والدین مقصرند
چرا بعضی بچهها از مدرسه متنفرند؟
رؤیا دلیری/روانشناس
«از مدرسه رفتن متنفرم، دیگر نمیخواهم به آنجا برگردم»؛ این جملهای است که اغلب کودکان اگر هم بر زبان نیاورند در ذهن خود مدام آن را تکرار میکنند؛ موضوعی که والدین خیلی آن را جدی نمیگیرند و برایشان قابل درک نیست. گاهی فراموش میکنند که خودشان هم در زمان کودکی کم و بیش چنین احساسی داشتند و مدرسه برایشان دلهرهآور بود و مشکلاتش جدی. اما با همین ذهنیت، تنها از حلاوت مدرسه میگویند. تنفر کودکان از مدرسه دلایل گوناگونی دارد که یکی از آنها اضطراب جدا شدن فرزند از مادر و محیط خانه است که گاهی با دلدرد و سردردهای ناشی از روانرنجوری (Neuroticism) همراه است. ریشه این اضطراب عمدتاً به والدین و وابستگیهای عاطفی آنها به کودک بازمیگردد. والدینی که لحظهای کودک را تنها نمیگذارند و از دادن مسئولیت به او هراس دارند، اعتماد به نفس را در کودک میکشند. در چنین مواردی مراجعه همزمانِ والد و کودک به روانشناس برای درمان این وابستگی بیمارگونه مفید خواهد بود. دیر خوابیدن و دیر بیدارشدن والدین و کودکان، نخوردن صبحانه، نداشتن میان وعده برای مدرسه و... هم از موضوعاتی است که کودکان را عصبی، پرخاشگر و دچار خستگیهای جسمی و روحی میکند تا تمایلی به حضور در مدرسه نداشته باشند. والدینِ مسئولیتپذیر میتوانند با تغییر سبک زندگی چنین مشکلاتی را حل کنند. همچنین وجود مکانی مفرح در مدارس برای صرف صبحانه با همسالان همراه با موسیقی و ورزش راهکاری است که میتواند توسط مدیران خلاق به کارگرفته شود؛ کودکی که کیف و لباسهایش آماده نیست، تکالیف درسیاش انجام نشده، پایه تحصیلیاش ضعیف است، فاصله خانه تا مدرسهاش زیاد است و روش درس خواندن را بلد نیست، رفتن به محیط پراسترسی چون مدرسه را دوست ندارد. این وظیفه والدین و معلمان است که با ایجاد آمادگی قبلی به کودکان کمک کنند. برای مثال؛ کمکهای درسی، سرویس رفتوآمد و آمادهکردن کیف و لباس از شب قبل راهکارهای اثربخشی خواهد بود. همچنین کودکی که در مدرسه توسط مربیان تحقیر میشود یا اینکه مورد زورگویی (Bullying) همسالانش قرارمیگیرد از آن محیط گریزان خواهد شد. ایجاد ارتباط دوستانه میان والدین و کودک میتواند به مطرح شدن مشکل و حل آن بینجامد. در این نوع مشکلات، جز طرح موضوع توسط خود کودک، راهی برای پی بردن به مشکل وجود نخواهد داشت پس باید به کودکان نزدیکتر شد.
یکی از مهمترین موضوعاتی هم که به این تنفر دامن میزند این است که والدین ،کودکان نخبه میخواهند. بیماری نخبهپروری موجب شده تا آنها به جای کودک سالم، بهدنبال کودک موفق باشند. از همین رو فشار برای شاگرداول بودن، 20 گرفتن و نابغه بودن را آنقدر زیاد میکنند که کودک تا مرز نابودی هویتی پیش میرود. بپذیریم که کودکان باهوشند، اما شاید نابغه نباشند. استعداد کودک میتواند در هنر، ادبیات یا ورزش نمایان شود و شاید در هیچ رشتهای سرآمد نشود اما انسانی سلامت و شریف باشد. تأکید بر موفقیت تحصیلی را دور بریزید. نمیگویم کودکان را رها کنید اما استعداد واقعی آنها را بشناسید، موفقیتهای کوچکشان را ببینید و مشوقشان باشید. مهمترین ویژگی معلم، برقراری ارتباط دوستانه است. کودکی که معلمش را دوست دارد اشتیاق مدرسه راخواهد داشت و رابطه دوستی میان معلم و شاگرد معجزه خواهد کرد. استفاده از معلمان جوان، خلاق و با انگیزه و آموزش مهارتهای برقراری ارتباط به آنها بهترین راهکار است. والدین باهوش هم تلاش میکنند تا رابطه معلم و شاگرد را بهبود بخشند و وسط این ارتباط نایستند و علیه معلم فرزندشان جبهه نگیرند. از طرف دیگر دروس تکراری و غیرکاربردی برای کودکان جذابیتی ندارد. شیوههای مرسوم آموزش نیز مناسب کودکان امروز نیست. یادگیری از طریق بازیهای گروهی، نمایش انیمیشنهای داستانی (منطبق بر کتب درسی) و استفاده از تکنولوژی روز (اینترنت، تبلت و...) رخ نمیدهد و تنها ابزار معلمان، کتاب و قلم و کاغذ و تخته است. استفاده از کتابهای غیردرسی، اردوهای آموزشی، یادگیری از طریق فیلم، موسیقی، نمایشهای کودکانه و مهمتر از همه آموزش دروس کاربردی مانند موسیقی، زبان انگلیسی، کمکهای اولیه، خیاطی، مکانیکی، نقاشی و... در مدارس نادیده گرفته شدهاند و حل این مشکل، عزمی ملی نیاز دارد. بیعلاقگی به مدرسه مشکلی نیست که حل نشود اما یافتن دلایل آن وظیفه والدین و مربیان است.