نگاهی به جدیترین نامزدهای اسکار 2018
اسکاریهای 90
محمدصادق شایسته:
یکشنبه آینده نودمین دوره مراسم اهدای جوایز اسکار در سالن «دالبی تئاتر» هالیوود برگزار خواهد شد. اجرای این مراسم را همانند سال گذشته جیمی کیمل، مجری سرشناس و مطرح تلویزیون آمریکا برعهده دارد و فیلمهای سرشناس زیادی با هم برای بردن بیشترین تعداد مجسمه اسکار رقابت خواهند کرد. یکی از نکات مهم مراسم اسکار امسال جا نماندن فیلمهای خوب از فهرست جوایز است. تقریبا تمام فیلمهای مهم امسال در بخشهای مختلف جوایز اسکار نامزد شدهاند. حالا اینکه جوایز به حق به نامزدهایی که لیاقت آن را دارند برسد یا نه، سؤالی است که باید تا روز برگزاری مراسم منتظر پاسخش ماند. در طول یک سال گذشته و به بهانههای مختلف برخی فیلمهای حاضر در فهرست جوایز اسکار را معرفی کردهایم؛ ازجمله «دانکرک» با هشت نامزدی، «Baby Driver» با سه نامزدی، «Blade Runner 2049» با پنج نامزدی و «Get Out» با چهار نامزدی اما این هفته و در آستانه برگزاری مراسم به معرفی شش فیلمی میپردازیم که جدا از فیلمهایی که پیشتر معرفیشان کردیم بیشترین بخت را برای دریافت مجسمههای طلایی در بخشهای مختلف دارند.
سه بیلبورد خارج از ابینگ میزوری
شاید اگر «شکل آب» به کارگردانی دل توررو همه را شگفتزده نمیکرد آن وقت میشد به راحتی ادعا کرد پدیده بیچون و چرای سینمای جهان در سال 2017فیلم «سه بیلبورد خارج از ابینگ میزوری» به کارگردانی مارتین مک دونا است. کارگردانی که هر چند با فیلمهای «در بروژ» و «هفت روانی» استعداد بالای خود را در کارگردانی اثبات کرده بود اما «سه بیلبورد....» بدون شک نقطه اوج کارنامه کاری این کارگردان 47ساله ایرلندی است. فیلمی که توانسته نامزد هفت جایزه اسکار شود. داستان این فیلم درباره زنی شوخطبع، پریشان، کلهشق و با زندگی آشفتهای به نام میلدرد است که چند ماهی است دختر نوجوانش را بهدلیل قتلی فجیع از دست داده. او پس از اینکه مدتها منتظر رسیدن خبری از سوی پلیس شهر میشود به این نتیجه میرسد که پلیس در پرونده دخترش کوتاهی کرده و آنها اصلا علاقهای به حل شدن پرونده ندارند. به همین دلیل تصمیم میگیرد علیه نیروهای پلیس شهر اقداماتی را آغاز کند. این اقدامات با نصب سه بیلبورد در جادهای خارج شهر که نوشتههایی علیه فرمانده محبوب پلیس شهر در آنها نوشته شده آغاز و در ادامه وارد مسیری میشود که کنترل آن حتی از عهده خود میلدرد هم خارج است. اگر فیلم را ندیده باشید شاید برایتان سخت باشد باور کنید فیلمی با این موضوع یک اثر درام با رگههای پررنگی از کمدی است و جاهایی در فیلم واقعا میخندید. هنر مک دونا در نویسندگی و کارگردانی این اثر دقیقا به همین نکته برمیگردد. فیلم در اوج لحظات تلخی که میتواند نفس تماشاگر را بند بیاورد یک سری شوخیهای ریز دارد که به قول معروف زهر داستان را میگیرد. این موضوع به ایجاد تعادل در احساسات تماشاگر منجر و باعث میشود هر مخاطبی پس از پایان فیلم حس و حال متناقض و پرسشگرایانهای نسبت به شخصیتها، داستان و پایانبندی فیلم پیدا کند. حضور پررنگ موسیقی متن درخشان کارتر بورول هم کمک شایانی به ایجاد لحظات احساسی و حتی کمیک فیلم کرده و بخت بورول را برای اسکار موسیقی بسیار بالا برده است. سه بازیگر اصلی فیلم یعنی فرانسیس مک دورمند در نقش میلدرد، سام راکول در نقش دیکسون و وودی هارلسون در نقش ویلوبی درخشان ظاهر شدهاند. مک دورمند اصلیترین بخت برای دریافت اسکار بهترین بازیگر زن است و تقریبا میتوان مطمئن بود اسکار بهترین بازیگر مکمل مرد یا به راکول میرسد یا به هارلسون. این فیلم قطعا در زمینه دریافت اسکاربهترین فیلم و بهترین فیلمنامه اورجینال، بخت بالایی دارد ؛ هر چند رقبایش در این بخش حسابی گردن کلفت هستند.
