خیانت
فرورتیش رضوانیه ـ روزنامهنگار
«همسرت داره بهت خیانت میکنه. اگه همین الان بری خونه میتونی مچش را بگیری.» نمیدانید چهکسی آن پیامک را برایتان ارسال کرده. همه در اتاق جلسه منتظر شما هستند. به منشی میگوییدکمی فرصت میخواهید. به دستشویی میروید. وقتی به آینه نگاه میکنید، عصبانی میشوید و جاصابونی را برمیدارید و پرتاب میکنید. آینه بزرگ بالای روشویی میشکند. از پشت دردستشویی صدای منشی را میشنوید که میگوید:«من که بهت گفتم آینه شل شده. اما گوش نکردی! حالا جواب رئیس را بده!». آبدارچی زیر گریه میزند و دست شما را میگیرد و التماس میکند که اخراجش نکنید. با قدمهای سریع به سمت آسانسور میروید. منشی بهدنبالتان میدود و التماس میکند که به اتاق جلسه بروید. در میان راه به این فکر میکنید که اگر ادعای فرستنده آن پیامک درست باشد، چه رخ میدهد. موبایلتان زنگ میزند. همسرتان است. جواب میدهید. میپرسد: «جلسه چطور پیش رفت؟» با صدایی لرزان میپرسید: «تو کجایی؟» میگوید: «هنوز توی نوبت هستیم. کلافه شدم. آخه چرا جلسه مهم تو دقیقا باید با نوبت واکسن بچه همزمان بشه؟ این بچه تو هم هست.» یادتان رفته بود که همسرتان امروز در خانه نیست. با شرکت تماس میگیرید و میگویید که در راه بازگشت هستید. منشی میگوید:«دیگه دیر شده. آنها گفتند شما فرصت صلح را از دست دادید، بعد هم رفتند.» شما سر یک اختلاف تجاری بزرگ با شرکت رقیبتان یک جلسه گذاشته بودید اما آنها با ارسال یک پیامک دروغ آرامش ذهنیتان را بر هم زدند تا بتوانند نتیجه را به نفع خودشان تمام کنند و به هدفشان هم رسیدند.