فقر روایت دست اول
علیرضا محمودی _ دبیر گروه ادب و هنر
قطع اینترنت و دست کشیدن مخاطبان از رسانههای خودساخته و دل بریدن از رسانههای خارج پرداخته، باعث نشد که روزنامهنگاری در ایران، ثابت کند که مظلوم ممیزی و مقهور تکنولوژی است. روزنامههای فارسی، نتوانستند در میان شهروندان پا سفت کنند که در شرایط برابر سربلند از انتشار اخبار بیرون میآیند. کارنامه ما در دورانی که گذشت در برابر ماست. روایت دست اولی از رویدادها نساختیم و در کمپ آفلاین دست و پا زدیم. محتاط بودن را میشود از صفات روزنامهنگاری معاصر بدانیم، اما معتاد بودن را بگذارید بین خودمان بماند. ما از دفتر روزنامه خارج نشدیم و نگران کمانهای آنتن چشم از گوشیهایمان برنداشتیم.
کمبود روایت دست اول در مطبوعات ایران از زمان رواج خبرگزاریها رایج است. نیم قرن پیش در صفحه گزارش روزنامههایی که عصر به پیشخوان روزنامهها میآمد، همیشه عکسی چاپ میشد از روزنامهنگاری مشغول نوشتن در کنار یک یا چند شهروند. شرح این عکسها میگفت که خبرنگار روزنامه همراه عکاس از دفتر روزنامه خارج و به محل وقوع حادثه رفته و در آنجا گزارشی که در صفحه چاپ شده را تهیه کرده. براساس این عکسها، روزنامهنگاران آن سالها اغلب مردانی بودند خوشلباس و خوشصورت که با عینکهای دسته ضخیم کائوچویی و پوشاک بهروز، در به در دنبال سوژه. این مستندسازی در کار تهیه گزارش در مطبوعات آن سالها روشی برای اثبات بصری نزدیکی رسانه به مخاطب بود. به مردمی که میدانستند، مسعودی و مصباحزاده، هر دو در تاروپود سیستم معنی میشوند و ساختار قدرت دیگر بعد از رفتن نخستوزیر قانونی و روی کار آمدن دولت نظامی، هرگز اجازه نمیدهد تجربهای شبیه نسیم شمال در روزگار مشروطه و مرد امروز در سالهای بعد از اشغال تکرار شود. سردبیران کهنهکار و روزنامهنگاران جویای نام میدانستند که باید کنار مردم ایستاد، حتی به اندازه عکسی در صفحه 5.
این نسل از روزنامهنگاران یادشان بود که در 12سال از شهریور 20تا مرداد 32روزنامهنگاری در میان 18هیأت دولت کشویی و 13نخستوزیر لولایی، روزنامهنگاری در ایران بیش از آنکه گزارشگری از شرایط کشور باشد، نوشتن خطابههای سیاسی درباره آرمانهای ازلی و ابدی انسانی بود. اگر در میان انبوه روزنامههای آن سالها بهدنبال روایتهای دست اول از وقایع بیشمار سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و شهری که در میان ایرانیان برای نخستینبار تجربه میشد، بگردید، اغلب دست خالی خواهید ماند. روزنامهنگاران آن سالها بیش از آنکه آماتور باشند، میخواستند مصداق ضربالمثل انگلیسی باشند که از روزنامهنگاری میتوان به همه جا رسید، به شرط آنکه زمان رها کردنش را بلد باشی. با همین نگرش سیاستمداران آن سالها در کنار همه داراییهای رایج و ادارات موجود، دفتر روزنامهای هم داشتند.
اما نسل روزنامهنگاران صفحههای 5 و گزارشنویسی از محل هم در دورانی که اتفاق از همه جای مملکت میجوشید و روزنامهها مهمترین محل تامین اخبار مردم انقلابی بودند، تصمیم گرفتند به جای روایت، اعتصاب کنند. اعتصاب 61روزه مطبوعات در پاییز 57، در تاریخ روزنامهنگاری ایران، بهعنوان اقدامی انقلابی قابل بحث است، اما صنفی که پای آن اعتصاب ایستاد، یادش رفت که غیبت 2 ماه روایت دست اول روزنامهنگاری از مهمترین روزهای تاریخ معاصر را چگونه باید توجیه کرد.
نیم قرن بعد در روزنامههای صبح، روزنامهنگاری ایرانی درگیر منابع است تا اتفاق. تنها جایی که میتوان عکس روزنامهنگاران را دید، در لابهلای صفحات گفتوگوست. روزنامهنگاری شغلی است که زندگی کردن با رویدادها بخش کوچکی از آن است. جستوجوی منابع خبری و دنبال کردن نظرات و واکنشها مهمترین کاری است که سردبیران از روزنامهنگاران میخواهند. اعزام روزنامهنگار به مراکز خبرساز، کاری است هزینهسوز و زمانسوز. رویدادها را باید دید و چشید و فهمید تا بتوان روایت کرد. آن کس که رویدادی را بفهمد راه روایتش را هم پیدا میکند. هر روایتی اصول خودش را بنا میکند.