید علم چیزی جز خیانت به علم و کشتن تدریجی آن نیست.
4- ایجاد فرصت برابر تحصیل برای همه: امکان ورود و حضور در دانشگاه باید بهصورت برابر و مساوی برای تمام افراد متقاضی وجود داشته باشد. همانطور که در منشورهای حقوق بشر گفته شده طبقه، شأن و منزلت اجتماعی، دین و مذهب و باورها، جنس و جنسیت، پیر و جوان و غیره نباید در گزینش افراد محلی از اعراب داشته باشند.
عدول از هرکدام از موارد ذکر شده حالاتی را ایجاد میکند که آن را به وضوح در آموزش عالی امروز کشورمان میتوان شاهد بود.
امروز دانشگاه در ایران (چه بهمعنای کلی و چه بهمعنای جزئی) مستقل نیست. انواع گزینشها و دخالتها در انتخاب مدیران در همه ردهها و حتی کارمندان صورت میگیرد. رؤسا و وزرای مربوط به دانشگاه، همگی انتصابی بوده و خبری از اراده مستقیم و آزاد دانشگاه در انتخاب اجزای مدیریتی خود نیست. این عدماستقلال باعث شده که حتی در رده انتصاب هم آزادی عمل کافی وجود نداشته باشد و منصور غلامی گزینه ۲۱ام رئیسجمهور برای تصدی وزارت علوم باشد. نتیجه این وضع، نبود اراده و اعتماد بهنفس کافی در مجموعه مدیران میانی است. آنان که از پشتوانه اجتماعی در ساختار دانشگاهی برخوردار نبوده و رؤسایشان عملا گزینههای تحمیلی دست چندمی کانونهای خارج از دانشگاهی هستند، چگونه امکان پاسداری از فضای آزاداندیشی و حفظ کار ویژه طبیعی دانشگاه را دارند؟ عدم اعتماد بهنفس مدیران دانشگاهی باعث شده که در مسئله تثبیت جایگاه قدرتمندان و اقتدارگرایان، در مواجهه با مسئله دانشجویان ستارهدار و سهمیههای رو به رشد و قارچگونه هیچ اقدام مؤثر و عکسالعمل کارایی از آنان مشاهده نشود. از طرفی سهمیهها راه ورود برابر و مساوی افراد به دانشگاه را بسته و از طرف دیگر انواع تلاشها برای حذف طبقات و تفکرات غیرهمسو صورت گرفته است. پولسازی صندلیها و رشتههای مختلف، سال به سال رونق میگیرد و امکان حضور برابر جای خود را به امکان حضور فرادستان و حذف فرودستان میدهد. ورود پول از حاشیه به متن در آکادمیهای امروز ایران باعث شده دانش که روزی به نجوم،کیمیا و فلسفه از آن یاد میشد، امروز تنها به شکل اسکناس تصور بشود. سیاست مواجهه با دانشگاه در ایران، خصوصا در سالهای اخیر چهرهای خشن و عجیب بهخود گرفته. دانشگاهی که زمانی «مبدا تحولات» نامیده میشد، اکنون بیشترین تلاش برای به حاشیه راندن آن صورت میگیرد. فعالان دانشجویی در همین چند سال اخیر در دولت حسن روحانی با اتهامات مبهم «تشویش و تبانی و اجتماع» با احکام ۱، ۲، ۵، ۱۰ساله به زندان و شلاق محکوم شدهاند. برخی همچنین متحیرانه از ادامه تحصیل محروم شدهاند و در دولتی که میخواست ستارهها را به آسمان بازگرداند، حقیقتا ستارهدار شدهاند. در جدیدترین مواجهه ساحت قدرت با ساحت دانشگاه، شیوهنامه انضباطی جدیدی از جانب وزرای بهداشت و علوم ابلاغ شده که (وضوحا و در تضاد کامل با تمامی قوانین بالادستی) در آن بهصورت خلاصه دانشجو همیشه مجرم است. برای تحلیل این شیوهنامه 2احتمال وجود دارد: یکی اینکه مسئولین امر اساسا اهمیتی برای دانشگاه و هویت آن قائل نیستند و در عملشان عمدی موجود است و دیگری اینکه شاید اساسا اهمیتی به اجرای قانون نداده و امیدی به تحصیل نتیجه از آن ندارند. در علتیابی مواجهات مختلف اینچنینی با دانشگاه و نتایج آن، استدلالات مختلفی مطرح شده که هرکدام در جایگاه خود قابلیت اثبات دارند؛ اما مهمتر از آن استدلالها، توجه به پتانسیل و توانی است که نیروهای بیرونی و احیانا اقتدارگرا با کنشها و واکنشهای خود بر وجود آن در دانشگاه صحه گذاردهاند؛ شاید دانشگاهیان خود از این پتانسیل نهفته آگاه نباشند، ولی قطعا و به گواه شواهد، دیگران از آن آگاهند.
