
گفتوگو با الهه نوبخت؛ پخشکننده بینالمللی نماینده ایران در اسکار
خودبرتربینی ما در دنیا خریداری ندارد

مسعود میر ـ روزنامه نگار
این گفتوگو بیشتر از آنکه متمرکز باشد روی اسکار و فریده، حول وضعیت این روزهای سینمای کشور و البته تعاملاتش با دنیا پیش رفت و در نهایت بدل شد به یک نقد از درون. اینکه ما روزگار مهتابی و پرخاطرهای در آسمان سینمای دنیا داشتیم انکارناپذیر است اما از این مهم هم نباید بیتفاوت بگذریم که باید در این شب و روزهای پر از تحول و شگفتی در عرصه هنرهفتم خواب نمانیم. سینمای ایران باید دیده شود و این دیدهشدن در تعاملات حرفهای امروز دنیا همان قدر که به متریال و محصول ممتاز نیازمند است به پخشکنندهای که آن را پیش چشم مردم دنیا بگذارد هم نیازمند است. پخشکنندههای بینالمللی در سینمای ایران به تعداد انگشتان یک دست هستند و الهه نوبخت جوانترین عضو این گروه کوچک است. دعوت از او به بهانه عهدهداربودن پخش بینالمللی فیلم « در جستوجوی فریده» بود که نماینده ایران در اسکار پیشرو است اما مباحث مفصلی در این گفتوگو مطرح شد که کوتاه شده آن پیش چشم شماست.
پخشکننده بینالمللی فیلم، عنوان شغلی عجیبی است. الهه نوبخت چه مسیری را طی کرده تا اکنون چنین شغلی داشته باشد؟
من کار در سینما را حدود ۱۳ سال پیش با جشنواره فیلم رویش شروع کردم. آن زمان مدرس زبان انگلیسی بودم و به من چند فیلم کوتاه برای ترجمهکردن داده بودند. آن موقع سینما برای من در حد کلاه قرمزی و پسرخاله بود که خیلی دوستش داشتم. فیلم دیدن و روزگار گذراندن در کنار زندهیاد علی معلم، مینو فرشچی، محمود کلاری و محمد شیروانی و ایامی که در کنار آنها در دبیرخانه سپری میکردم سبب شد احساس کنم وارد بخش دیگری از زندگیام شدهام که تجربه زیادی در رابطه با آن نداشتم چون در خانوادهای هنری یا سینمایی بزرگ نشدهبودم. سینما برای من تجربه در دنیایی بود که چیزی درباره آن نمیدانستم. بعد از آن در بخش ویدئو– رسانه سوره، مدیر بازرگانی بینالملل بودم و تامین فیلمهای خارجی را انجام میدادیم. بین سالهای ۱۳۸۶ تا ۱۳۹۱ در همان جا بودم. روزهای خیلی سختی بود و آقای دکتر بنیانیان، مدیر ما بودند که بهرغم تلاشهای بسیار بهنظر من چندان اوضاع خوبی بر حوزه هنری حاکم نبود. آخرین کارم در دورهای بود که آقای میرکریمی «یه حبه قند» را در سازمان سینمایی حوزه هنری ساختند. در سال ۱۳۹0به مؤسسه رسانههای تصویری رفتم که آن زمان بخش بینالملل آن راهافتاده بود. ما پخش بینالمللی فیلم که یک بخش تخصصی بود را سامان دادیم. ارائه فیلمها به جشنوارههای بینالمللی و فروش فیلمها به سایر شرکتها و شبکههای تلویزیونی بهعهده ما بود. در همان زمان در جشنواره فیلم یاس مدیر بخش داوران و مهمانان بودم و دوره بعد این جشنواره مدیر بخش بینالملل جشنواره و نیز در دورههای سیودوم تا سی و چهارم فجر مسئولیتهایی در بخش بینالملل جشنواره فیلم فجر داشتم. بعد هم ورکشاپهایی را با خانه سینما برگزار کردم. در دورههای سیوچهارم و سیو پنجم جشنواره فیلم فجر مدیر تشریفات بودم و همچنین مدیر بخش بینالملل ششمین جشنواره فیلم شهر.
