پاتوقت کجاست؟
محبوبترین راستههای کتاب در تهران از نگاه اهل کتاب
الناز اسکندری:
خبرنگار
شهر، عرصه بزرگی برای حضور مردم در جامعه است و نمیتوان انکار کرد که پویاترین شهرهای دنیا، آنهایی هستند که مردم، گوشه خیابانهایشان ساز میزنند یا در محلههایشان، «بازار خردهفروشی» و «گذر فروش» دستساختههایشان را برپا میکنند. هویت شهر نه به پل و تونل و بزرگراه که به مردم آن وابسته است. شهر، عرصهای برای نمایش فرهنگ شهروندان است. قطعا وظیفه شهرداری، برپایی نمایشهای فرهنگی در خیابان نیست بلکه ایجاد فضا برای عرضه فرهنگ توسط مردم، از وظایف شهرداریاست. این رویکرد بهخصوص در شهری مثل تهران، میتواند گرهگشای بسیاری از مشکلات شهری باشد.
«شهرداری در حوزه فرهنگ، متصدی نیست بلکه حامیاست.» اصل حرف را همین اول گفتیم تا بعد، سراغ یکی از مصداقهای مهم آن برویم؛ «کتاب»؛ همان یار مهربان قدیمی که میگویند از سبد خرید خانواده ایرانی حذف شده و یک فهرست بلند از ابراز نگرانیهای دیگر رسانهای و مدیریتی که به گوش همه ما آشناست. جای واقعی کتاب در پایتخت کشور ما کجاست؟ در نمایشگاههای مناسبتی و فصلی که کنار درهای مترو و جاهای دیگر برپا میشود و در آن کتابهای غیراستاندارد با تخفیف ۵۰درصدی فروخته میشود یا در بیلبوردهای شهری و استندهای فراموششده اتوبوسهای شرکت واحد و یا در جشنوارههای پرسروصدا و جایزههای کتابخوانی و طرحهای تشویقی؟ اگر جای کتاب اینجاها باشد، پس جای مردم در این معادله کجاست؟ آیا در تمام سالهای گذشته که رویدادهای کتاب در سطح شهر خیلی جدی اطلاعرسانی و پیگیری شدهاند، مردم توانستهاند در سطح شهر درباره کتاب گپ بزنند؟ تهران چقدر پاتوق کتاب دارد؟
از ناصرخسرو تا کافه نادری
از پاتوق کتاب که حرف میزنیم، نخستین تصویر تاریخیای که به ذهن میرسد، کافه نادریاست؛ جایی که محل رفتوآمد و حضور بسیاری از روشنفکران در دهههای نخست قرن چهاردهم خورشیدی بوده و هستههای فرهنگی مهمی در آن شکل گرفته است. خیابان جمهوری اسلامی (یا همان نادری سابق) شاید دومین گذر مهم کتاب تهران بعد از ناصرخسرو و حوالی دارالفنون باشد. هرچند هنوز کوچههای ناصرخسرو پر از کتابفروشیهای قدیمی است ولی راستهای که در آن پاتوق کافه نادری شکل گرفت، بزرگترین گذر فرهنگی تهران بعد از مواجهه با هنر مدرن بوده است؛ کافهها و گروههای موسیقی، تئاترها و سینماهای لالهزار.
ناهید طباطبایی ـ نویسنده و مدرس نویسندگی ـ در این باره میگوید: «ما سابقا این رسم را داشتیم که نویسندهها میرفتند داخل کافه مینشستند و با هم گفتوگو میکردند؛ کتابخوانها هم میدانستند که مثلا صادق هدایت در کافه نادری مینشیند و اگر میخواستند نویسندهای را ببینند میرفتند آنجا. حقیقت این است که هر وقت در کشور شکوفایی اجتماعی و سیاسی داشتهایم، شکوفایی هنری هم بوده و این جمعها رونق داشته است. قبل از همهگیرشدن فضای مجازی، «سلبریتی» معنایی شبیه به حالا نداشت؛ واقعا نداشت؛ یعنی این نبود که صرفا بروی نویسنده محبوبت را ببینی؛ میرفتی کتاب بخوانی و درباره آن حرف بزنی و اهالی قلم را ببینی».