اوجگیری پولسازی در دانشگاه
آرش چایچی، دبیر سابق انجمن اسلامی آرمان دانشگاه علم و صنعت
اعتراضات سال 98 معادلات را بههم زده است. فضای سیاستزدوده و فردگرا به ناگاه ترک عمیقی برداشت. بحرانهای فروخفته در بطن جامعه از میان این شکاف نمایان شد. شکاف مثل یک زلزله از زیر پای همه ما گذشت و تقسیمبندیهای جدیدی را به صحنه سیاسی خوراند. از یک سو با تشکیل بلوک واحد قدرت توسط سران 3قوه تقسیمبندیهای درونی حاکمیت ناگهان محو شد و از سوی دیگر حذف نمایندگان مجلس از معادلات، حق مداخله مردم در سرنوشت خویش از طریق مجلس را بهطور کلی زیر سؤال برد. از یکسو اعمال سیاست ریاضتی حذف یارانه بنزین، پیوند سیاستهای تعدیل اقتصادی و آزادسازی قیمتهای دوران احمدینژاد و روحانی را علنیتر از همیشه کرد.
دانشگاه نیز همچون حاکمیت و نیروهای سیاسی آماده این وضعیت نبوده و سالها سیاستزدایی به طرق مختلف، توانایی کنش مؤثر دانشگاه در وضعیت را کاهش داده است. البته که بهواسطه تعدد و شکافهای جریانات مختلف دانشجویی و هژمونی سیال در دانشگاه این وضعیت به سرعت در حال تغییر است. در ادامه برآنم تا با مطرح کردن چند نقد درونی، به موانع پیشروی کنش دانشجویی بپردازم.
صنفیگرایی
در فضای پسا94 با اوجگیری پولیسازی دانشگاه همزمان با سیاستزدایی در سالهای گذشته، مطالبات صنفی هم در دانشگاه به مسئله اصلی تبدیل میشود. کم یا بیش در اکثر دانشگاهها چانهزنی با دانشگاه بر سر مسائل رفاهی، اعتراض به کاهش سنوات رایگان و پولیسازی آموزش اتفاق میافتد. جریانات دانشجویی سعی میکنند با طرحکردن مسائلی همچون کالاییسازی علم، پولیسازی دانشگاه، استقلال دانشگاه و آزادیهای آکادمیک پیوندهایی میان مطالبات صنفی و کلیت وضعیت جامعه ایجاد نمایند. اما فضای فردگرا و ترسیده پیش از اعتراضات98 این پیوندها را پس میزند و مطالبات بیش از آنکه مسئله عمومی را مطرح کند بیانگر مطالبات شخصی افراد میشود. در اینجا دانشجویان تمایل عمدهای به جداسازی مطالبات صنفی و سیاسی دارند تا در فضای امن صنفیگرایی، هزینههای تحصیلی و وضعیت رفاهی خود را بهبود دهند. در فضای سیاستزدوده و بدنامی سیاست، عنوانهایی چون «فعال صنفی» برای تمایزگذاری با دیگر فعالین دانشجویی شکل میگیرد.
هویتگرایی
انبوه پسوندها بعد از کلمه فعال مثل فعال صنفی، فعال نشریاتی، فعال انجمنی، فعال محیطزیستی، فعال زنان و... هویتها و تضادهایی را در دل خود حمل میکند که بیشتر از اینکه ناشی از تمایزات سیاسی در جریانات دانشجویی باشد بیانگر شخصیشدن و هویتیشدن فعالیت دانشجویی است. فضای پر از برچسبها و هویتهای جعلی در نفی هم، امکان کار مشترک با حفظ تمایزات را ناممکن میکند. وقتی هیچ کنش واقعی در فضای سیاستزدوده انجام نمیشود، دعوا بر سر هویت اوج میگیرد. صفها جدا میشوند بیآنکه تجمعی واقعی صورت گیرد. کنشها بیشتر از اینکه به نقد وضعیت بپردازد علیه هم انجام میشود.
امروز اما اعتراضات98 خشمی را از میان ترس برانگیخته که میتواند فردگراییها را کنار گذاشته و با دیدن «دیگری»، روح تازهای در جریانات دانشجویی بتاباند. در فضای پسا98 شکافها و پیوندهای تازهای ایجاد شده و در حضور کنش و مقاومت واقعی هویتها بیموضوعیت و کارکرد میشوند. پیوندها معنایی دوباره مییابد؛ همچون پیوند جمهوریت و معیشت که در دل وقایع آبان درهم تنیده شد.