در سال ۱۳۹۵ احساس کردم فضای اداری جوابگوی حال من نیست؛ یعنی اینکه نه آنها دیگر انتظار آنچنانی از من داشتند و نه من دیگر از کارکردن با آنها خوشحال بودم زیرا تغییرات متعددی در سازمان سینمایی بهوجود آمده بود. حتما تأیید میکنید که کار بینالملل کار یکی دو ماهه نیست بلکه کاری مداوم است و تغییر سیاستها و نظر متفاوت مدیران به این حوزه آسیب وارد میکند. تصمیمات شخصی در این حوزه اصلا کارآمد نیست و باید همهچیز با مشورت پیش برود. در آن زمان بسیاری از هزینههایمان در بخش بینالملل را از طریق فروش فیلم به شرکتها و شبکههای خارجی تامین میکردیم، یعنی به این صورت نبود که کارها را فقط به کمک هزینههای دولتی پیش ببریم. ما هر سفری که میرفتیم هزینههای خودمان را از طریق فروش تامین میکردیم. سال ۱۳۹۵ با نامهربانیها، نتیجهنگرفتنها و سیستمی که فرسایشی شده بود من دیگر ترجیح دادم کمپانی خودم را راه بیندازم و سال ۱۳۹۶ با شرکت تصویر الههگستر بالاخره در زمینه پخش بینالملل شروع بهکار کردیم.
سیستم و سیکل درخواست مجوز به چه صورتی بود؟
همهچیز خیلی کند پیش رفت. شورای بینالملل سازمان سینمایی باید مجوز را تأیید میکرد اما اعضای این شورا بهطور مداوم در حال تغییر بودند. فکر میکنم کار من یک سال زمان برد. من کاملا ناامید شدهبودم ولی در نهایت مجوز صادر شد. البته قبل از آن هم من و تیمام در حال کارکردن بودیم. من یک پرونده مفصل از تمام فعالیتهایم، احکام داوری و خلاصه حضورهای بینالمللی خودم را به مدیران ارائه کردم اما همهچیز به دلایل مختلف انگار پیش نمیرفت تا در نهایت بالاخره مجوز صادر شد.
ماجرای جداشدن بخش بینالملل جشنواره فجر را چطور ارزیابی میکردید؟
راستش از همان ابتدا خیلیها میگفتند تمرکز در بخش بینالملل در بهمنماه مقدور نیست. استدلال آنها درباره انتخاب فیلم و دعوت از مهمانان بود ولی من به آقای میرکریمی در سفر امسال به شانگهای هم گفتم که ما باید بپذیریم که این دو تاریخ برای یک جشنواره با یک عنوان اصولا اشتباه است. کاملا موافقم که جشنوارهای که در اردیبهشت برگزار میشود منظم و با برنامهریزی است ولی بهتر است بخش بینالملل چند روز قبلتر یا بعدتر از جشنواره ملی فجر باشد و جشنواره فیلم فجر دو پاره نشود. اصولا برگزاری دو جشنواره در دو زمان مختلف با یک عنوان، کار اشتباهی است. ما یک جشنواره داریم به نام فجر که در دو تاریخ برگزار میشود و این برای همه دنیا عجیب است.
به موضوع پخش دولتی در سینمای ایران بپردازیم. در همه این سالها ما با غول بزرگی به اسم فارابی طرف بودیم که در دورههایی خوب کار کرده و در دورههایی بهخاطر تحریم و مسائل دیگر موفقیت چندانی نداشتهاست. الان هم اسناد منتشر شده سازمان سینمایی تأییدکرده که چتر سینمای ایران در کن حدود ۴۰۰ میلیون تومان هزینه داشتهاست.آیا این پولها موجب بازگشت سرمایهای هم شدهاست؟
به هر حال بهعنوان یک پخشکننده فیلم در بخش خصوصی باید بگویم که شرایط خیلی سخت است. بهخاطر تحریمها بسیاری از قراردادهای ما دچار مشکل شده و همه تحت فشار هستیم. من خودم قراردادهایی دارم که منعقد شده و متریال بهطور کامل تحویل دادهشده ولی به من ایمیل رسمی زده و نامه بانک آمریکایی را ضمیمه کردهاند و نوشتهاند ما نمیتوانیم به شما پولی بدهیم.