تاریک ترین ساعت
جو رایت نویسنده و کارگردان 45ساله انگلیسی پیش از این و با فیلمهای چون «غرور و تعصب»، «تاوان» و «آنا کارنینا» نشان داده تبحر ویژهای در ساخت آثار تاریخی دارد و «تاریکترین ساعت» هم برگ زرینی در کارنامه کاری این کارگردان است. فیلمی که راوی یکی از تعیین کنندهترین روزهای جنگ جهانی دوم است. هشت ماه از جنگ جهانی دوم گذشته و آلمان نازی با رهبری هیتلر در حال فتح تکتک کشورهای اروپایی است. قدرت هولناک لشگر آلمان نازی لرزه به اندام همه قدرتهای اروپایی ازجمله امپراتوری بریتانیا انداخته است. نویل چمبرلین نخستوزیر وقت انگلستان از سوی مخالفان و حتی موافقانش در مجلس تحت فشار بسیار بالایی است و شرایط بهگونهای است که بهنظر میرسد باید هر چه سریعتر استعفا دهد اما همه میدانند جایگزین مناسبی برای او نیست مگر سیاستمدار چاق، بداخلاق، الکلی، سیگاری، شکست خورده و نامحبوبی به نام وینستون چرچیل که حتی دربار پادشاهی انگلستان هم دل خوشی از او ندارد. مردی که همه با وجود نفرتی که از او دارند اما میدانند تنها کسی است که راه مقابله با هیتلر را میتواند پیدا کند. چرچیل با کلی تردید این منصب را میپذیرد و این آغاز چند هفته درگیری سخت او با دولتمردانش برای تثبیت روشی است که تصمیم گرفته مقابل هیتلر از آن استفاده کند. او در مقابل خود از یک طرف؛ محاصره بیش از 400 هزار نفر از ارتش انگلستان را در ساحل دانکرک دارد و از طرف دیگر؛ پیشنهاد صلح مشروط با هیتلر را با میانجیگری موسولینی دیکتاتور ایتالیا. قریب به اتفاق دولتمردان انگلستان موافق صلح با هیتلر هستند اما او معتقد است:«زمانی که سرتان در دهان ببر قرار دارد نمیتوان از سازش صحبت کرد!.»
فیلم «تاریکترین ساعت» خوانشی جذاب و نفسگیر از لحظاتی را ارائه میدهد که به اعتقاد بسیاری سرنوشت نهایی جنگ جهانی دوم را تعیین کرد. دیالوگهایی ماندگار، طراحی صحنه و فیلمبرداری بسیار خوب از ویژگیهای مهم فیلم است. بدون شک گل سرسبد ویژگیهای فیلم بازی خیرهکننده گری اولدمن در نقش وینستون چرچیل است. بازی چند وجهی و پر از جزئیات اولدمن آنقدر کوبنده و دقیق است که بعید است اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد به کسی جز او اهدا شود. نزدیکترین رقیب او در این بخش دنیل دی لوئیس است که باز هم شاه نقشی در فیلم «رشته خیال» به کارگردانی پل تامس اندرسون بازی کرده ولی با این حال گری اولدمن با بازیاش کاری کرده کارستان. با اینکه فیلم در پنج بخش نامزد دریافت اسکار شده اما احتمالا فقط اسکار بهترین بازیگر مرد و شاید بهترین گریم نصیب فیلم جدید جو رایت شود.