بازگشت به عرصه عمومی
البرز حبیبی، دبیر سابق انجمن فرهنگ و سیاست دانشگاه بینالملل امامخمینی(ره)
دانشگاه در شرایطی به پیشواز روز دانشجو میرود که نهتنها زخمهای برخوردهای اخیر با فعالان و تشکلهای دانشجویی التیام نیافته، بلکه با همدستی مسئولان برخی از دانشگاههای کشور، جو امنیتی روزبهروز بر دانشگاهها چیرهتر میشود.
سالهاست که در دولتهای مختلف، سیاست تجاریسازی دانشگاه و پولیسازی آموزش با حمایت جناحها و ارکان مختلف حاکم مجدانه پیگیری میشود و بخشی از سیاستهای کلان اقتصادی نئولیبرالی است که اخیرا فاز دیگری از آن بهمنظور آزادسازی قیمت بنزین با رویکردی اقتدارگرایانه و بهطور شبانه، با دور زدن نهادهای دمکراسی و نمایندگان مردم در مجلس به اجرا گذاشته شد.
در این منطق، نگاهی سودمحور بر تمام ساحتهای زیست اجتماعی حاکم است و مدرسه و دانشگاه نیز از آن مبرا نیست. همسر سرلیست سابق جناح اصولگرا، که خود سالها از سیاستگذاران فرهنگی و آموزشی کشور بوده و علیالقاعده باید مدافع آرمانهای عدالتخواهانه انقلاب مستضعفین و کوخنشینان باشد، در صداوسیما از مدرسهسازی برای پرورش فرزندش و سایر «ژنهای خوب خوشاستعداد» و تفکیک آنها از «از همه جاماندگان ضعیف» دفاع میکند و رئیسجمهور اعتدالگرا در آغاز سال تحصیلی از اتصال دانشگاه به بخش خصوصی میگوید و میپرسد «وقتی میشود بچهپولدارها شب به دانشگاه بروند و درس بخوانند چه اشکالی دارد؟» همزمان تعدادی از فارغالتحصیلان بهاصطلاح اصلاحطلب همین مدارس هم در دفاع از همسر سرلیست به میدان میآیند و بیانیه صادر میکنند. همچنانکه وقتی نوبت به آزادسازی اقتصادی میرسد، سران 3قوه از 3طیف سیاسی به ظاهر مختلف، اتفاق نظر پیدا میکنند و نهایت اختلافات هم بر سر نحوه اجرای سیاستهاست نه خود آنها. سیاستهایی که رد آنها را باید در نسخههایی که نهادهایی چون صندوق بینالمللی پول میپیچند، پی گرفت که اجرای آنها اولویتدار میشود.
در چنین شرایطی که سرمایه اجتماعی و اعتماد عمومی رو به افول است و مرزهای نیروهای سیاسی حاکم مضمحل شده و در بحران نمایندگی سیاسی مطالبات جامعه بهسر میبریم و از سوی دیگر جریانات فرصتطلب که خود حامی جنگ و تحریم و سیاستهای اقتصادی ضدمردمی هستند، در خارج از کشور درصدد موجسواری بر این مطالبات هستند، جریانات دانشجویی داخلی رسالت سنگینی برای پیشبرد این مهم بر دوش دارند.
در این میان تشکلهای اسلامی درخواستدهنده اتحادیه دانشجویان متحد، درک بهتری از شرایط موجود دارند. آنها در بیانیه خود به مناسبت آغاز سال تحصیلی بسیاری از حوادث اخیر را پیشبینی کرده بودند و نوشتند؛ «فقر، فساد و بیعدالتی سرنوشت ما نیست و ساکتکردن همه دانشجویان هم نمیتواند واقعیات جامعه را تغییر دهد. امروزه شعارهای انقلاب مردمی۵۷ ازجمله عدالت، آزادی و برابری را جز بر دیوارهای ادارات دولتی نمیتوان یافت و واژگانی چون خصوصیسازی و توسعه اقتصادی جایگزین کوخنشینان و پابرهنگان در ادبیات سیاسی حاکم شده و اگر مستضعفین فراتر از حرکتهای حداقلی برای رفع نیازهای اولیهشان و در جهت تحقق یک زیست اجتماعی عادلانه گام بردارند، با برخوردهای قهری و اقتدارگرایانه نیروهای منتفع از شرایط موجود روبهرو میشوند.»
دانشجویان متحد بهدرستی راهکار را از خلال رجوع به مردم و دانشجویان، بازگشت به عرصه عمومی و ایستادگی جمعی بر آرمانها و نه زدوبندها با سیاسیون در پشت درهای بسته جستوجو میکنند و در چند هفته گذشته این را در دانشگاههای مختلف به منصه ظهور گذاشتهاند.
