گروگانگیران با ربودن پسر یک کارخانه دار، برای آزادیاش میلیونها دلار و یورو درخواست کرده بودند
آزادی گرانترین گروگان ایران پس از 23روز
الهه فراهانی ـ روزنامه نگار
«اگر 5میلیون دلار و یک میلیون و 500هزاریورو جور نکنید، اول گوشهای پسرتان را میبریم و برایتان میفرستیم و بعد بقیه اعضای بدنش را » این پیام تهدیدآمیز آدم ربایانی بود که پسر یک کارخانهدار ثروتمند تهرانی را گروگان گرفته بودند و قصد اخاذی داشتند. آدم ربایان بعد از گذشت 23روز اما گروگان خود را رها کردند و هنوز مشخص نیست انگیزه آنها چه بوده و چه افرادی در این ماجرا دخیل بودهاند.
به گزارش همشهری، شامگاه 30شهریورماه، پسری 24ساله به نام شهرام سوار بر خودروی بنزش به مقابل خانهشان در شهرک غرب رسید.
خانوادهاش تصور میکردند تا لحظاتی دیگر او وارد خانه خواهد شد اما هرچه گذشت خبری از پسر جوان نشد. تا اینکه دقایقی بعد او با پدرش تماس گرفت و گفت:«قبل از اینکه وارد خانه شوم، مأموران اطلاعات سراغم آمدند و قرار است با آنها برای یک سری تحقیقات بروم.» شهرام اینها را گفت و تماس قطع و دیگر خبری از او نشد.
خانوادهاش هرچه با تلفن همراه او تماس گرفتند، خاموش بود. آنها به تصور اینکه پسرشان توسط مأموران بازداشت شده به کلانتریها و ادارات پلیس سر زدند اما نام او در فهرست بازداشت شدهها نبود. چند ساعت از این ماجرا گذشته بود که تماس فردی ناشناس مسیر پرونده را تغییر داد.
آدمربایی
فرد تماس گیرنده که با یک سیم کارت اعتباری با خانواده پسرجوان تماس گرفته بود مدعی شد که وی را ربودهاند و برای آزادیاش 5میلیون دلار و یک میلیون و500 هزار یورو بهصورت جداگانه میخواهند. او تهدید کرد که باید خیلی زود این مبلغ فراهم شود. حتی در تماس بعدی به خانواده شهرام گفت: «اگر این مبلغ را فراهم نکنید اول گوشهای پسرتان را میبریم و برایتان میفرستیم و بعد بقیه اعضای بدنش را.»
خانواده پسرجوان که بهشدت ترسیده بودند دوباره به شماره موبایل اعتباری زنگ زدند اما خاموش بود. در چنین شرایطی موضوع را به پلیس اطلاع دادند و با توجه به حساسیت ماجرا، گروهی از مأموران اداره یازدهم پلیس آگاهی تهران با دستور قاضی احسان زمانی، بازپرس جنایی تهران مأمور رسیدگی به این پرونده شدند.
بازداشت مظنونان
بررسیها نشان میداد که گروگان علاقه زیادی به سوارکاری داشت و خیلی وقتها به باشگاه اسب سواری در غرب تهران میرفت. او اسبهای گرانقیمتی داشت که در آن باشگاه نگهداری میشدند و احتمال داشت افرادی که به آنجا میآمدند با پی بردن به وضعیت مالی وی و خانوادهاش نقشه آدمربایی کشیده باشند. به همین دلیل مأموران برای پیدا کردن سرنخی راهی باشگاه اسب سواری شدند. آنها افراد زیادی که در باشگاه بودند را بازداشت کردند و به تحقیق از آنها پرداختند اما مدرکی علیه هیچ کدام از این افراد در دست نبود و همه آنها یکی پس از دیگری آزاد شدند.
تماس دیگر
چند روزی گذشت و همچنان خبری از جوان سوارکار نبود تا اینکه تماس دیگری از سوی گروگانگیران با خانواده او گرفته شد. آنها همان گفتههای قبلی خود را تکرار کردند و اینبار خانواده گروگان که از سوی پلیس آموزشهای لازم را دیده بودند مدعی شدند که دلارها را جور کردهاند. همین کافی بود تا آدم ربایان برای تحویل پول با خانواده گروگان قرار بگذارند. مأموران نیز در جریان قرار گرفتند و محل را بهصورت نامحسوس تحت کنترل خود قرار دادند اما آدم ربایان در محل حاضر نشدند.
آدمربایان چند روز دیگر هم خانواده گروگان را بیخبر گذاشتند و تماس بعدی را با دایی گروگان برقرار کردند. آنها همچنان اصرار داشتند که 5میلیون دلار و یکمیلیون و 500 هزار یورو میخواهند. اگرچه دایی گروگان پشت تلفن از آدمربایان خواست تا مبلغ را کمتر کنند اما گروگانگیران با گفتن این جمله که نظرشان تغییر نمیکند تماس را قطع کردند.
