شکستناپذیر
کلینت ایستوود در «عزیز میلیوندلاری» با کلیشههای فیلمهای مشتزنی بازی میکند و به نتیجهای متفاوت میرسد
ناهید پیشور_روزنامه نگار
میان انبوه فیلمهایی که درباره مشتزنی ساخته شدهاند (و در میانشان سری فیلمهای «راکی» از همه شناختهشدهتر و «گاو خشمگین» از همه معتبرتر است) «عزیز میلیوندلاری» با فاصلهای قابلتوجه بیشترین میزان همدلی و همراهی را با تماشاگر ایجاد میکند.
اوایل فیلم وقتی مگی (هیلاری سوانک) سراغ فرانکی (کلینت ایستوود) میآید و سعی در اثبات تواناییاش دارد، بهنظر میرسد در حال تماشای صحنهای آشنا برای رسیدن به موفقیتی کلیشهای هستیم. اینکه قهرمان باید خودش را به مربی سختگیرش اثبات کند و بعد از طی مراحل دشوار آمادهسازی که با همراهی موسیقی متن اغلب جذاب و شنیدنی، بهسهولت و سرعت طی میشود، بر بام جهان بایستد. هرچه مگی مشتاق است، فرانکی بیتفاوت نشان میدهد و تنها با وساطت اسکراپ (مورگان فریمن) است که دختر جوان میتواند در باشگاه به فعالیت و بعد مبارزه بپردازد. مگی همه را در همان راند اول ناکاوت میکند ولی فرانکی همچنان پای اصولش ایستاده؛ اینکه دختران را آموزش نمیدهد. آنچه دل فرانکی را نرم میکند طبق قواعد ژانر، آشنایی با زندگی شخصی قهرمان است؛ خانوادهای که در اتومبیل کاروان زندگی میکنند و مادر فرصتطلبی که فقط بهفکر دوشیدن دخترش و گرفتن حق بیمه از دولت است. حالا فرانکی قواعدش را زیرپا میگذارد و کنار مگی قرار میگیرد. هر تماشاگری که چند درام هالیوودی درباره مشتزنی دیده باشد میتواند حدس بزند که عاقبت داستان چیست، ولی ایستوود در سکانس مبارزه مگی با رقیبش خرس آبی (لوسیا رایکر) ضربهای کاری به باور خوش مخاطب میزند. خرس آبی بهشکلی ناجوانمردانه ضربهای به مگی وارد میکند که نتیجهاش شکسته شدن گردن مگی و فلج شدنش است. عزیز میلیون دلاری از اینجا به بعد رابطه شگفتانگیز مربی- ورزشکار را واکاوی میکند؛ جایی که ورزشکار از مربیاش میخواهد کار را تمام کند و او را از وضعیت اسفناکی که دچارش شده نجات دهد. موقعیت اخلاقی پیچیدهای که ایستوود در پرده آخر عزیز میلیوندلاری ترسیم میکند، تماشاگر را متقاعد میسازد که بهترین تصمیم، تسلیم در برابر اراده مگی است؛ کاری که فرانکی در نهایت انجامش میدهد تا قصه دختری که به فتح جهان ایستاده بود به پایان برسد.
بهگفته ایستوود کمپانی برادران وارنر نمیخواسته این فیلم را تولید کند. مدیران وارنر میگفتند فیلمی درباره ورزش بوکس، مشتری نخواهد داشت و ایستوود جواب داده: «مسئله بوکس نیست، انسانبودن است». عزیز میلیوندلاری هم بیش از آنکه فیلمی درباره ورزش بوکس باشد و با قهرمانپردازی کارش را پیش ببرد، فیلمی است درباره انسانها، درباره رابطه پدر و فرزندی مربی و ورزشکار و اینکه خاموش کردن دستگاه اکسیژن و خروج از بیمارستان، عاشقانهترین کاری است که مربی برای پایان دادن به رنجهای شاگردش میتوانسته انجام دهد؛ کاری که باعث میشود مگی با رها شدن از زندان تن، شکستناپذیرتر از همیشه باشد.