رفاقت از دست رفته هری و هالی
«مرد سوم» هفتادساله شد
سعید مروتی_روزنامه نگار
گزارش یک «فکر نمیکنم کسی هری را به اندازه من بشناسد... بهترین دوستم بود.»
این را هالی به سرگرد کالووی میگوید. هالی به دعوت هری به وین آمده و جای دیدن دوستش در مراسم تدفین او حاضر شده. هالی، نویسنده داستانهای وسترن و معمایی دوست قدیمی هری که سرگرد پلیس او را یکی از خلافکارهای نابکار شهر وین میخواند، خیلی زود به ماجرای تصادف شک میکند. هالی در همین حین با آنا هم آشنا شده که افسرده و آشفته از دست دادن هری است. ماندن هالی در وین، تلاش برای کشف معمای مرگ هری و یافتن مرد سومی که سر صحنه تصادف بوده ولی هیچ کس نمیداند او کیست، فیلم را پیش میبرد. در معمایی که گرامگرین با دقت طراحیاش کرده (و در غیبت پلیس که علاقهای به کشف معمای مرگ هری ندارد) هالی مثل کارآگاهها به دنبال کشف راز میرود.
رفاقت عامل پیشبرنده مرد سوم است؛ رفاقت هالی و هری که ضلع سومش هم آناست که قبلا معشوقه هری بوده و حالا هالی به او علاقهمند شده. همین رفاقت قدیمی و عشقی که به تازگی جوانه زده، هالی را در وین نگهمیدارد تا معمای مرگ هری را حل کند. میان انبوه آدمهایی که هرکدام یک چیزیشان میشود، هالی زیادی معصوم و ساده است. گویی یکی از قهرمانهای ساده و معصوم همان داستانهای وسترنی است که مینویسد و سر از شهر اشباح درآورده؛ از وین زخم خورده از جنگ جهانی دوم. مرد سوم مرثیهای است بر رفاقت از دست رفته. هالی وقتی متوجه میشود دوست قدیمیاش با قاچاق پنیسیلین باعث مرگ کودکان بسیاری شده دیگر علاقهای به دنبالکردن معمای مرگ هری ندارد؛«من 20سال بود او را میشناختم. یعنی فکر میکردم که او را میشناسم. آنا... من از وین میروم. برایم مهم نیست کورتز هری را کشته یا تایلر یا آن مرد سوم. هر کی کشته عدالت را اجرا کرده، شاید من هم میتوانستم بکشمش.» با مشخصشدن اینکه مرد سوم خود هری است معما حل میشود و رفقای قدیمی یکدیگر را باز مییابند؛ در سکانس معروف چرخ و فلک که با جادوی حضور اورسن ولز که به حال و هوای نوآر فیلم کیفیتی ویژه میبخشد؛ به خیابان باران خورده نورپردازی اکسپرسیونیستی و قابهای کج. مواجهه هالی با هری، تیرخلاص را بر رفاقتی 20ساله میزند. هری که به هیچکس رحم نکرده لحظهای به کشتن دوست قدیمیاش هم فکر میکند و فقط لحظهای که میفهمد زنده بودنش لو رفته از این کار منصرف میشود. ظاهرا دیگر چیزی از آن رفاقت قدیمی باقی نمانده. آنا وقتی متوجه میشود هالی میخواهد ماجرا را به پلیس لو بدهد با خشم میگوید: «تو حاضر شدی دوستی با ارزشت رو بفروشی». نکته اینجاست که چطور میشود جنایتکاری مثل هری لایم را لو نداد؟ چهره غمگین هالی وقتی که به مامور پلیس میگوید او بازی را برده و حاضر است طعمه دستگیری هری شود، به ما میگوید این تصمیم به سادگی گرفته نشده. نکته دردناکتر این است که در نهایت این خود هالی است که کار هری را تمام میکند. در انتهای ماجرا چیزی از سادگی و معصومیت هالی باقی نمانده؛ نزدیکترین دوستش را کشته و عشقش را هم از دست داده. در انتهای مرد سوم هالی بازندهترین مرد دنیاست.
شناسنامه
کارگردان: کارول رید فیلمنامه: گراهام گرین مدیر فیلمبرداری: رابرت کراسکر موسیقی: آنتون کاراس تدوین: اسوال هافمن ریشتر طراح صحنه: وینسنت کوردا بازیگران: جوزف کاتن (هالی مارتینز)، آلیدا ولی (آنا اشمیت)، ترور هاوارد (سرگرد کالوی)، اورسن ولز (هری لایم) ویلفرید هایت وایت (کرابین)، برنارد لی (گروهبان پین) تهیهکننده: الکساندر کوردا، دیوید سلزنیک و کارول رید محصول: 1948 لاندن فیلمز، سیاه و سفید
هالی مارتینز نویسنده داستانهای وسترن وارد وین میشود که جولانگاه کلاهبردارها، جاسوسها و پناهندههاست. هالی بلافاصله باخبر میشود که هری لایم (اورسن ولز) دوست قدیمیاش، که حالا به درخواستش به این شهر آمده، معروفترین مرده این شهر است. درحالی که هالی به دنبال کشف معمای مرگ هری است، شیفته آنا اشمیت (آلیدا ولی) نامزد او میشود. هالی در جریان کارهای خلاف هری قرار میگیرد. اینطور که پیداست، هری، پنیسیلین رقیقشده احتکار میکرده که باعث مرگ تعداد زیادی بچه شده است. هالی رد هری لایم را میگیرد و او را مییابد. در یک صحنه تعقیب و گریز در تونلهای فاضلاب شهری، در نهایت هری را از پا درمیآورد. هری لایم اینبار واقعا دفن میشود. هالی دوست قدیمیاش را از دست داده و آنا اشمیت هم دیگر به او اعتنایی نمیکند.
راجر ایبرت:
مرد سوم را مردی ساخته که ویرانشدن اروپا را به معنای واقعی درک کرده بود. کارول رید، زمان جنگ، در بخش اسناد ارتش انگلستان خدمت میکرد و فیلمنامه را گراهام گرین نوشت که نهتنها داستانهای جاسوسی مینوشت، بلکه خود شغل مامور امنیتی داشت. رید با تهیهکننده آمریکایی خود، دیوید سلزنیک، بر سر تمام جزئیات فیلم مشاجره داشت. سلزنیک میخواست فیلمبرداری در استودیو انجام شود، موسیقی متن کمی خوشبینانه باشد و نوئل کوارد در نقش هری لایم بازی کند. اگر فیلم طبق سلیقه سلزنیک ساخته میشد مطمئنا در همان هفته اول اکرانش به فراموشی سپرده میشد
اریک رد:
عطر و بو و اندوه این داستان حادثهای، همانقدر که مدیون کارول رید و گراهام گرین بود، به الکساندر کوردا و اورسن ولز نیز مدیون بود. جزئیات باروک فیلم باید برای کسانی که طی آخرین ماههای جنگ در وین زیسته بودند حیرتآور بوده باشد. مضمون اشباح و معاصی به آسانی در دسترسی قرارداشت، از دادن مفهوم و اهمیت عاطفی به ویرانی طفره رفته بود و در واقع تمامی توان خود را نیز از همین طفره رفتن به دست آورده بود. سهم و نقش ولز در مرد سوم جای بحث دارد.
او و جوزف کاتن بار دیگر دوستی
خود-دلسوزانه «همشهری کین» را زنده میکنند و در برخی لحظهها به نظر میآید که کارول رید تحت تاثیر روحیه منفصل سبک فیلمهای اولیه ولز قرار دارد