ما مشکلات بسیاری داریم و من متأسفم که مسئولان در حوزه اقتصاد راهکار میدهند و لااقل درباره یافتن راهکار فکر میکنند و طرح میریزند ولی در حوزه فرهنگ اصلا فکر هم نمیکنند. بهعنوان یک فرد کوچک در این جامعه میگویم من ۱۳ سال با افتخار برای سینمای ایران کار کردهام ولی این عجیب نیست که ریاست سازمان سینمایی یکبار هم برای ما چند نفر پخشکننده بینالملل وقت نگذاشته است. من نمیخواهم درباره خودم حرف بزنم اما همه میدانند که من یک فیلم مستند مستقل ساختم و پرچم مملکتم در بیش از 40 فستیوال معتبر بینالمللی درخشید بدون اینکه هزینهای تحمیل کنیم ولی چهکسی و در کجا به این موضوع اهمیت داد؟ کجا درباره زن ایرانی صحبت شد؟ این فیلم جایزه بهترین فیلم از نگاه مخاطب در جشنواره هاتداکس کانادا (که از معتبرترین جشنوارههای بینالمللی دنیاست) را بهخود اختصاص داد ولی در ایران به آن توجهی نشد. من با ۱۵۰ میلیون تومان، فیلم را تهیه کردم درصورتی که بودجه اصلی آن ۴۰۰ میلیون بود. فیلم «دلبند» در کنار 11فیلم دیگر بینالمللی بود و تولید ما کمترین هزینه را میان دیگر فیلمها داشت. دوستان من همه در گرفتن دستمزد به من تخفیف دادند تا اینکه بالاخره کار ساخته و دیده شود. دیگر فیلمهای رقیب، کلی اسپانسر داشتند و وقتی من درباره بودجه فیلمام صحبت کردم همه تعجب کردند و گفتند کشوری که نفت دارد چطور نمیتواند بیش از این برای سینمای مستندش هزینه کند! متأسفانه کسی دلسوز نیست.
معتقدم ما فرهادیهای دیگری هم در سینمای ایران داریم که باید دیده شوند. ما تا کی میخواهیم برای تشکیلات، صنوف سینمایی و جشن و جشنواره و احکام مدیران هزینه کنیم و فعالیتهای تأثیرگذار و صحیح را نادیده بگیریم؟ سینما واقعا رسانه مهمی است آن هم در شرایطی که کل دنیا درباره ایران صحبت میکند. شاید باورتان نشود ولی زمانی که من به جشنوارهها میروم دائم با این سؤالها مواجه میشوم شما بهعنوان یک دختر جوان راحت از ایران خارج میشوید؟ شما در کشورتان مورد اذیت و آزار نیستید؟ شرایط در ایران خوب است؟ همین سؤالها به من اطمینان میدهد که اگر ما در همین حوزه سینما درست عمل کنیم چه تصویر مطلوبی از ایران را میتوانیم به نمایش بگذاریم. اصلا ترسیم همین تصویر دغدغه من و امثال من است اما کاش مدیران هم همینقدر دغدغه داشتند.
درباره چتر سینمای ایران در جشنوارههای بینالمللی که توسط فارابی برپا میشود هم معتقدم این چتر در ذات خود حمایت مهمی از همه اهالی سینماست. من اگر بخواهم به تنهایی در جشنوارهای غرفه بگیرم باید بین 4500تا 7000یورو بپردازم و این چتر نوعی حمایت از من پخشکننده هم هست.
