پسر اوتیسمی، فرشته نجات بیماران نیازمند شد
«محمد مثل فرشتهها بود. وقتی گفتند لقمه نان در گلویش گیر کرده و دچار مرگ مغزی شده، تصمیم گرفتیم اعضای بدنش را اهدا کنیم.» اینها حرفهای پدر نوجوانی مبتلا به اوتیسم است که وقتی پسرش دچار مرگ مغزی شد خودش از پزشکان خواست تا اعضای بدن جگرگوشهاش به بیماران نیازمند اهدا شود. او میگوید: «بعد از این اتفاق همه گفتند روح پسرت از کاری که کردی شاد است.»
بهگزارش همشهری، محمد بصیری همان پسر 17ساله مبتلا به اوتیسم است. او آرام، متین و خوشقلب بود. با اینکه بهدلیل نقص ژنتیک و ابتلا به بیماری اوتیسم شرایط خاصی داشت اما پدر و مادرش حاضر بودند برای او جانشان را بدهند. او تا 8سالگی با خانواده زندگی میکرد اما بعد از آن برای اینکه رسیدگی بهتری به او شود به یکی از مراکز نگهداری بیماران اوتیسم در مهرشهر کرج منتقل شد. این دوری اما همیشگی نبود. پدر و مادرش هر هفته لحظهشماری میکردند تا برای دیدن محمد به این مرکز بروند. پدر و مادر محمد ساعتها جلوی او مینشستند و جانشان به جان او بسته بود. محمد اما بیماری توانش را گرفته بود و گاهی حتی پدر و مادرش را هم نمیشناخت. با وجود این، دیدارهای هفتگی سالها ادامه داشت و پدر و مادر به شوق دیدن پاره تنشان هر هفته تا مرکز نگهداری بیماران اوتیسمی میرفتند.
محمد دیگر 17ساله شده و خانوادهاش تا حدودی خیالشان از بابت او راحتتر شده بود. عصر روز سهشنبه هفته گذشته از مرکز با پدر محمد تماس گرفتند و گفتند خودش را برساند. میگفتند محمد هنگام غذا خوردن لقمه در گلویش گیر کرده و دچار مشکل شده است.
پدر محمد که دل توی دلش نبود زودتر از پسرش خودش را به بیمارستان رسانده بود. او میگوید: «وقتی در بیمارستان پسرم را دیدم چشمانش بسته و بدنش بیحرکت بود. فقط بهسختی نفسنفس میزد. پزشکان تلاش زیادی برای نجاتش انجام دادند اما در نهایت اعلام کردند او بهدلیل مسدود شدن راه تنفسش دچار مرگ مغزی شده است.» اما چه اتفاقی افتاده بود که محمد در عین ناباوری جانش را از دست داد؟ پدرش میگوید: «آنطور که گفتند محمد مشغول خوردن شام بود که این اتفاق افتاد. او لقمه نانی را در دهانش گذاشته بود که لقمه در گلویش گیر کرد. خیلی زود او را به درمانگاه و از آنجا به بیمارستان منتقل کردند اما دیگر کاری از دست هیچکس برنمیآمد و گفتند او دچار مرگ مغزی شده است.»
قرار بود تا ساعتی دیگر پیکر بیجان محمد به خانوادهاش تحویل داده شود و آنها فرزندشان را دفن کنند اما پدر محمد قبلا درباره بیماران مرگ مغزی چیزهایی شنیده بود. او میگوید: «قبلا در تلویزیون شنیده و در روزنامهها خوانده بودم که میشود اعضای بدن افرادی را که دچار مرگ مغزی میشوند را به بیماران دیگر اهدا کرد. وقتی به من گفتند پسرم چنین اتفاقی برایش افتاده فورا ذهنم به سمت اهدای اعضای بدن او رفت. بعد از مشورت با همسرم به مسئولان بیمارستان گفتم که حاضریم اعضای بدن محمد را اهدا کنیم. آنها هم از تصمیم ما استقبال کردند و به این ترتیب محمد از کرج به بیمارستان سینای تهران منتقل شد.» در بیمارستان سینا آخرین معاینهها انجام و مرگ مغزی محمد بهطور صددرصد تأیید شد. آن زمان بود که پدر و مادر محمد زیر برگههای رضایتنامه را امضا کردند. با اینکه آنها داغدار پسر نوجوانشان بودند اما با رضایت قلبی و با نیت خیر رضایتنامهها را امضا و اعلام کردند هر عضوی که میتواند برای بیماران نیازمند مفید باشد از بدن پسرشان جدا شود. در این شرایط بود که عمل جداسازی انجام و کلیهها و چند عضو دیگر از او جدا شد.
حالا چند روز پس از این حادثه پدر محمد میگوید: از تصمیمی که گرفته خوشحال است: «با اینکه ما پاره تنمان را از دست دادیم و عزادار هستیم اما از اینکه اعضای بدن محمد توانست چند بیمار را نجات دهد خوشحالیم. پسرم در 17سالی که زندگی کرد مثل فرشتهها بود و آزارش به هیچکس نرسید. او انسان پاکی بود و حالا با رفتنش هم چند نفر زندگی دوباره پیدا کردهاند. در روز تشییع پیکرش هرکس من را میدید میگفت خدا خیرتان بدهد، روح پسرت از کاری که کردی شاد است.»
دکتر ساناز دهقانی، رئیس واحد فراهمآوری اعضای پیوندی بیمارستان سینا در اینباره به همشهری میگوید: «با توجه به رضایت خانواده بیمار مرگ مغزی، او از بیمارستان شریعتی کرج به بیمارستان سینای تهران منتقل و با تلاش تیم پزشکی بیمارستان، کلیههای این بیمار به 2بیمار نیازمند اهداشد.»