آخرالامر: سرانجام، آخر کار، آخرسر، پایان کار.
با شاخ گاو در افتادن: با زورمندتر از خود درافتادن، با قلدرتر از خود مقابله کردن، رودررو شدن.
بادمجان دور قابچین: چاپلوس، زبانباز (همچنین: سبزی پاککن).
پابهپا کردن: تردید کردن (همچنین: دلدل کردن، این پا و آن پا کردن).
تازوندن: تاخت و تاز کردن، دواندن، به تاخت درآوردن.
چارچنگولی ماندن: انگشتان دست و پا به علتی بیحس شدن.
چرتالنفوز: مهملباف، زرت و پرتگو، کسی که حرفهای بیمعنی و بیسر و ته میزند، یاوهگو.
چست و چالاک: فرز، قبراق، زرنگ، تند و سریع.
حقنه کردن: به اجبار حالی کردن.
زابرا: آشفته، نگران، چشم براه، خواب زده.
زبون مطربی: لهجه مخصوص هنرمندان تخت حوضی.
برگرفته از کتاب فرهنگ بروبچه های ترون
نوشته مرتضی احمدی
فرهنگبروبچههای تِرون
در همینه زمینه :