دغدغههای فارابی در بخش بینالملل تغییر کردهاست؟
خب فارابی مانند قدیم کار پخش انجام نمیدهد. خیلیها برای برند فارابی سالها تلاش کردند. الان هم فارابی کار پخش میکند اما تعداد محدودی فیلم را مورد حمایت قرار میدهد ولی من معتقدم بهتر است فارابی حمایت خودش را از آدمهای درست انجام دهد؛ آن هم با یک آییننامه مدون. وضعیت فارابی که اینگونه است و از سوی دیگر مثلا من چندین فیلم سینمایی را میبینم و از بین آنها یک کار را برای پخش بینالمللی انتخاب میکنم و مطمئن هستم اگر تحریمها نبود همین مستند دلبند را ۴۰۰ هزار دلار میفروختم چون به همه جای دنیا رفت و دیدهشد ولی این اتفاق نیفتاد و من برای ساخت کار بعدی، باید تامل کنم و اینگونه است که چرخه اصلی در حال از کار افتادن است. بحرانهای بخش بینالمللی سینمای امروز بهخاطر این است که دغدغهای درباره آن وجود ندارد.
ما در ایران چند پخشکننده بینالمللی داریم که بحث تشکیل صنف مطرح میشود؟
آقای اطبایی، خانم شهابی، من و آقایان علی قاسمی و علیرضا شاهرخی در واقع پخشکنندههای بینالمللی سینمای ایران در بخش خصوصی هستیم و نمیتوانیم تبدیل به صنف شویم زیرا تعدادمان کم است. البته میخواهیم شرایط را تغییر دهیم و خلاصه به نحو قانونی تبدیل به تشکلی قانونی شویم چون در شرایط فعلی یکسری اپراتور اینترنتی هستند که کار پخش انجام میدهند و پول زیادی میگیرند.
این اپراتورها چه میکنند؟
چون قانونی وجود ندارد هرکس به هر طریقی ورود پیدا میکند و بهدنبال منافع خودش است. ما یکسری آدم داریم که از فیلمسازان پول میگیرند و میگویند فیلمشان را به جشنوارههای بینالمللی میدهند و البته فقط کار اپراتوری انجام میدهند. همه ما میدانیم که کار پخش فیلم با حضور در جلسات و نشستها و دیدارها انجام میشود. بیش از ۸ هزار فستیوال سینمایی در دنیا وجود دارد ولی از این تعداد فقط تعداد محدودی برای افراد و فیلمهایشان پله موفقیت خواهندشد و طبعا همه آنها مهم نیست. اما فیلمسازان خیلی اطلاعی ندارند و ما با افرادی مواجهیم که مثلا میگویند فیلمام در بیش از50 فستیوال شرکت کردهاست اما وقتی فهرست این فستیوالها را میبینی میفهمی که هیچ کدام کوچکترین ارزشی ندارد. ایجاد تشکل صنفی حداقل سبب میشود که امثال من بتوانند به این فیلمسازان راهنمایی بدهند و لااقل جلوی فیلمسوزیها گرفته شود. من بارها با فیلمسازانی برخورد کردهام که بهدلیل ناآگاهی، فیلمشان را به یک جشنواره فرستادهاند که ارزشی نداشته و بهخاطر قوانین خاص جشنوارههای دیگر هم نتوانستهاند فیلمشان را در جشنوارههای مهم عرضه کنند.
فارابی چه تعاملی با پخشکنندههای خصوصی دارد؟
ما شورایعالی بینالملل را داریم که متشکل از مدیران انجمن سینمای جوان و مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی است. بخش خصوصی چرا نباید در تصمیمگیریها حضور داشته باشد؟ من شنیدم که بنیاد فارابی بهدنبال این موضوع تعامل هست و امیدوارم چنین باشد.
