5سوار90
سینماگران دهه90 به تسلط سیساله کارگردانان دهه 60 پایان دادند
شاهین امین
سینمای ایران پس از انقلاب تا دهه90 تقریبا به شکل کاملی در سیطره خیل عظیم کارگردانانی بود که نخستین فیلم خود را در دهه60 جلوی دوربین برده بودند. بیشترین کارگردانهای مطرح و صاحب سلیقه سینمای ایران هم - جز سینماگران متعلق به جریان موج نو دهه50 نظیر مهرجویی، کیارستمی، کیمیایی، تقوایی و فرمان آرا- فیلمسازی را در دهه 60 شروع کردند؛ سینماگرانی چون کیانوش عیاری، رخشان بنیاعتماد، بهروز افخمی، کمال تبریزی، کیومرث پوراحمد، ابراهیم حاتمیکیا، مجید مجیدی، رسول صدرعاملی، احمدرضا درویش و... . در این میان حتی با وجود آنکه کارگردانهای زیادی در دهههای70و 80 وارد سینمای ایران شدند اما همچنان اکثریت سینماگران نخبه همان ورودیهای دهه 60 بودند و تنها نامهایی اندک -البته بسیار مؤثر و مهم- توانستند خود را به راس سینمای ایران نزدیک کنند که مهمترینشان اصغر فرهادی، رضا میرکریمی، حمید نعمتالله، بهنام بهزادی، محسن امیریوسفی و بهرام توکلی بودند.
اما دهه 90 حکایت دیگری دارد. از سالهای آغازین دهه90، در حالی که اغلب سینماگران باتجربه دهههای 60 و 50 ، جز معدودی مانند عیاری و بنیاعتماد از دوران اوج خود فاصله بسیار گرفته بودند، کارگردانان تازه به میدان آمده با نمایش آثار جدید خود حضوری امیدوارکننده و در موارد متعددی، خیرهکننده داشتند. در سالهای آغازین این دهه فیلمهای شهرام مکری، مجید برزگر، سعید روستایی، محمدحسین مهدویان، نرگس آبیار، نیما جاویدی، رضا درمیشیان، صفی یزدانیان، مرتضی فرشباف و... نگاهها را بهخود جلب کردند. به این اسامی اضافه کنید کارگردانانی را که فقط موفق به ساخت یک فیلم شدهاند و اغلب آثارشان درگروه هنروتجربه روی پرده رفته است و متأسفانه بهدلیل شرایط پیچیده و غیرشفاف تولید سینمای ایران، هنوز ساخت فیلم دومشان میسر نشده است، ولی همان اثر اولیه هم توانایی و قریحهشان را هویدا میکند؛ کارگردانانی مانند احسان بیگلری، فائزه عزیزخانی، پیمان حقانی، سروش محمدزاده، بهتاش صناعیها، علی کریم و... .
موج پرقدرت سینماگران جدید در دهه 90، همراه با افول سینماگران پرتجربه و پیشکسوت دهههای 60 و 50 باعث کاهش تسلط کیفی سینماگران قدیمی بر سینمای متفکر و باکیفیت ایران شد و خودنمایی چهرههای نوظهور را رقم زد. اگرچه هنوز مقاومتهایی در مقابل سینماگران صاحب سلیقه و نگرش جدید وجود دارد اما شیوه و سیاق سینماگران دهه 90، فضای قالب سینمای متفکر- حتی بدنه- ایران را در اختیار گرفته است.
بین این تعداد سینماگران جدید، به عقیده نگارنده و به دلایل مختلف 5کارگردان متمایزتر و کنجکاویبرانگیزتر هستند؛ محمدحسین مهدویان، شهرام مکری، سعید روستایی، مجید برزگر و مورد شگفت انگیز، نیما جاویدی.
شهرام مکری؛ ساختمانی محکم و پرنکته
شهرام مکری حتی با فیلمهای کوتاهش توجه بسیاری را بهخود جلب کرد. او به عنوان یک فیلمساز نخبهگرا به تماشاگر بسیار نظر دارد و میخواهد علایق فرمی و روایی خود مثل تقطیع و بههم ریختگی روایت یا توجه به عنصر تقدیر را با تمرکز و دقت به شکلی ارائه دهد که برای تماشاگرش پرکشش و جذاب باشد. مکری بیش از هر نکتهای به ساختمان فیلم توجه دارد و به شکل هندسی همه عناصر را طراحی میکند و بعد اتفاقات مختلفی که درنظر دارد را در آن میچیند، به همین دلیل ساختمان فیلمهایش از ماجرا و داستان پررنگتر بهنظر میآید؛ روشی که خودش هم به آن واقف است و احتمالا نیت غاییاش رسیدن به نقطهای است که اتفاقات و ساختمان فیلم کاملا در هم حل شوند و تماشاگر متوجه برتری هیچیک بر دیگری نشود؛ نتیجهای که تاحد زیادی در «ماهی وگربه» حاصل شده است. مکری با اینکه هنرمند دقیقی است اما بیش از دقت بر محیط اطراف و جامعه، بر سینما تمرکز دارد و به قول خودش حتی در تاکسی و سفر هم در حال فیلم دیدن با گوشی و تبلت است. در واقع او مانند سینماگرانی چون تارانتینو مفاهیم مورد نظر خود را با تکیه بر ماهیت و شکل سینما عرضه میکند؛ روشی که بین سینماروهای ایرانی مخاطبان جدی پیدا کرده، گرچه متأسفانه منتقدانش گاهی به اشتباه با محک آثارش بر مبنای رئالیسم اولیه و واقعیتهای ساده بیرونی، آنها را نفی میکنند.
