بعد از وقوع زلزله کرمانشاه نخستین نیروهای امدادیای که در منطقه حضور یافتند ارتشیها بودند. ارتش در زمان وقوع زلزله و بعد از آن توانست کارنامه قابلقبولی ارائه دهد و قلب مردم را تسخیر کند. سربازان ارتشیای که آنشب بیش از هزار نفر را در ساعات اولیه زلزله از مرگ حتمی نجات دادند، سربازان امیر هادی آریانفر بودند. بد نیست به بهانه سقوط هواپیمای آسمان، پای صحبتهای امیر آریانفر بنشینیم تا تعریف کند که چرا ارتشیها فاتح قلبها شدهاند.
ابتدا جویا شدیم که مرکز زلزله کجا بوده که اول گفتند بغداد، بعد گفتند سلیمانیه و در نهایت اعلام شد که سرپلذهاب و ازگله مرکز زلزله بوده است. به محض اینکه گفتند ازگله مرکز زلزله بوده. تیپ دوم 71 پیاده ابوذر سریع وارد عمل شد و بعد از 20دقیقه به سرپل رسیدند و گفتند وضعیت بههمریخته است و تخریب، زیاد است؛ به همین دلیل تیپ دوم اسلامآباد و تیپ سوم بیستون را حرکت دادیم و قبلا هم آمادهباش داده بودیم که وسیله، چادر، پتو، وسایل گرمکننده، بیل، کلنگ، آمبولانس و... با خود به محل حادثه ببرند و با همه امکانات و تجهیزات وارد عمل شوند. 20دقیقه بعد از زمانی که حادثه اتفاق افتاد، نخستین یگان رفت و 2ساعت بعد، همه یگانهایی که به آنها ابلاغ شده بود وارد عمل شدند. تیپ35 تکاور هم که نیروی مخصوص منطقه بود، پای کار رفت و نهایتا من هم در ربعساعت، خودم را به استانداری رساندم؛ چراکه حدس میزدم در استان، ستاد بحران تشکیل شده باشد اما استاندار در تهران بود و معاونش آنجا حضور داشت. دیدیم کاری از دست آنها ساخته نیست چون ستاد بحران به صورت ناقص تشکیل شده بود. حرکت کردم و با توجه به فاصلهای که تا محل وقوع حادثه داشتیم خودم بعد از 2ساعت به منطقه سرپل رسیدم. وضعیت شهر را برآورد کردیم و متوجه شدیم که جنوبغربی سرپلذهاب بیشترین آسیب را دیده. بقیه جاها تخریبها کمتر بود و محله فولادی بیشترین تخریب را داشت. نیروهایمان را تقسیم کردیم؛ ضمن اینکه ابلاغ کردیم که نیروهای مخصوص به روستاهای اطراف بروند و وضعیت را بررسی کنند و اطلاعات را به من برسانند و آنجا یک مقر موقت تشکیل دادیم و نیروها را به جاهایی که تخریب، زیاد بود، فرستادیم. همزمان که در حال حرکت به سرپل بودم خودروهای تانکبر (تیتان) را آماده کردیم که ادوات مهندسی را سوار کنند و به سمت منطقه حرکت کنند. ما مردم را به بلوار وسط شهر هدایت کردیم.