موافقید که پخش بینالمللی فیلم یک تخصص فردی است؟
صددرصد. ببینید! جشنوارهای مثل کن ۸ هزار فیلم دریافت کرده است اما پخش بینالملل یک تخصص است چون باید سینما را بلد باشی، ابزار بیان که زبانهای مختلف است داشته باشی، انتقال و نحوه برقراری ارتباط را بلد باشی و تخصص داشته باشی که چطور موضوع مورد نظر را به دیگران انتقال دهی. این کار یک پروسه است و پخش یک توانایی چند منظوره است. وقتی فیلمی پخشکننده دارد، یعنی موضوع مهمی در آن فیلم است که پخشکننده دارد. در فستیوالها فیلمی که پخشکننده دارد در اولویت قرار دارد چون مانند این است که پدر و مادر دارد و در این دنیای بزرگ جشنوارهها، رها نشدهاست. پارسال از ایران ۱۳۰ فیلم خودشان شرکت کردند ولی ما پخشکنندهها حدود ۲۵ فیلم داشتیم. ما با مدیران فستیوالها تعامل داریم. در دنیای امروز، اصل کار ما بر این اساس استوار است؛ جلسه واقعی با آدمهای واقعی. درست است که اینترنت و تکنولوژی کارها را ساده کرده اما هنوز تعامل واقعی در حوزه کار ما مؤثرتر است.
تصدیق میکنید که موفقیتهای مکرر مستند دلبند بهخاطر شخص شما بهعنوان تهیهکننده و پخشکننده فیلم است؟
من فیلم را باور داشتم و زمانی که طرح دوخطی بود با آن زندگی کردم. تهیهکننده واقعی، به پروژه خیلی کمک میکند. ما نیاز به تهیهکنندههای واقعی در سینما داریم؛ یعنی حداقل چندماه روی فیلمنامه وقت بگذارند. ادیتور باید از اول تا آخر حضور داشته باشد. موفقیتهای آقای فرهادی را یکی از دلایل موفقیت فرهادی تعامل و وقتی است که روی فیلمنامه میگذارد و با کمپانیها و تهیهکنندهاش در تعامل است. خیلی از تهیهکنندهها اصلا فیلم خودشان را نمیشناسند. تهیهکنندگی در دنیا یک تخصص است. من تهیهکنندهای را میشناسم که فیلمش را با من در جشنواره فیلم فجر برای نخستین بار دید.
چرا پخشکنندههای بینالمللی ما نتوانستند با اصغر فرهادی تعامل کنند؟
خب تا جایی که میدانم نسرین میرشب که در فرانسه مشغول کار و زندگی است با فرهادی در فیلم «درباره الی» همکاری کرد. خانم شهابی هم که داور کن بودند و البته پخشکننده بینالمللی هستند همکاریهایی با ایشان داشتند. به هر حال باید بپذیریم بضاعت این سینما خیلی کم است. مگر ما هر سال در بخش اصلی کن و برلین فیلم داریم؟ جواب خیر است. بالاخره پخشکننده ایرانی در سینمایی کار میکند که صنعت نیست و مدام در حال دست و پازدن است. اگر برنامهریزی داشته باشیم ما هم بزرگ میشویم چون ما استعدادش را داریم. بارها در جشنوارههای مختلف از تهیهکنندههای درجه یک دنیا شنیدهام که میگویند ما باید از سینمای ایران یاد بگیریم زیرا پول داریم ولی مثل ایرانیها تفکر خوب نداریم. ما اینها را نمیبینیم ولی بیرون از ایران ما را میبینند.
نمیخواهم نظر شما درباره استعدادهای ایرانی را رد کنم اما مثلا همین چند روز گذشته حرفهای خندهداری منتشر شد درباره اینکه فیلم «متری شیشونیم» دست خالی از ونیز بر نمیگردد درحالیکه واضح بود در ونیز فیلم را تحویل نمیگیرند. نظر شما در این زمینه چیست؟
واقعا مضحک است که وقتی هنوز داوری انجام نشده بگویند فیلم دست خالی بر نمیگردد. ما باید از گرفتاریهای ذهنیمان رها شویم. ما به جای مسائل بزرگ سینما به مسائل پیش پا افتاده فکر میکنیم. اینجا هر کسی ۵ میلیون بدهد به سر خط خبرها راه مییابد و دلخوش است به اینکه فلان سایت و کانال و صفحه که خبرش را زده چقدر عضو دارد و فکر میکند تعداد لایکها میتواند هنر و محصول او را هم صیقل دهد. بعضی از این افراد را میبینم که میگویند خب درباره فیلممان زیاد سر و صدا راه افتاده و این یعنی میرویم برلین یا کن. در آن طرف دنیا اما مسائل را بررسی میکنند و اشکالات را روی میز میگذارند. مشکلات را حل میکنند و ما فقط وقت را از دست میدهیم. حرفهای بدون خرد و بزرگنماییهای الکی گریبان سینمای ایران را گرفته است. ما دچار خود برتربینی شدهایم اما این موضوع در دنیا خریداری ندارد.