محمدحسین مهدویان؛ رجحان تصویر بر درام
محمدحسین مهدویان کار خود را با مستند آغاز کرد و با مجموعه مستند- داستانی «آخرین روزهای زمستان» بر مبنای زندگی حسن باقری، از فرماندهان دوران دفاعمقدس، شناخته شد؛ مجموعهای که روایت آن بر مبنای نوارهای صوتی دوران جنگ تحمیلی بنا شده بود. فرم عجیب و منحصربهفرد این مجموعه، بازسازی درخشان اتفاقات و تصاویر ابتدای دهه60، هـر بینندهای را میتـوانست با
خود همراه کند. مهدویان در سالهای 94 و 95 با فیلمهای سینمایی «ایستاده در غبار» و «ماجرای نیمروز» نشان داد چه تسلطی بر ابزار و اجزای سینما دارد و میتواند وقایع تاریخی را بهخوبی و با دریافتی پرکشش اجرا کند. او بهدلیل شیفتگی و تعصب افسارگسیخته و افراطیای که به سینما دارد در این فیلمها، بیش از درام بر تصویر و البته فضاسازی تکیه میکند و به همین دلیل احتمالا فرم تصویری آنها مهمترین عامل جاذب تماشاگرانش بوده است. مهدویان درام را یک هنر مستقل میداند که سینما از آن بهره میبرد اما بهنظرش ماهیت سینما بر مبنای تصویر و خلق شگفتی بنا شده است. او در گفتوگویی با نگارنده گفته است: «اگر فقط متکی به درام باشیم ممکن است داستان خوبی داشته باشیم اما دیگر آن شگفتیای که روزی مخاطب را وادار به حیرت میکرد وجود ندارد. مانند همان نخستین نمایشهای تاریخ سینما که وقتی مردم تصویر حرکت قطار را میدیدند، ناخودآگاه از دود آن به سرفه میافتادند، درحالیکه دودی در میان نبود؛ یعنی تا این اندازه درگیر تصاویر میشدند. در واقع تصور دود آنها را به سرفه میانداخت».
اما فراتر از علاقه به تصویر، او همواره تلاش داشته – حداقل در در 2فیلم یادشده - با تکیه برتصاویر و فرمی که ارائه میدهد، تصوری برای تماشاگر بسازد که از تصاویر پرده نقرهای قویتر باشد؛«وقتی شما لحظاتی را کاملا نشان دهی، دیگر فضای خالی برای تخیل تماشاگر باقی نمیگذارد. اما وقتی همه اتفاقات و واکنشها کامل تصویر نشود، ذهن تماشاگر سنتزی درست میکند که از هرآنچه شما برایش بسازید، قویتر است.»
البته 2فیلم بعدی مهدویان «لاتاری » و «رد خون» را به هر دلیل نمیتوان در کارنامه او حرکتی رو به جلو دانست. اما لاتاری به یکی از مهمترین اهدافش، یعنی جذب و ارتباط با تماشاگر گسترده دست یافت و رد خون هم پاییز اکران میشود و باید دید آیا میتواند موفقیت گیشه لاتاری را تکرار کند یا نه؟
به هر صورت مهدویان که اصلا اعتقادی به کمکاری ندارد با 2فیلم سینمایی نخست خود حدی از تواناییهای حرفهای را بروز داده است که همیشه میتوان منتظر و امیدوار به اثر جدیدش بود.
جالب آنکه مهدویان و مکری با تمام تفاوتهای زیادی که دارند از یک تشابه بسیار امیدوارکننده بهره میبرند که هر دو علاوه بر مهارت اجرایی و سینمایی، به مبانی نظری و زیباییشــناسـنانهکـار خود هم بسیار اهمیت میدهند و بر آن مسلط هستند؛ بنابراین تاکنون مسیری قابل تشخیص داشتهاند- فکر میکنم در آینده هم همینگونه خواهد بود- که با فرازو فرود آن را ادامه میدهند.
