مصائب جیب پر از پول
سرمایهداران سینمای ایران در دهههای 70 و 80 از کجا آمدند و چه شمایلی داشتند؟
مهرنوش سلماسی_روزنامه نگار
دهه70 با امیدها و آرزوهای فراوان آغاز شد؛ امید به بازسازی و توسعه کشور پس از پایان جنگی هشتساله و رسیدن به فردایی بهتر. در عرصه سیاست و اقتصاد، چپگرایی بهپایان راه رسید و با گردش به راست، سرمایهداری دیگر صفتی مذموم نبود. در همین دوران بود که سرمایهداران دیگر نه زالوصفت که کارآفرین خوانده میشدند. دهه70 قرار بود دهه گشایش اقتصادی و اجتماعی باشد و گفتمان عدالتخواه انقلابی جای خود را به گفتمان توسعه داده بود. مدیران ارزشی دهه60 یا به حاشیه رفتند و یا در هیأت تکنوکراتهایی علاقهمند به پروژه توسعه، در سیاستهایشان تجدیدنظر کردند. سال1370 فیلم «عروس» (بهروز افخمی) اکران عمومی شد؛ فیلمی که در نتیجهگیری، دههشصتی عمل میکرد و به نقد سرمایهداری حاصل از سوداگری و دلالی میپرداخت ولی در مصادیق و جزئیات، تصویری از سرمایه ارائه میداد که در سینمای دهه60 مسبوق به سابقه نبود. حمید خوشمرام (ابوالفضل پورعرب) فارغالتحصیل آسوپاس رشته تئاتر برای رسیدن به مهین (نیکی کریمی) با مانعی بزرگ مواجه بود. پدر مهین (عباس امیری) که مردی متمکن بود مثل همه پدرهای پولدار فیلمهای فارسی حاضر نبود فرزندش با فردی ازدواج کند که سرمایهدار نیست. شرط ازدواج هم ورود به بازار قاچاق دارو بود؛ میانبری که حمید خوشمرام در آن تاخت، یکشبه ره صدساله رفت و به دختر مورد علاقهاش رسید. نمایش ثروت، اتومبیل آمریکایی، ویلای شمال و عروس خوشمنظر جذابیتهایی بود که فیلم افخمی به تماشاگر ارائه میداد؛ اتومبیلی که در مسیر شمال با زنی روستایی تصادف میکرد؛ عروسی که از شب اول ازدواجش بنای طغیان برمیداشت و زندگی بههمریخته داماد خوشخیال، تاوان بهدست آوردن سرمایه حرام بود؛ سرمایهای که البته با آن میشد زن روستایی مصدوم را به بیمارستان برد و جانش را نجات داد. پدرزن مغرور ابتدای فیلم هم با عصیان داماد طعم تلخ تحقیر را میچشد و حمید خوشمرام، عضو تازه سرمایهداران سوداگر هم با تحول اخلاقی سرش به سنگ میخورد و عاقبتبهخیر میشود.
در دهه70 خیابانها چهره عوض کردند و کمکم سروکله اتومبیلهای گرانقیمت هم پیدا شد. در فیلم «ضیافت» (مسعود کیمیایی1375) از 7رفیق دبیرستانی که در کافه ماطاووس وعده دیدار برای چند سال بعد میگذارند، وقتی وعده دیدار میرسد، تنها این جواد (رامین پرچمی) است که معلم شده و در همان محل پدری مانده. عبد (پارسا پیروزفر)، محمد (محمد رجبی) و شهباز (مهدی خیامی) پولدار شدهاند و هرکدام با یک مرسدسبنز به کافه ماطاووس میآیند و تمامشان هم در حال صحبت با تلفن همراه (که در اواسط دهه70 نشانه متمکن بودن بود) به محفل رفقا میپیوندند. از بچههای دبیرستان بدر، علی (فریبرز عربنیا) مامور امنیتی شده، رضا (حسن جوهرچی) جانباز جنگ است و رامین (بهزاد خداویسی) وکیلی است که گرفتار شده و رفقا به یاریاش میشتابند. رفاقت و نوستالژی و روزگار خوش گذشته، 7رفیق را گردهم میآورد و برای حل مشکل رامین و عشق ناگفته جواد به خواهر دوستش، همه رفیقانه همراهی میکنند. سرمایهداران جوان فیلم ضیافت مهربانترین و رفیقترین پولدارهای سینمای ایران در دهه70 بودند. سرمایهدارانی که بهتعبیر علی یزدانی خودشان را برای پولدارشدن نمیگرفتند و خرج عروسی رفیق معلمشان جواد را تقبل میکردند. از اواخر دهه70، سینمای ایران موفق به بازتولید برخی از الگوها و مولفههای سینمای فارسی شد. ازجمله تصویر مرد ثروتمند خوشگذرانی که با حضور محمدرضا شریفینیا در فیلم «دنیا» (منوچهر مصیری 1381)، رنگ و لعابی تازه به تیپ حاجیبازاری سینمای فارسی داد. در فیلم دنیا حاجعنایت (شریفینیا) چنان شیفته دنیا (هدیه تهرانی) میشود که اهل و عیال را به سفر یکماهه سوریه میفرستد تا دل دختر جوان را بهدست بیاورد؛ دختری که بهعنوان خریدار خانه بزرگ حاجعنایت سر از آژانس املاک حاجی درآورده است. در انتها مشخص میشود دنیا برای پسگرفتن خانه پدریاش که حاجعنایت آن را به تصرف خود درآورده بود، این سناریو را طراحی کرده. تیپ حاجیبازاریای که سروگوشش میجنبد آنقدر گل کرد که شریفینیا در دهه80 بارها آن را در فیلمهای مختلف تکرار کرد. فاصله تقی ظهوری در دهه40 تا شریفینیای دهه80 بهسرعت طی شد و تیپ سرمایهدار سنتی بهعنوان تمهیدی برای فتح گیشه بهکار فیلمسازان آمد. در دهه80 اختلاف پدران و پسران در سینما به اوج رسید؛ پدران ثروتمندی که سبک زندگی فرزندانشان را نمیپسندند و از آنها فاصله گرفتهاند. در فیلم «کما» (آرش معیریان 1383) امیر مرادیان (محمدرضا گلزار) تکفرزند خانوادهای ثروتمند و پدرش (آتیلا پسیانی) از مدیران ارشد دولتی است. تیپ ثروتمند تنها در کما تکرار میشود. پدر امیر بعد از جدایی همسرش که بههمراه دخترش به خارج از کشور رفته با پسرش زندگی میکند و در انتهای فیلم، امیر هم به آمریکا مهاجرت میکند. نواری که حسن (امین حیایی)، جوان خوشقلب پایینشهری در اتومبیل پدر امیر گذاشته، حکم محاکمه مرد ثروتمندی را دارد که هرگز دنیای پسرش را درک نکرده. علیرضا داوودنژاد در 2فیلم جاهطلبانه اما شکستخورده «ملاقات با طوطی» (1385) و «هشتپا» (1384)، سرمایهداری متصل به قدرت را نقد میکند؛ سرمایهداری که نقشههای بهظاهر پیچیده میکشد و برای رسیدن به اهدافش ابایی از آدمکشی هم ندارد.
این همان مافیای قدرت است که حالا رخت سرمایهداری به تن کرده. در انتهای دهه80 یک جیب پر از پول میتواند متضمن خوشبختی و نشاط باشد و سبک زندگی بچهپولدارها بهتدریج نقش مهمی در جذابیتبخشیدن به فیلمها ایفا میکند.