البته این خود برتربینی به ما تزریق شدهاست، ما یادمان هست «تاکسی» جعفر پناهی خرس برلین گرفت اما اگر در ایران اکران میشد شکست سختی میخورد.
به هر حال بخشی از فستیوالها دغدغه سیاسی دارند و اتمسفر سیاسی رسانهها در انتخاب فیلمهای برخی از فستیوالها بیتأثیر نیست. ما نمیتوانیم سر خودمان کلاه بگذاریم.
مثل ماجرای قوانین مهاجرتی ترامپ برای ایرانیها و البته اسکار دوم برای آقای فرهادی.
البته بیشک آقای فرهادی بهعنوان یک فیلمساز دغدغهمند، شبانهروز در حال کار و تمرین و مطالعه هستند. اما شرایط برای اینکه همیشه موقعیت خود را در اوج حفظ کنیم سخت و دشوار است. البته این سختی برای تمام سینماگران بزرگ جهان یکسان است.
ماجرای «ناگهان درخت» از چه قرار است؟این روزها درگیر پخش این فیلم هم هستید.
من کلا به فیلم قبلی آقای یزدانیان علاقهمند بودم و وقتی پخش بینالمللی آن را گرفتم درخواست کردم که چند دقیقهای از فیلم کوتاه شود و موسیقی هم تغییراتی داشت و خلاصه فیلم در جشنواره بوسان کرهجنوبی پذیرفته شد. من کارگردانهایی که سبک خودشان را دارند دوست دارم.
و برسیم به در جستوجوی فریده.
من سفر بودم و پروازم ۱۳ ساعت طول کشید تا به فرودگاه رسیدم. همان لحظه رسیدن یکی از کارگردانهای فیلم پیام گذاشت و گفت همه دنیا به ما تبریک گفتند و شما پخشکننده هستید و هنوز خبر نداری؟ خیلی خوشحال شدم. اول توضیح بدهم که این انتخاب طبق قوانین کاملا درست بوده اما باید پذیرفت قدمنهادن در دنیای بزرگ، بسی سخت و دشوار است.
شما چه زمانی پخش بینالمللی فیلم را بر عهده گرفتید؟
من ۱۰ماه پیش این کار را بر عهده گرفتم و البته با یک کمپانی در لندن هم قرارداد بستم و تمام کارها را هم باید با آن کمپانی هماهنگ کنیم.
و این فیلم در اسکار چه شانسی دارد ؟
طبعا وضعیت دشواری داریم زیرا کار ما مثلا در رقابت با مستند «اوباما» است که با کمپانی نتفلیکس ساخته و پشت آن یک کمپین چند میلیون دلاری است. شما باید از یک نکته غافل نشوید و آن هم تأثیر رسانهها روی موفقیت فیلمهاست. تفاوت آنجا با ایران این است که جریانهای اینجا به نفع ما نیست و ما را از رقابت بزرگتر محروم میکند ولی آنجا رسانه یک فیلم را قبول میکند، میپسندد و حمایت میکند و این شروع یک انفجار روانی است. بعد از این است که مدیران تبلیغاتی وارد عمل میشوند و کمپانیها از آن حمایت میکنند. البته اگر رسانه در آنجا از فیلمی حمایت میکند و اگر چیزی در تعریف فیلمی مینویسد آن فیلم را باور دارد.