احمد پوری، یکی از کسانی است که سالها حضور پررنگی در پاتوقهای کتاب تهران داشته است؛ هرچند به گفته خودش اینروزها دیگر گرفتاری، اجازه چنین حضوری را نمیدهد. او درباره پاتوق خیابان جمهوری معتقد است: «زمانی محدوده بهارستان تا چهارراه استانبول، هویت فرهنگی ما را در خود گنجانده بود. کتابهای روشنفکری در این راسته، عرضه و در همین راسته هم درباره آنها صحبت میشد. کافهها و رستورانهایی به همین منظور در این خیابان شکل گرفت که روشنفکران آنها را تبدیل به پاتوق کردند. بعدها کمکم از اهمیت فرهنگی این خیابان کاسته شد و اهالی قلم به خیابان انقلاب کوچ کردند. طبیعی هم هست؛ در همهجای دنیا این اتفاق میافتد. اتفاقا میخواهم بگویم این تصور غلطیاست که مثلا شهرداری بخواهد یک پاتوق دائمی برای کتاب معرفی کند؛ چون بخش مهمی از نشر، اقتصاد آن است. هر جا که حلقه، راسته یا گذری با محوریت کتاب تشکیل شود، بهمرور اقتصاد نشر در آن رونق میگیرد و روشنفکران از آن کوچ میکنند؛ همانطور که زمانی دیدیم خیابان انقلاب شد راسته فروش کتابهای درسی و کمکدرسی و تجاری و روشنفکران، کمکم از آن رفتند».
امروز بزرگترین چاپخانههای تهران هنوز حوالی میدان بهارستان مستقر هستند. هسته اصلی نشر، هنوز همانجاست؛ قیمت کاغذ، آنجا تعیین میشود و کتابها همانجا چاپ میشوند؛ همانطور که هنوز کتابفروشیهای ناصرخسرو، کتابهای پرفروش مذهبی را به مخاطب خاص خود عرضه میکنند یا کتابهای نایاب را میخرند و میفروشند؛ ولی پاتوق کتاب، آنجا نیست؛ خیابان انقلاب هم نیست؛ هرچند با تمرکز و افزایش اهمیت دانشگاه تهران و سایر مراکز آکادمیک در خیابان انقلاب اسلامی، زمانی این راسته تبدیل به پاتوق اصلی کتابخوانها و اهالی قلم و فرهنگ و هنر ایران شد. در این میان، نباید از نقش مهم ساختمانهایی مثل تئاتر شهر و موزه هنرهای معاصر در حوالی این راسته صرفنظر کرد. قطعا معماری، در شکلگیری هویت جمعی و ساخت فضای مشارکت فرهنگی مردم مؤثر بوده است.
دانشگاه، انقلاب و راسته دادزنهای کتاب
شهرداری تهران در سالهای گذشته اقدام به بهسازی کالبد ظاهری خیابان انقلاب اسلامی کرد و طرحهایی برای پیادهراهسازی در این محدوده، به شکل خیلی جدی مطرح شد که به دلایل ملاحظات شهرساختی، کموبیش مردود یا حداقل مسکوت ماند. مدیریت شهری در مقطعی به این باور رسیده بود که با حفظ هویت فرهنگی این راسته قدیمی کتاب و فرهنگ، میتواند به بازگرداندن رونق قدیمی به آن، کمک کند. صرفنظر از مشکلات ترافیکی و معماری این بخش از شهر، نمیشود تصور کرد که بتوان مثلا با اقدامی ضربتی، کسانی را که در انقلاب پایاننامه میفروشند یا کتابهای کمکدرسی و کنکوری به حراج گذاشتهاند و یا نسخههای افستی کتابهای ممنوع را بساط کردهاند بهکلی از خیابان محو کرد؛ ضمن اینکه بدویترین نیاز یک پاتوق، داشتن جایی برای نشستن است؛ برای ماندن و نه گذشتن.
احمد پوری در این زمینه میگوید: «خیابان انقلاب، زمانی محل رفتوآمد روشنفکران بود ولی امروز نماینده تجاری کتاب ایران است. روشنفکران میانه خوبی با تجارت ندارند و برای همین به کریمخان اسبابکشی کردند؛ چون آنجا، هم خلوتتر است و هم امکانات خوبی دارد؛ مثلا کافههای زیادی در این خیابان به وجود آمدهاند و ترافیک در آن کمتر است. گرچه نمیتوان روی این پاتوق هم خیلی حساب کرد ولی شهرداری همین الان میتواند به رونق آن کمک کند؛ مثلا به کتابفروشان تسهیلات بدهد که بتوانند مغازههای کناریشان را بخرند و کسبوکار خود را رونق دهند».
