• جمعه 14 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 24 شوال 1445
  • 2024 May 03
یکشنبه 6 اسفند 1396
کد مطلب : 7789
+
-

تهرانباز

بشتابیم

یادداشت
بشتابیم

بشتابیم

علیرضا محمودی | نویسنده و روزنامه‌نگار:

لاله‌زار داغی است بر سینه تهران. هرکس ‌که راهش به آن حوالی و کارش به آن‌سو می‌افتد، چشمش دو دو می‌زند برای دیدن دوباره تماشا‌خانه‌ و تماشاساز و تماشاگر. گوشش تیز می‌شود برای ترنم و ترانه و تغزل. این پیس را بارها در دل به صحنه برده‌ایم: سرنوشت غم‌انگیز تجارتخانه‌شدن تماشاخانه‌ها. سوت و کوری راسته‌طرب و بازار شعف شعبده نیست. پشت خزیدن کاشی به کاشی سیم و کابل و جهیدن دهنه به دهنه لامپ و لوستر از پشت شهرداری تا چهارراه کنت، 40سال حادثه و اتفاق است وگرنه کوچ از کوچه ملی به میل اهالی جامعه باربد نبود. این سرنوشت محتوم خیابان‌‌های شهری است که دکه و دکان می‌خواهد. لاله‌‌زار در راه تجاری شدن شهر و تجارت شهروندان تنها یک تن داشت که داد. شهر که راه کشید، لاله‌زار را هم کشاند دنبال خودش. شهر دست ساکنانش و مفتوح فاتحانش است. شهر، پیراهن شهروندان، پوشیده بر تنشان، جوشیده با سرشان و تپیده با دلشان. رسم شهرها را شهروندان می‌سازند، از شهریاران که تنها اسمی می‌ماند بر زبان و رسمی در یاد. محال است تحول‌حال شهری از احوال شهروندان. شهروند قلب است و شهر قالب. این قلب از عشق حبیب و جور رقیب و هول حریف می‌تپد تا قالب قبلی قلب و تقلبی شود. سکه لاله‌زار وقتی از بازار افتاد که دکان تماشا بی‌رونق و بساط حراج رایج شد. برای پروژه پایه شدن شهروندان به پول بیش از پیش پرده، پیشخوان لازم است و بیش از ترنم، ترازو. این همه خرج، دخل می‌خواست و این همه مخارج، کسب. کسبه برای جور شدن قوت و قاتق، قائل به هر قیل و قال شدند و از هر راه راسته و از هر مکان مجتمع ساختند. شهر مال شد و خانه مایملک. هیچ متری از این مال نباید پایمال شود پیش از آنکه نرود در فهرست اموال. شهر دیگر شهری نبود که لاله‌زار بخواهد. شهر شهری بود که بازاربرق می‌خواست. لاله‌زار تنها نبود؛ حافظ ‌وسعدی، مولوی و سنایی، کارگر وکشاورز، هفت‌تیر و هفده‌شهریور، سهروردی ومیرداماد، امیر‌کبیر و قائم‌مقام، گلستان و بوستان، پیروزی و استقلال، بابی ساندز و سلیمان خاطر، آفریقا و آرژانتین و ایران و ایران زمین. این سرنوشت همه خیابان‌‌های تهران بود که از همه‌‌چیز تهی به جای همه‌‌چیز از تجارتخانه آکنده شود. در این باسکول غول‌آسای سود و زیان، کودکانه است مرثیه خواندن برای تئاتر دهقان و سعدی و تهران و نصر و پارس و گیتی و تفکری و تهران. دیگر کسی مرحمتی برای ترحیم سینما لاله و نادر و رودکی و کریستال و سارا و البرز و تابان و مرجان و سحر و شهرزاد ندارد. دیگر با حرف‌زدن از فروشگاه پیرایش و جنرال مد و انبار ببرازخان و عکاسی هاردی و اکونومی و ساختمان اومگا و سر کوچه مهران و برلن کسی دو زار کاسب نمی‌شود. در شهری که از دست کافه خفه شده، حالا چرا باید برای سرنوشت گراند هتل و ری و نور و پارس تلخ شویم. به قوه بلدیه بلا از سر خانه پیرنیا و اتحادیه دور شده وگرنه اگر به ما بود، به روش کلنگی و منش پتکی این همه تیر، تخته و آجر پاره را می‌‌کوبیدیم و یک مجتمع جامع با جمیع تجهیزات تحویل شهر می‌‌دادیم تا عطش بازار را سقایی کنیم. پس بیایید بشتابیم و خودمان را برای لاله‌زار آزار ندهیم و به نسل بعد نوستال کهنه و خاطره بیات تحویل ندهیم و از اجساد متعفن تماشاخانه‌ها و جنازه بی‌نام و نشان سینماها بگذریم و به همت بکوبان و بسازان و بفروشان همیشه حاضر لاله‌‌زار را به هیأت ساخت و ساز‌های با توجیه اقتصادی به تن تهران پیراهن کنیم. بیایید بشتابیم. امشب و هر شب بشتابیم.  

 

این خبر را به اشتراک بگذارید