زیر آسمان شهر
چند پرسش از جناب استاد «دکتر مرتضی مردیها»
دکتر شیرزاد پِیک حرفه| نویسنده، مترجم و مدرس فلسفه:
«من خبر گوش نمیکنم؛ نه از داخل ایران، بلکه از خارج ایران هم گوش نمیکنم. تنها ضرری که کردهام فقط باخبر نشدن از برخی اخبار فرهنگی است. از هیچ بابت دیگری خسارت ندیدهام. مدعیام که هیچچیز از کسی که پای اخبار و تحلیل خبر مینشیند کم نخواهم داشت. به جز اینکه او یک مقدار عصبی شده و رنج دیده اما من این مشکلات را هم پیدا نکردهام.» این جملات را استاد مردیها حدوداً 2ماه پیش در بخشی از سخنرانیشان، با عنوان «اعتماد به رسانه» در پژوهشکده ارتباطات دانشگاه علامه طباطبایی، فرمودند.
به باور ایشان، در رسانه «خبر هرچه بدتر خبرتر» و پیگیری این اخبار چیزی جز افسردگی در پی نخواهد داشت. من، در این یادداشت، میکوشم چند پرسش را درباره این مدعای ایشان بپرسم:
آیا «بیخبری» از اوضاع «مظلومان» و «محرومان» با مشی «فایدهگرایانه» ایشان، که طبق آن کار درست کاری است که «بیشترین خیر» را برای «بیشترین افراد» رقم بزند، سازگار است؟ آیا با «بیخبری» میتوان از درد و رنج دیگران کاست؟ اگر ایشان، در مقام پاسخ، بفرمایند که اوضاع بهگونهای است که ازقضا «باخبری» هم چاره کار نیست و گرهی از کار فروبسته خلق نمیگشاید، آنگاه پرسش من آن است که براساس کدام آمار و تحلیل میفرمایند که باخبران را توان کاستن از درد و رنج «مظلومان» و «محرومان» نیست؟ وانگهی، «تحلیل» ایشان برپایه کدام «داده» است؟ اصولاً کسی که خبر گوش نمیکند «دادههای مقدماتی» «تحلیل» خود را از چه طریقی میتواند بهدست آورد؟
همینجا ناسازگاری شیوهای که ایشان توصیه میکنند با مشی فلسفی دیگر ایشان رخ مینماید: «تجربهگرایی». بدون «مشاهده» مستقیم یا گزارش مشاهدهکنندگان مستقیم، از طریق پیگیری اخبار از منابع خبری گوناگون و مقایسه و سبکسنگین کردن آنها چگونه میتوان سره را از ناسره تشخصیص داد و به ماده خام تحلیل خود مطمئن بود؟ در «تجربهگرایی» آنچه «تجربی» نیست، «نیست.» ایشان از چه راه «غیرتجربی» میتوانند از امور این عالم باخبر شوند؟ اگر در پاسخ، بفرمایند رسالتی در این زمینه ندارند، منت دارم اگر دو پرسش پیشینم را در پاسخِ پاسخشان پاسخ دهند.
از سوی دیگر، این کار با مشی فیلسوفان بزرگ مورد علاقه ایشان، همچون جِرِمی بنتم و جِی. اِس. میل، نیز در تضاد است. آنها هدف خود را از فلسفهورزی اصلاح امور جامعه میدانستند. از این رو، با پیگیری مداوم اخبار جامعه میکوشیدند با تفلسف مشکلات و معضلات آن را حل کنند. افزون بر این، خودِ این فیلسوفان نیز در رسانه، مطبوعات و نشریات فعال بودند و قلم میزدند.
این مشی استاد مردیها با مشی «لیبرال» ایشان نیز در تضاد است. من این مثال را از خود ایشان شنیدهام که انجام اصلاحات «لیبرالی» و «فایدهگرایانه» را به ناخدای یک کشتی تشبیه کردند که حداکثر بتواند کشتی را ده بیست درجه به راست یا چپ ببرد. آن کشتی، جامعه است، اقیانوس اخبار آن جامعه است و ناخدا فیلسوف، روشنفکر، پژوهشگر، کتابخوان، فعال سیاسی، حقوق بشر یا چیزی از این جنس است. آیا بدون شناخت اقیانوس، یعنی اخبار جامعه، اصلاً میتوان تشخیص داد که چند درجه و به کدام سو باید راند؟ اصولاً، آیا این ناخدا کشتی را، به سرمنزل مقصود که هیچ، به خشکی خواهد رساند؟ ناخدایی هم به کنار! خود آدمیزاد خوراک فکریاش را از کجای میز اردور برگزیند؟ مگر میتوان بدون آگاهی از آنچه در جامعه و لایههای زیرین آن میگذرد خوراک فکری برگزید؟ از چه طریق دیگری، بهجز پیگیری اخبار، مطالعه محصول تلاش «روزنامهنگاران تحقیقی»، آگاهی از اخبار «شهروند خبرنگاران»، شنیدن «تحلیل»های «جانکی»های سیاسی و موارد دیگری از این دست، میتوان لایههای تودرتوی جامعه را شناخت، به زوایای پنهان آن پی برد، ذهنیت و اصول علمی حاکم بر آن را استخراج کرد و راهکاری برای کاستن از درد و رنج «مظلومان» و «محرومان» ارائه داد؟ در جهان جدید، چگونه میتوان با تأملات «انتزاعی» و «غیرتجربی» روی صندلی دستهدار خود در خانه، برای ـ خلایق که هیچ ـ خود نسخه پیچید؟ پیامد توصیه فیلسوف «پیامدگرا»ی ما چیست؟ اگر خلایق با «خبر» همان کنند که با «خزنده» و «درنده» میکنند و دو پای دیگر هم قرض کنند تا از شر آن برهند، حاصل کار چه خواهد بود؟ چهکسی/کسانی از این توصیه جبرگرایانه ایشان بیشترین سود را میبرند؟ ایشان چرا «تغییر» را «مطلوب» ولی «ناممکن» میدانند؟ آیا میتوان به تحلیلها و توصیههای ایشان که به فرموده خودشان سالهاست «اخبار» را پی نمیگیرند اطمینان کرد؟ آیا در مواقع حساس، همچون «انتخابات»، میتوان توصیههای ایشان را جدی گرفت؟ اگر بنا بر فرمایش ایشان درباره لزوم دوری از پیگیری «اخبار» و «تحلیل» آن عمل کنیم، لابد باید از «تحلیل»ها، «توصیه»ها و «سخنرانی»های خودِ ایشان نیز «بیخبر» باشیم!