به انگیزه نود و هفتمین سال کودتای سوم اسفند 1299-3
پول کودتا از کجا آمد؟
محسن میرزایی :
در شمارههای گذشته پیرامون کودکی و نوجوانی سیدضیاءالدین طباطبایی و در مورد خط مشی و تمایلات سیاسی او گزارشهایی از نظر خوانندگان گرامی گذشت. اینک میپردازیم بهدنباله مطالبی که در مصاحبه خود بیان کرده بود:
آیا انقلاب روسیه در تصمیم شما برای کودتا مؤثر بود؟
* انقلاب روسیه در من منشا بزرگترین تحول فکری بود. من با دیدن لنین و با مشاهده انقلاب روسیه احساس کردم که میتوان یک تنه در هر اجتماعی دست بهکار یک تحول عظیم و بزرگ زد.
آقا من در این کلمه کودتا حرف دارم. کودتا یک تعریف مشخص سیاسی دارد و یک عملکرد معین نظامی. کاری که شما کردید چیزی شبیه شبیخون یک مشت سرباز قزاق گرسنه به یک پایتخت خوابآلوده بود.از نظر سیاسی هم بزکی داشت، وگرنه در عمق، چیزی را عوض نمیکرد.
* این تعریف کودتا، مال جامعهای است که حکومتش بهدست آدمهاست. در آن روز ما با حکومت بیحمیت و بیرگی که چیزی از وطن نمیدانست طرف بودیم و اگر میپرسید چرا توپ و تفنگی خالی نشد، برای این بود که به قول معروف (بیله دیگ، بیله چغندر) بود. آن شاه و آن رئیسالوزرا، همان دیویزیون قزاق به قول شما گرسنه و پاپتی هم زیادیاش بود. هیأت دولت بعد از ماجرای (مهاجرت) در تهران و تشکیل دولت موقت توسط نظامالسلطنه مافی در همدان و کرمانشاه به ریاست محمدولی خان سپهسالار تشکیل شده، سپاهیان روس که تعداد آنها به 150 هزار نفر میرسید، تمام شمال ایران را تا خانقین اشغال کرده بودند. جنگ بینالملل اول تازه آغاز شده بود و در نتیجه تبلیغات شدید مبلغان ایرانی طرفدار آلمان یک تیم تشنج فکری عظیم در میان طبقات تحصیلکرده ایران بهوجود آمده بود. همراه با اشغال شمال ایران از طرف روسها، انگلیسها قوای موسوم به پلیس جنوب را بهوجود آورده بودند و عملاً کار اداره مملکت بهدست روس و انگلیس افتاده بود. عمال دولت تزاری در این هنگامه دست به یک حیله موذیانه و ناجوانمردانه عجیب زدند. به این معنی که مقاطعهکاران حکومت تزاری به ایران آمدند و به این بهانه و توجیه که مردان روسی در جبهههای جنگ مشغول نبرد و کارزار هستند و امور شهرها در روسیه فلج شده است، شروع به استخدام کارگر ایرانی کردند. دولت وقت اجازه این کار را داد و در فاصله یک سال از آذربایجان تا خراسان بین 300 تا 500 هزار کارگر ایرانی با وعدههای شیرین و دلفریب مقاطعهکاران روس، رهسپار روسیه شدند. قراردادهای آنها بسیار منظم و دلفریب بود اما همین که قدم به خاک روسیه گذاشتند، بلافاصله آنها را در واگنهای سربسته مستقر و یکسره به جبهه جنگ فرستادند. کار آنها در جنگ کندن خندق برای سربازان روس بود. تعداد کشته شدگان این گروه معلوم نیست اما عدهای که زنده مانده بودند پس از خاتمه جنگ و آغاز انقلاب به قفقاز مراجعت کردند و در احزاب کمونیستی و سایر دستهجات سیاسی عضو شدند و آن وقت بود که نارضایتی در آنها قوت گرفت و برای واژگون ساختن هیأت حاکمهای که آنها را به این روز انداخته بود، با بلشویکهای روسی همدست شدند و به شمال ایران سرازیر گردیدند و شمال ایران اشغال شد.
متجاسرین که شمال ایران را در اختیار و اشغال خود داشتند هر لحظه بیشتر میشدند و قصد تصرف پایتخت را در سر میپروراندند. مرحوم مشیرالدوله قوای قزاق را مأمور جلوگیری از آنها کرد اما در جنگی که بین قوای قزاق و متجاسرین روی داد، قزاقها شکست خوردند و چهار هزار قزاق گرسنه در دهات قزوین پراکنده شدند. حالا پایتخت مملکت ما را فقط قوای انگلیسی که در منجیل متمرکز شده بود حفظ میکرد. در زمان کابینه مرحوم مشیرالدوله بود که ژنرال استاروسلسکی فرمانده قوای قزاق با فرمان شاه و تصویب کابینه مشیرالدوله فرمانده کل قوای ایران شد. یعنی عملاً ارتش، تحت فرماندهی یک افسر تزاری درآمد و تازه همین قوای قزاق که ژنرال فرمانده آنها در ضمن نخستین حاکم نظامی ایران به شمار میآید با بلشویکها روبهرو شد و شکست خورد.