کارآگاهان با بررسی سیمکارتی که از سوی گروگانگیران استفاده شده بود به سرنخی دست یافتند و موفق شدند 2باجناق را روز دوشنبه بازداشت کنند. آنها در بازجوییها عنوان کردند که سیم کارت را در اختیار برادرزنشان قرار دادهاند. برادرزن این 2باجناق ظهر دوشنبه در یکی از شهرهای شمالی کشور بازداشت شد و گفت که سیمکارت را 10روز قبل به یک مرد افغان فروخته است.
رهایی گروگان
این 3نفر با دستور قاضی جنایی بازداشت شدند تا اینکه دوشنبه شب گذشته آدم ربایان، گروگان خود را با دستهای بسته حوالی پرند رها کردند. آنها حتی 50هزارتومان پول داخل جیب او گذاشتند تا بتواند خود را به خانهاش برساند.
آن شب مرد گروگان پس از رها شدن در محلی خلوت، توانست با داد و فریاد از مردم کمک بخواهد و با کمک راننده یک خودروی سواری به خانه برگردد.
23روز با چشمان بسته
«23روز در تاریکی زندگی کردم و دیگر امیدی به زنده ماندن نداشتم اما وقتی چشمانم را باز کردند انگار دوباره متولد شده بودم.» این جمله جوان سوارکاری است که پس از آزادی راهی اداره آگاهی تهران شد تا از جزئیات آدمربایی بگوید. او توضیح داد: سیام شهریورماه بود که در مراسم ختم پدربزرگم شرکت کردم و پس از مراسم به خانه مادربزرگم رفتم و چند ساعت بعد راهی خانه خودمان شدم. وقتی مقابل در رسیدم سرنشینان یک پژو نزدیک من شدند و اسم و فامیلم را صدا کردند و با ادعای اینکه مأمور اطلاعات هستند، خواستند همراهشان بروم. آنقدر استرس داشتم که اصلا چهره آنها را بهخاطر نسپردم. فقط اجازه خواستم که با پدرم تماس بگیرم و به او اطلاع بدهم و بعد از این تماس موبایلم را گرفتند. آنها تجهیزات نظامی داشتند و حتی برگهای به من نشان دادند ظاهرا حکم جلبم بود. پس از آن ماشینم را کنار خانه رها کردم و سوار ماشین آنها شدم و حرکت کردیم.
وی گفت: آنها با چشم بند چشمانم را بستند و با دستبند دستانم را. حدود 45دقیقه تا یک ساعت در راه بودیم و آنطور که متوجه شدم حوالی فردیس رسیده بودیم. بهنظرم داخل سولهای مرا زندانی کردند. آنها نه مرا کتک زدند نه اذیتم کردند حتی سر ساعت برایم غذا و آب میآوردند و هروقت نیاز به سرویس بهداشتی داشتم اجازه میدادند به دستشویی بروم. 23روزچشمانم بسته بود و جایی را ندیدم. در این مدت یکبار جای مرا عوض کردند و بهنظرم به سوله دیگری بردند. یکبار هم پیش من به پدرم زنگ زدند وتهدید کردند که اگر پول جور نکنند گوشهایم را میبرند و برایشان میفرستند. نمیدانم چه شد که روز بیست و سوم آزادم کردند؛ درحالیکه من هرلحظه منتظر مرگ بودم. روز آخر 50هزارتومان پول داخل جیبم گذاشتند و یکی از آنها گفت: فرمانده آنها که دستور آدم ربایی داده مردی است که با پدرم اختلاف مالی دارد. میگفت انگیزه آنها از ربودن من بهخاطر اختلاف آنها بوده است. گروگانگیران که بهنظرم 3نفر بودند میگفتند خودشان تصمیم گرفتهاند بهخاطر خانوادهام مرا رها کنند درحالیکه فرماندهشان از تصمیم آنها بیخبر است. حتی یکی از آنها میگفت اگر فرمانده متوجه شود برایشان گران تمامشده و ممکن است بلایی سرشان بیاورد.
وی گفت: شب بود که حوالی پرند رهایم کردند و گفتند تا ده بشمار و بعد چشمانت را باز کن. من هم از ترسم هرچه آنها گفتند را انجام دادم. آدم ربایان فرار کردند و من چشمانم را باز کردم. انگار دوباره متولد شده بودم و باورم نمیشد که زندهام.
پس از تحقیق از پسر جوان در اداره آگاهی تهران، بررسیها برای کشف معمای این پرونده و شناسایی آدمربایان ادامه دارد.