لیدی برد
حدود پنج سال پیش کارگردانی به نام نوا بامباک فیلمی مستقل به نام «فرانسیس ها» را کارگردانی کرد که با استقبال بسیار بالای منتقدان و مخاطبان مواجه شد. فیلمی درباره یک دختر سرخوش و 27ساله که تلاش زیادی داشت در برابر جبر زندگی مقاومت کند و به آرزوهایش برسد. در این فیلم بازیگر جوانی به نام گرتا گروینگ بازی میکرد که سهم عمدهای هم در موفقیت فیلم داشت و هم در نگارش فیلمنامه. بازی درخشان او حتی باعث شد نامزد جایزه گلدن گلوب شود. حالا همان دختر جوان نخستین فیلم بلند سینماییاش را کارگردانی کرده و نامش را گذاشته «لیدی برد»! ثبت امتیاز 94از 100در سایت «متاکریتیک» و 99از 100در سایت «روتن تومیتوز» نشان میدهد گروینگ با نخستین فیلمش چه قدم بزرگی برداشته ؛ فیلمی که حس و حالش هم شباهت زیادی به «فرانسیسها» دارد و هم به اثر جاودانه ریچارد لینکلیتر یعنی «پسرانگی/ Boyhood».
فیلم داستان دختر نوجوانی است به نام کریستین(با بازی درخشان سیرشا رونان) که نام خودش را گذاشته «لیدی برد». او همراه خانوادهای به قول خودش، کاملا معمولی در ساکارامنتو(محل تولد و زندگی گرتا گروینگ) زندگی میکند. لیدی برد که در سال پایانی دوره دبیرستان است آرزوی رفتن به کالجهای معروف آمریکا در نیویورک را دارد اما خانوادهاش از نظر مالی در شرایطی نیستند که بتوانند هزینههای او را تأمین کنند. پدرش در اوضاع بد اقتصادی سال 2002از کار بیکار شده، برادرش با وجود داشتن تحصیلات بهعنوان فروشنده و صندوقدار یک فروشگاه کار میکند و مادرش که بار اصلی مخارج زندگی گردنش افتاده یک سرپرستار ساده است. با این حال شور و غرور جوانی «لیدی برد» آنقدر زیاد است که حاضر نمیشود به این راحتیها تسلیم مشکلات شود. این ویژگی او کلی اتفاقهای ریز و درشت در طول داستان برایش به همراه دارد.
«لیدی برد» تصویری با جزئیات و دقیق از احساسات و درون یک دختر نوجوان و پرشور در مواجهه با دنیای سختگیر و منضبط بیرونی است. فیلم پر از لحظات احساسی و غافلگیرکننده است که به تناوب در طول روایت داستان باعث متاثر شدن یا خندیدن مخاطب میشود. بسیاری از منتقدان با کلید واژه «فیلم بینقص» به تعریف از نخستین ساخته گرتا گرونیک پرداختهاند. این فیلم در جوایز اسکار نامزد پنج جایزه بهترین فیلم، کارگردانی، بازیگر نقش اول و مکمل زن و بهترین فیلمنامه اورجینال است. خیلی بعید است با وجود رقبای سرسختی که در این رشتهها حضور دارند جز در بخش بهترین بازیگر نقش مکمل زن برای لاری میت کالف شانس دیگری برای «لیدی برد» قائل شد ولی خب اسکار همیشه ثابت کرده محلی برای غافلگیریهای بزرگ است.