با این تفاسیر درجستوجوی فریده شانسی ندارد؟
ما با دریافت چند برنامه از کمپانیهای رسانهای و تبلیغاتی در حال انتخاب برنامه معرفی فیلم در آمریکا هستیم که خوشبختانه طبق قوانین اسکار امکان معرفی فیلم در دو بخش فیلمهای بلند بینالملل و البته بخش مستند امکانپذیر است. همه تلاش ما این است که فیلم بالا رود ولی بهنظر من پتانسیل آن در بخش مستند بسیار بالاتر است. البته در بخش مستند هم رقابت فشرده است و با فیلمهای مستند بزرگی روبهرو هستیم. بهعنوان مثال در همین بخش مستند، فیلمی از همکاری آقای اوباما و کمپانی نتفلیکس نیز ارائه شده است که از آن بهعنوان یکی از شانسهای دریافت جایزه اسکار در بخش مستند یاد میشود.
چطور فیلم شما از دل رقابت میان متری شیش و نیم و «قصر شیرین» بیرون آمد؟
من در آن شورا نبودم و البته معتقدم هر دو فیلم هم فیلمهای خوبی هستند. شاید مسائلی هم که من از آنها سردرنمیآورم و بلدش نیستم هم در حذف این دو فیلم دخیل بوده اما فراموش نکنید که امسال رقابتها در اسکار خیلی سخت است. ما در رقابت با فیلمهای بزرگ هستیم و باید ظرفیتهای خودمان را هم ببینیم. باز هم میگویم من برای فیلم در جستوجوی فریده در بخش مستند کمی شانس قائل هستم.
معمولا دولتها در بخش رقابت فیلمهای بینالمللی اسکار از نماینده خودشان حمایت میکنند. شما از چه حمایتی برخوردارید؟
هنوز نمیدانیم که فارابی چه میزان کمکی به ما خواهد کرد. این مبلغ تبلیغاتی باید صرف برنامههای نمایش فیلم در آمریکا شود. همکاری با رسانهها، منتقدان و افراد تاثیرگذار در اسکار مستلزم صرف هزینه است. اتفاق بدتر اینکه کارگردانان فیلم نمیتوانند به آمریکا بیایند و این مسئله مهمی است.
بحران ایرانی سینما
ما روی داشتههایمان متمرکز نیستیم. فیلمهایمان در مرحله درامهای تکراری گیر کردهاست. ما فیلمها را بررسی نمیکنیم. فیلمسازان ما روی تولیدات روز دنیا تحلیلی ندارند و نمیدانند که دنیا چه چیزی از سینمای ما (ایران) میخواهد؛ آن هم در شرایطی که دنیا هر روز درباره ایران حرف میزند. ما باید فیلمهای مهم بسازیم. ما درگیر خودمان و مشکلات و روزمرگیهای خودمان شدهایم. ما فقط امروز را میبینیم و در یک مقطع ماندهایم و از آن عبور نمیکنیم. در خارج از این کشور، سیاست، افراد را در تنگنا قرار نمیدهد و مثلا یک فیلمساز تنها تمرکزش روی فیلمی است که میخواهد بسازد نه حواشی آن. حتی زندگیهای شخصی ما هم رشد نمیکند.
یک امید سینمایی
اگر بخواهم از منظر یک پخشکننده و تهیهکننده به امیدهای سینمای ایران فکر و بخواهم با فردی کار کنم گزینهام کارگردان فیلم «شماره 17، سهیلا» است. من کارگردانی محمود غفاری را دوست دارم زیرا آدم دغدغهمندی است و میشود روی او حساب کرد. گوشهای نشسته و روی کارش متمرکز است. آن گوشه همان گوشه مهم است! کنج دنجی برای تمرکز بر کارهایمان. شاید بهزودی با هم کار کنیم.
طبعا در جستوجوی فریده وضعیت دشواری دارد زیرا کار ما مثلا در رقابت با مستند «اوباما» است که با کمپانی نتفلیکس ساخته و پشت آن یک کمپین چند میلیون دلاری است.شما باید از یک نکته غافل نشوید و آن هم تأثیر رسانهها روی موفقیت فیلمهاست
همکاری با رسانهها، منتقدان و افراد تاثیرگذار در اسکار مستلزم صرف هزینه است. اتفاق بدتر اینکه کارگردانان فیلم نمیتوانند به آمریکا بیایند و این مسئله مهمی است