پل کریمخان گرچه به زعم برخی از کتابفروشان آن راسته زیاد کاربردی نیست ولی از نگاه رهگذر که ببینی، خلوتی حریم زمینی این پل، کمی از هیاهوی مرکز شهر را گرفته است. خانه هنرمندان ایران هم که همان نزدیکیاست. ناهید طباطبایی درباره سالهای نخست شکلگیری پاتوق کریمخان توضیح میدهد: «آنسالها میرفتیم به کتابفروشیهای این راسته تا هم کتابهای تازه را ببینیم و هم کتابهای مورد علاقهمانرا پیدا کنیم. میدانستیم که کدام نویسندگان هم مثلا در فلان کتابفروشی رفتوآمد دارند. خود ناشران هم معمولا در کتابفروشیشان بودند. فضای بسیار خوبی حول محور کتاب شکل گرفته بود. امروز آن فضاها در کافهکتابها شکل گرفته است و جوانها هنوز پاتوقهای خود را دارند؛ هرچند با آن پاتوقهای قدیمی متفاوت است. تفاوتی که به ذهنم میرسد، این است که چند دهه قبل مسئله کتاب در این پاتوقها جدیتر بود؛ الان گویی کمی با تفریح بیشتر همراه شدهاست. البته قطعا هنوز بسیار مفید است ولی شاید به اندازه گذشته کارایی نداشته باشد. نکته دیگر این است که امروز جوانها بیشتر بهدنبال ارتباط هستند تا ادبیات؛ رفتوآمدشان هم بیشتر به همین منظور است؛ البته در همین ارتباطهاست که در مورد ادبیات و سایر مسائل بحث و گفتوگو میکنند».
باش، ولی نامرئی باش
طباطبایی هم میگوید: «در این بین، ناشران و نویسندگان، رل اصلی را بازی میکنند. اگر قرار است مثلا شهرداری در مراکز فرهنگی خود پاتوق کتاب درست کند، بیاید و حضور در آن را بهعنوان شغل به اهالی کتاب پیشنهاد بدهد. مثلا به نویسندهای پول بدهد که یک روز در هفته بیاید و فقط در آنجا حضور داشته باشد. در این بین هم از میان نویسندگان، انتخاب گزینشی نکند».
پوری توضیح میدهد: «شهرداری میتواند برای کتاب، پاتوق درست کند؛ چرا نتواند؟ ولی اگر این کار را کرد، بهتر است مدیریت آن را به عهده خود مردم بگذارد و در جزئیات، دخالت نکند. فضاهایی را در مراکز مهم شهر تاسیس کنند که مردم بتوانند در آن ارزان چای بخورند و برای حضورشان شرط و شروطی هم نگذارند. هر وقت تعامل دوستانه بین مدیران و مردم شکل بگیرد، مردم هم میتوانند اعتماد کنند. تا به حال که این تعامل، نبوده است».
حرف آخر را همان اول گفتیم؛ برای رونقگرفتن فرهنگ در این شهر پر از ماشین و ساختمان و دود، خلوتگزیدگان باید به کسانی که برای آنها برنامهریزی میکنند اعتماد کنند و لااقل در عرصه هنر و فرهنگ، تصمیمگیری به خود آنها واگذار شود. خلاقیت، محصول آزادیاست و یکی از مهمترین مصداقهای آزادی، رونق حضور شهروندان در شهر و فضاهای عمومی است.
کریمخان؛ بهشتی با بوی قهوه و چشمانداز کتاب
شاید مهمترین هسته شکلگیری پاتوق کتاب در خیابان کریمخانزند، کتابفروشی نشر چشمه باشد که در اوایل دهه۶۰ افتتاح شد؛ هرچند قبل از آن هم چند کتابفروشی مهم در این خیابان وجود داشت. امروز این پاتوقها بسیار گسترده شدهاند و کتابفروشان و صاحبان کافهها خیلی جدی، هستههای پررونق گردهماییهای کتاب را شکل دادهاند و به رونق آن کمک میکنند؛ هرچند در سالهای نهچندان دور و در روزهای رکود صنعت نشر، تعطیلی چند کتابفروشی در این راسته، نگرانیهای بسیاری برانگیخت. به هرحال، کاوه کیاییان ـ مسئول کتابفروشیهای نشر چشمه ـ درباره اندیشهای که این پاتوق را شکل داده توضیح میدهد: «کتابفروشی، صنفیاست که در آن ـ برخلاف سایر اصناف ـ ما فقط محصولات خودمان را نمیفروشیم؛ محصولات سایر ناشران را هم میفروشیم و کتابهای ما هم همهجای شهر پیدا میشود؛ بنابراین کتابفروشی ما یک کالای انحصاری و ویژه ندارد. برای کتابخریدن هم اصلا لازم نیست از خانه خارج شوید؛ از طریق اینترنت، خرید سریعتری خواهید داشت».