شکل آب
تازهترین ساخته گیلرمو دل تورو، کارگردان مکزیکی اگر در یک رشته دیگر نامزد میشد آن وقت با 14 نامزدی در کنار فیلمهای «همه چیز درباره ایو»، «تایتانیک» و «لالالند» رکورددار نامزدی در اسکار میشد. موفقیت «شکل آب» با موضوعی که دارد در اکثر جوایز معتبر سینمایی امسال غافلگیرکننده بود؛ چرا که معمولا جوایز معتبر تا این اندازه به یک اثر فانتزی توجه ویژه نمیکنند. دل تورو که در کارنامه کاریاش کارهای غیرمتعارف و عجیبی مثل «هزارتوی پن»، «قلهای به رنگ خون» و «پسر جهنمی» به چشم میخورد، علاقه زیادی به ترکیب همه ژانرها با دنیای فانتزی دارد. در «شکل آب» هم فانتزی را با درامی نسبتا خشن که عاشقانهای غریب هم در آن جاری است مخلوط کرده و نتیجه درخشان از کار آمده است. «شکل آب» داستان زنی جوانی به نام الیسا در سال 1962است. الیسا بر اثر آسیبی که از ناحیه گردن دیده قدرت تکلم خود را از دست داده و بهعنوان نظافتچی در یک آزمایشگاه فوق پیشرفته و محرمانه دولتی مشغول بهکار است. با ورود موجودی عجیب و دو زیست به آزمایشگاه، زندگی الیسا عوض میشود. او که زنی تنهاست کمکم رابطهای عاطفی با این موجود برقرار میکند. این رابطه آنقدر عمیق میشود که وقتی سرهنگ استریکلند مأمور تحقیق روی این موجود تصمیم به نابودیاش میگیرد الیسا دست بهکار خطرناکی میزند و او را فراری میدهد. کاری که الیسا حتی تصورش را هم نمیکند تا چه حد خطرناک و دردسرساز خواهد بود. هر چند در رشتههای فنی و تخصصی با توجه به معادلات پیچیدهای که برای انتخاب بهترینها وجود دارد و البته رقبایی بسیار سرسخت، مشکل بتوان پیشبینی کرد «شکل آب» چه جوایزی میگیرد اما در رشتههای اصلی فیلم دل تورور برای دریافت اسکار بهترین فیلم، کارگردانی و بهترین فیلمنامه اورجینال بخت بالایی دارد. سالی هاوکینز هم همین شرایط را برای دریافت بهترین بازیگر نقش اول زن دارد. در رشتههای بهترین فیلمبرداری، موسیقی و طراحی صحنه هم احتمال زیادی وجود دارد که «شکل آب» اسکار را به خانه ببرد.
کوکو
در بخش اسکار بهترین انیمیشن بلند سال تکلیف برنده نهایی تقریبا مشخص است. فاصله انیمیشن «کوکو» محصول جدید پیکسار و دیزنی چه به لحاظ کیفیت ساخت و چه به لحاظ داستانی به قدری با دیگر نامزدهای حاضر در این بخش زیاد است که هر انتخاب دیگری میتواند حسابی جنجال به پا کند. «کوکو» دستپخت کارگردان سرشناسی به نام لی آنکریچ است که از دو دهه پیش سهم عمدهای در تولید مهمترین محصولات کمپانی پیکسار داشته و از قدیمیترین اعضای این کمپانی است. آخرین انیمیشنی که آنکریچ کارگردانیاش را بهعهده داشته «داستان اسباب بازی 3» است که آن انیمیشن هم اسکار گرفت و حالا پس از هشت سال او با «کوکو» بازگشته تا یک اسکار دیگر هم به ویترین افتخاراتش اضافه کند. «کوکو» از آن دست انیمیشنهاست که در مرز باریک جذابیت توامان برای کودکان و بزرگسالان حرکت میکند و در این زمینه بسیار هم موفق است. داستان از این قرار است که پسری 12ساله و مکزیکی به نام میگل علاقه عجیبی به موسیقی دارد