تاریکی بود و به همین دلیل، از نور خودروها استفاده کردیم. مردمی که خودرو داشتند را به داخل خودروها هدایت کردیم و برای بقیه چادر زدیم. وقتی مردم حس کردند نیروهای مسلح در کنارشان هستند آرامش خوبی حاصل شد و بذر امیدی در دل آنها بهوجود آمد. از طرف دیگر، فرمانده نیروهای مسلح ما را با آقای کولیوند ـ رئیس اورژانسـ مرتبط کرد و ما هم آمبولانسهایمان را پای کار آوردیم که همراه با آمبولانسهای اورژانس امدادرسانی کنند. وقتی تقسیم کار شد حدود 1698نفر را از زیر آوار درآوردند. تعدادی در طبقات بالای مسکن مهر گیر افتاده بودند و کمک میخواستند. ما زیباییهای خداوند را آنجا مشاهده کردیم که نیروها بدون توجه به تخریبهایی که ممکن بود اتفاق بیفتد به کمک افرادی میرفتند که در طبقات گیر افتاده بودند تا آنها را نجات دهند یا خانوادهها بر حسب شرایط در داخل خانه بودند و نیروهای ما لباسهایشان را به افرادی میدادند که لباس مناسب نداشتند. بعد به بیمارستان شهر رفتیم. وضعیت بههمریخته بود. آنجا را کمی سروسامان دادیم. حدود 68نفر از کشتهشدهها را به بیمارستان آورده بودند. کشتهها را جدا کردیم. به پزشکان کمک کردیم و امدادگر اعزام کردیم و دکترها تریاژبندی را آغاز کردند. آمبولانسهای اورژانس هم به کمک آمدند. دیدم اگر بخواهیم همه را به کرمانشاه بفرستیم حدود 2ساعت فاصله است و با این تعداد آمبولانس این کار، مقدور نیست. آمدیم آسایشگاه پادگان ابوذر را که در حدود 25کیلومتری سرپلذهاب بود تخلیه کردیم و تختهای سربازها، تخت درمانی مجروحان شد.
آسیبدیدهها و مجروحان به آنجا، منتقل و روز بعد با بالگرد به بیمارستانهای مرکز استان فرستاده شدند. بیمارستان 520 ارتش را با 541 تخت تجهیز کردیم و 35بالگرد امدادی در این ماموریت حضور پیدا کردند تا این تعداد مجروح به مراکز درمانی منتقل شوند. آنشب مردم روستاها آمده بودند که «کشتهها را چکار کنیم؟». پزشکی قانونی فرصت نمیکرد و نمیتوانست صورتبرداری کند. اعلام کردیم که لیستبرداری و صورتجلسه کنید و به خاک بسپارید و ما این صورتجلسهها را تایید میکنیم. این امدادرسانی و امداد و نجات با حضور پررنگ و پربرکت سربازان ولایت صورت گرفت و تا ساعت 11ظهر ما دیگر هیچ مجروح و مصدوم و کسی زیر آوار نداشتیم. تیتانها را که ادوات سنگین آورده بودند با شرکتهایی که کار پاکسازی میکردند و در منطقه بودند، پای کار آوردیم تا از همه ظرفیتها و امکانات سطح منطقه استفاده لازم را کرده باشیم. روز بعد بهدلیل اینکه آب و برق قطع شده بود و آب هم گلآلود بود دستور دادیم همه آبمعدنیهای مخازن را که بیش از 6هزار بطری بود بین مردم توزیع کنند و به پادگانها ابلاغ کردیم که در حد امکان، غذا تهیه کنند. بیش از 6هزار پرس غذا تقسیم شد؛ در حالی که سربازها با وجود اینکه فعالیت فیزیکی داشتند و گرسنه بودند، غذایشان را به مردم تقدیم میکردند. شاید بیش از 48 تا 72ساعت بسیاری از این سربازها و کادریها تشنه و گرسنه بودند و غذا هم میآمد اما آن را واگذار میکردند. البته غذا برای نیروها هم پیشبینی شده بود اما غذایشان را به مردم میدادند.
ما شهر را بین 4تیپ تقسیم کردیم و یک مرکز ستاد بحران تشکیل دادیم. تمام کوچهها و خیابانها بین تیپها تقسیم شده بود و یک سیستم تدارکاتی از کرمانشاه به اسلامآباد، به پادگان ابوذر و از ابوذر به وسیله تویوتا اقلام و نیازمندیهای مردم را تقسیم میکرد. تا اینکه کمکم کمکهای مردمی رسید. شهر را هم مثل پادگان در نظر گرفتیم تا امنیت کوچهها و خیابانها تامین شود. البته امنیت بلوار اصلی بهعهده نیروی انتظامی بود و به لطف خدا بیش از 6هزار تن (600 کامیون) اقلام اهدایی مردم، تقسیمبندی و بین مردم توزیع شد.