مجید برزگر؛ راوی نیمه پنهان آدمهای معمولی
مجید برزگر از فیلم کوتاه کار خود را شروع کرد. نخستین فیلمش «فصل بارانهای موسمی» را در سال 1388 ساخت که تا سال1395 امکان نمایش نیافت اما نخستین فیلم اکرانشده از برزگر «پرویز» بود که به همت گروه هنروتجربه در سال93 بر پرده سینماها به نمایش درآمد و بحثهای بسیاری را برانگیخت. مجید برزگر سینماگری فعال و جامعالاطراف است که فعالیتهای متفاوتی دارد. نمایشگاه عکس برپا میکند، داستان مینویسد، تهیهکننده فیلم میشود، پوستر طراحی میکند و دستی در گرافیک دارد، مراسم افتتاحیه و اختتامیه کارگردانی میکند و... . اما بهعنوان کارگردان هرگز پرکار نبوده و در کارنامه سینمایاش با 47سال سن، تنها 3فیلم سینمایی تمامشده و یک فیلم در دست تولید دارد. برزگر با مطالعاتش در علومانسانی، بهخصوص تاریخ و جامعهشناسی به راحتی میتواند در زمره فیلمسازان معروف به اجتماعیساز قرار گیرد. اما خودش تمایلی به این شیوه برخورد با مسائل و معضلات اجتماعی ندارد؛ «بخش عمدهای از سینمای اجتماعی ایران، بار اصلی خود را از موضوعاتی میگیرد که تابو و غیرقابل بیان هستند؛ آسیبهای اجتماعی مثل طلاق، زنان خیابانی یا کودکان کار. هر فیلمی که به این نوع موضوعات که تبدیل به یکسری تابوهای دستنیافتنی و اسرار مگو شدهاند، نزدیک شود، بهعنوان فیلمی مهم شناخته شده است، در حالی که اگر کمی تلویزیون در برنامههایش به این موضوعات فقط نزدیک میشد، ۸۰درصد سینمای ایران اعتبارش را از دست میداد. به همینخاطر است که خیلی از این فیلمها کیفیت هنری ندارند و بیشتر از یک موضوع خاص عکسبرداری کردهاند.»
بنابراین او تصمیم گرفته است حکایت آدمهای معمولی را برمبنای روایت اول شخص، بهگونهای که بیشتر در ادبیات سابقه دارد، تصویر کند و با این رویکرد هر سه فیلم به نمایش درآمدهاش بیشتر شخصیتمحور بودهاند؛ آدمهایی که در پس یک ظاهر بهشدت آرام و معمولی، میتوانند دیگرگون باشند.
سعید روستایی؛ باهوش، بدون امضایی تازه
سعید روستایی در 26سالگی با نمایش نخستین فیلمش «ابد ویک روز» درجشنواره فیلم فجر 1394و با دریافت جوایز بهترین کارگردانی و... جز مخالفخوانهای حرفهای و فرامتنی، تقریبا همه را غافلگیر کرد. او البته با «متری شش ونیم» هم یک فیلم بسیار دشوار را با ساختاری حرفهای به سرانجام رساند. روستایی بسیار باهوش است و این هوش در تکتک سکانسهای فیلمهایش قابل درک. باهوش است چون خوب و دقیق سینما را از روی دست اساتید سینمای ایران و جهان آموخته، باهوش است که میتواند تماشاگر را مجذوب و مرعوب کند، باهوش است که چنین مهارتی در دیالوگنویسی دارد، باهوش است که میداند و میتواند با فشردهکردن حوادث و کنار هم قرار دادن عناصر و قطبهای متضاد در فضایی بسته -خانه یا زندان- تنش و کشش فیلمش را بالا ببرد و... . اما این هوش و مهارت زیاد هنوز در سینمای ایران منجر به امضایی تازه نشده؛ گرچه نتیجهاش 2فیلم حرفهای و دیدنی بوده است.
نیما جاویدی؛ مورد عجیب سرخپوستی
نیما جاویدی یک مورد عجیب است. او با نخستین فیلمش «ملبورن» گرچه جشنوارههای بسیاری رفت و جوایزی کسب کرد اما تصور نمیشد -حداقل نگارنده تصور نمیکرد- «سرخپوست»ش چنین روایت منسجم، سنجیده و اجرایی متناسب، دقیق و پرجزئیات داشته باشد. در واقع او که این روزها فیلمنامهای برای مجید مجیدی نوشته -یک مورد عجیب دیگر- در دومین فیلمش جهش فوقالعادهای داشته است تا سینمادوستان جدی را مشتاق سازد و کنجکاو اثر
سومش کند.