و مدتهاست مخفیانه به تمرین ساز زدن مشغول است. خانواده او جد اندر جد مخالف موسیقیاند؛ چرا که طبق داستانهای خانوادگی، سالها قبل موسیقی باعث شده بود مرد خانواده خانهاش را ترک کند و زن خانه را با تنها دخترش تک و تنها بگذارد. خانواده میگل سالهاست بهکار ساخت کفش مشغولند و حرف زدن درباره موسیقی در خانواده میگل با توجه به عقبه آن عواقب سختی دارد. اما میگل بهدلیل شور کودکیاش، متوجه این محدودیتها نیست و تمام قد جلوی تصمیم خانواده میایستد؛ چرا که میخواهد مثل آقای دلا کروز آهنگهایش را همه دنیا بشنوند. او پس از اینکه تصمیم میگیرد هر طور شده در جشن بزرگ سالانه شهر ساز بزند، مادربزرگشسازی را که خودش ساخته بوده میشکند. میگل پس از این اتفاق با خانوادهاش دعوای سختی کرده و از خانه فرار میکند. اما ماجرا بهگونهای پیش میرود که خیلی اتفاقی پای میگل به دنیای مردگان باز میشود. او در آنجا با روحی آشنا میشود به نام «ویکتور» که این آشنایی سرنوشت جالبی را برایش رقم میزند.«کوکو» یک انیمیشن خوش رنگ و لعاب با داستانی است که در لایه بیرونیاش مخاطب کودکش را تمام و کمال سرگرم میکند و در لایههای درونی هم حرفهایی جدی را با بزرگسالان در میان میگذارد. احتمالا همین ویژگی دو گانه هم باعث فروش 700میلیون دلاری آن شده است. این انیمیشن علاوه بر نامزدی در رشته بهترین انیمیشن بلند سال نامزد اسکار بهترین ترانه سال هم هست که اصلا بعید نیست آن را هم بهدست آورد.
باقی فیلم ها
بهنظر میرسد رقابت اصلی در نودمین مراسم اسکار بین فیلمهای «دانکرک»، «شکل آب» و «سه بیلبورد خارج از ابینگ میزوری» باشد و فیلمهای دیگر تنها میتوانند امید به تک جایزه داشته باشند. در بخش فیلمهای خارجی زبان رقابت اصلی بین دو فیلم «مربع» محصول سوئد و «بی عشق» محصول روسیه است که هر دو بخت بالایی برای دریافت این جایزه دارند. فیلم «پست» به کارگردانی استیون اسپیلبرگ با اینکه در دو بخش بهترین فیلم و بهترین بازیگر زن(مریل استریپ) نامزد شده اما بعید است جایزهای بهدست آورد. فیلم تحسین شده «رشته خیال» به کارگردانی پل تامس اندرسون هم که نامزد شش جایزه شده وضعیتی شبیه فیلم اسپیلبرگ دارد.شاید در بین همه فیلمهایی که نامزد دریافت بیش از یک اسکار شدهاند و تعدادشان به 17فیلم میرسد، تنها دو فیلم «مرا با نامت صدا کن» به کارگردانی لوکا گوادانینوکه با چهار نامزدی و «من تونیا هستم» به کارگردانی کریگ گلیسپی با سه نامزدی، جوایز غافلگیرکنندهای دریافت کنند. «مرا با نامت صدا کن» برای بهترین فیلمنامه اقتباسی و بهترین بازیگر مرد در هر دو بخش و «من تونیا هستم» برای بهترین بازیگر زن در هر دو بخش. البته از بین غافلگیرکنندهها احتمال گرفتن اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد توسط کریستوفر پلامر بازیگر فیلم «تمام پولهای جهان» به کارگردانی ریدلی اسکات را هم میتوان محتمل دانست. بازیگری که پس از رسواییهای اخلاقی کوین اسپیسی جایگزین او در فیلم شد و جایزه گلدن گلوب در این بخش را هم بهدست آورد.