حاکمشدن غیردانشگاهیان بردانشگاه
سیدمحمد حسین عربی، دبیر انجمن فرهنگ و سیاست دانشگاه رازی کرمانشاه
امروز مصادف با شصت و ششمین سالگرد حماسه ماندگار و بیبدیل دانشجویان دانشکده فنی دانشگاه تهران است. حادثهای که آغازگر جنبشی بهعنوان جنبش دانشجویی بوده. این جنبش در طول این 66سال روزهای مختلفی را ازسرگذرانده است.
فراز و فرودی که در برهههایی، جنبش دانشجویی بهعنوان مهمترین رکن جامعه مدنی تلقی میشود و در دورهای از جنبش تبدیل به جریان میشود و اثرگذاریاش بر جامعه کاهش مییابد.
با مطالعه تاریخ جریان دانشجویی مشاهده میشود که کنش دانشجویان همیشه علیه مثلث: استبداد، استعمار و استحمار بوده است. مثلثی که از دل سخنان مرحوم شریعتی برخاسته است. بدین صورت که دانشجویان روزهایی به مبارزه علیه استبداد میپردازند و روزی در مقابل زیادهخواهی بیگانگان میایستند و باید هر روزه در تلاش باشند که جهل و نادانی را از خود دور کنند. هر زمان که تضاد با اضلاع این مثلث شوم کامل شده، اثرپذیری جریان دانشجویی بر جامعه بیش از پیش شده است.
دانشجویان امروز نیز از این قاعده مستثنی نیستند و امروز هم شاهدیم که دانشجویان هویت خود را در تضاد با این مثلث تعریف میکنند. البته عدهای در تلاشند تا مطالبات دانشجویان را به سمتی ببرند که از مسیر چند ساله خود دور کنند. جریاناتی که از نهادهای قدرتمند خارج از دانشگاه خط میگیرند و سعی بر آن دارند تا مطالبات دانشجویان را سطحی نگاه دارند و هرگونه مطالبهگری را به سیاسیکاری متهم کنند.
مطالبات دانشجویان دایره گستردهای دارد: از سیاستهای پولیسازی آموزش تا نازل شدن سطح علمی دانشگاهها. بهنظر بنده اکثریت مطالبات دانشجویان را میتوان معلول یک علت کلی دانست و آن «حاکم شدن غیردانشگاهیان بر دانشگاه» است. بدین صورت که در تمام شوراها و هیأتهای تصمیمگیرِ دانشگاه افرادی که تحصیلات دانشگاهی ندارند نیز حضور دارند و به پشتوانه نهادهای خارج از دانشگاه قدرت بسیار بالایی نیز دارند.
متأسفانه همین افراد غیردانشگاهی با استفاده از روشهایی مثل همان داستان بورسیههای غیرقانونی سعی دارند که نیروهای غیردانشگاهی خود را با این پوشش به دانشگاهها گسیل کنند که متأسفانه در این سالها موفق نیز بودهاند. لذا میتوان چنین گفت که مهمترین مطالبه دانشجویان، حذف نهادهای غیردانشگاهی از دانشگاههاست.
نهادهایی که در این شرایط اضطراری کشور بدون هیچ بازدهای به صرف بودجه دانشگاهها میپردازند. حال آنکه فعالیت علمی نیز ندارند. از نظر بنده این نهادها علاوه بر آنکه غیردانشگاهی هستند، غیرقانونی نیز هستند؛ زیرا این نهادها برخاسته از یک شورای فراقانونی هستند، شورایی که جایگاهی در قانون اساسی ندارد. علاوه بر آن طبق همان مصوبات شورای مذکور این نهادها اجازه فعالیت سیاسی ندارند، اما از روز تأسیس این نهادها شاهد بودیم که نهتنها به فعالیت سیاسی میپردازند؛ بلکه برنامههای خود را بهسمتی بردهاند که به تخریب و حذف جریانات و صداهای مختلف دانشگاهی بینجامد و دانشجویان به جایی رسیدهاند که خطاب به این نهادها میگویند که دستکم فقط به فعالیت سیاسی در راستای تبلیغ جریان خود بپردازید، نه اینکه با استفاده از قدرت فراقانونی خود دانشگاه را تبدیل به پادگان کنید.
بدین صورت است که نهادهای مذکور مقابل هرگونه مطالبهگری در دانشگاهها میایستند. زیرا میدانند که اگر دانشجویان به پیگیری و واکاوی مطالبات خود بپردازند، شاهد حذف سیطره آنان بر دانشگاه و دانشگاهیان خواهیم بود.