آقا پول کودتا از کجا آمد؟
* انگلیسها داده بودند.
به کی؟
* به من.
چرا؟
* گولشان زدم.
با رضا خان چهکسی تماس گرفت؟
* من.
به بهانه کودتا؟
* نه.
به چه بهانهای؟
* به بهانه دریافت حقوق پس افتاده و درجات معوقه.
شما چه مدت بعد از کودتا از ایران رفتید؟
* درست سه ماه و 10 روز و یادتان باشد این نکته را بنویسید که برخلاف آنچه مشهور است، کسی مرا از ایران بیرون نکرد. من خود به اراده خود رفتم. حتی سردار سپه به من پیشنهاد کرد که شب خارج شوم و من گفتم: من مرد شب نیستم، مرد روزم. من در یک سپیده دم با قوای فاتح به تهران آمدم و در یک سپیده دم مثل یک فاتح از تهران میروم و همین کار را هم کردم. سردار سپه فقط 10 ژاندارم در اختیار من گذاشت و من تهران را ترک کردم. همین که پایم را از دروازه بیرون گذاشتم، در زندانها باز شد و دولهها و سلطنهها بیرون ریختند. میخواستند مرا بگیرند؛ به قزوین خبر دادند که مرا در آنجا توقیف کنند و شاید به تهران برگردانند و اعدامم کنند. اما باید حقیقت را اینجا بگویم که مستر اسمارت انگلیسی نزد شاه رفت و پیغام داد و (رفیق) رُتِشتین هم نزد سردار سپه رفت و به او تذکر داد کشتن سیدضیاء یعنی کشتن آزادی در ایران و من جانم را برداشتم و از معرکه به در بردم. خوب یادم هست که از تهران به کراچی رفتم. نایبالسلطنه هند که از ورود من آگاه شده بود فرمانروای آن روز کراچی را به نزد من فرستاد که چون وجود شما موجب کودتاست لطفاً خاک هند را ترک کنید. بعد از آن، سالهای سرگردانی پر از آرامش من آغاز شد. 17 سال در سوئیس و شش سال در فلسطین به سر بردم.
شما که به قول خودتان یک سید دست خالی بودید، مخارج اقامتتان را در سوئیس و فلسطین از کجا میآوردید؟
* روزی که میخواستم تهران را ترک کنم، به خط خودم نوشتم که خزانه مملکت 25 هزار تومان به سیدضیاءالدین پاداش بدهد. من این پول را برداشتم و گفتم اگر خواستند از من پس بگیرند، از محل درآمد مطبعهای (چاپخانه) که در تهران داشتم دریافت کنند اما ظاهراً دادن 25 هزار تومان از خزانه مملکت به سیدضیاءالدین و کندن شر او برای دولت ارزش داشت. چون این پول را از من پس نگرفتند. بعد از اینکه پول تمام شد، مطبعهام را فروختم و در فلسطین زمین خریدم و مشغول کشاورزی شدم. من هیچ ابایی ندارم از اینکه بگویم در زندگی همیشه آدم یکطرفه و قاطعی بودهام و هیچ قیافه حق به جانب نمیگیرم و ادعا نمیکنم که من از بیتالمال چیزی دریافت نداشتهام و واجبالرعایه هستم. نه! من حقم را گرفتهام. من مثل آنهایی که ذلیل و عاجز خودشان را جا میزنند و میچاپند، نیستم.
آقا شما فراماسونید؟
* من ننگ دارم که فراماسون باشم. فراماسونری یعنی خیانت، یعنی وطنفروشی، یعنی خود را تسلیم اجانب کردن.
شما میر پنج رضا خان را پیش از کودتا دیده بودید؟
* بله. من پیش از کودتا او را نخستین مرتبه پیش (استاروسلسکی) فرمانده بریگاد قزاق دیدم.
اعلامیه کودتا را کی نوشت؟
* من نوشتم.
اعلامیه مشهور (من حکم میکنم) که به امضای رضا منتشر شد، انشای چهکسی بود؟
* اعلامیه را من تقریر کردم. یکی از افسران قزاق نوشت و رضا خان امضا کرد.
راست است که شما روابطتان با روسها خوب است؟
* دروغ نیست.
ادامه در شماره آینده