اما چرا مردم به کتابفروشی میآیند و در آن وقت میگذرانند؟ کیاییان میگوید: «کتابفروشی ما اتفاقا بزرگ هم نبود؛ حتی دورهای بعد از انتقال آن به ساختمان جدید، در آن کافه هم تاسیس کردیم که دوامی نداشت؛ ولی پدرم اصول اخلاقی خاصی داشت و از اوایل دهه80 که مسئولیت را به من داد هم این گرایش تغییر عمدهای نکرد. ما معتقدیم که اعتبارمان بهعنوان ناشر و کتابفروش، یکسره از اهالی قلم است؛ بنابراین آنها جایگاه ویژه خود را دارند و همواره پذیرای حضورشان هستیم. بزرگان بسیاری بهصورت منظم یا غیرمنظم، اینجا حضور پیدا میکردند؛ مثلا فریدون مشیری و بهمن فرمانآرا برنامه مشخصی داشتند ولی محمود دولتآبادی بدون برنامه قبلی به ما سر میزد. ما این حضور را به هر شکلی مغتنم میدانستیم و هنوز هم میدانیم. مسئله این است که چیزی که کتابفروشی را تبدیل به فضایی برای گفتوگو و رفتوآمد میکند، چیدمان خاص، فضای داخلی و البته برخورد کارکنان آن است. سالها پدرم در فروشگاه حضور دائم داشت. حالا البته حضور ما کمتر است چون تعداد شعبهها زیاد شده ولی هستیم و این برایمان خیلی مهم است که باشیم و اهالی قلم هم باشند».
احمد پوری اعتقاد دارد: «هنوز کتابفروشیها بهترین گزینهها برای پاتوقشدن هستند؛ چون در آنها کتاب، دم دست است. البته امروز هستههای ادبی به سمت کافهها سوق پیدا کردهاند. هر جا که در آن بتوان درباره فرهنگ صحبت کرد خوب است ولی باید شکلگیری آن را بهعهده خود مردم گذاشت. جاهایی که در دسترس مردم باشد مسلما پررونقتر است. تهران آمادگی این را دارد که پاتوقهای کتاب در آن شکل بگیرد و رونق پیدا کند به شرط آنکه مثلا شهرداری هم این نیاز را شناسایی کند و به مردم، امکانات بدهد. مثلا وقتی خیابان کریمخان تبدیل به راسته کتاب میشود، به کتابفروشان آن تسهیلات ویژه بدهند».
کیاییان میافزاید: «در این باره بارها صحبت کردهایم و حتی زمانی که گذر فرهنگی کریمخان را راه انداختیم آقای مسجدجامعی آمد و حرفهایمان را شنید ولی با تغییر مدیریت شهری، اتفاق خاصی نیفتاد. مثلا به نظرمان رسید که شهرداری، مبلمان شهری این خیابان را تغییر بدهد. پل را جمع کند و ترتیبی بدهد که رفتوآمد اتومبیلها کم شود تا مردم بتوانند در این خیابان، آسایش بیشتری داشته باشند. 15سال است که قرار است پیادهروهای خیابان کریمخان درست شود. کریمخان خیابان خوبیاست؛ شیب ندارد؛ خصوصا حدفاصل هفتتیر تا حافظ؛ همین حالا هم تبدیل به مرکز کافهها و گالریها شده است. این کاریاست که از شهرداری انتظار داریم؛ یعنی حمایت از بخش خصوصی. هر کاری جز این، تضعیف بخش خصوصیاست؛ مثلا باغ کتاب یک اقدام مستقیم بود که نتیجه مثبتی نداشت. اگر چنین فضاهایی رونق بگیرد، نتیجه آن نابودی بخش خصوصیاست. دلیلی وجود ندارد که شهرداری بیاید و مستقیما کتابفروشی تاسیس کند. این وظیفه شهرداری نیست»!