عزاداری گلباران
احمد مسجدجامعی _ عضو شورای شهر تهران
رفتار عزاداریهای (جمعه، ششم محرم) در میان این روزهای عزاداری متفاوت بود. روضهخوانی یکی از علمای تهران که از ساعت 6 تا 7:30 صبح است و با خواندن زیارت عاشورا آغاز میشود و یک منبری فاضل در آنجا سخن میگوید و یک مداح بااخلاص جلسه را ختم میکند؛ امروز چیزی اضافه در سفره داشت. نان و پنیر و چای هرروزه به حلیم تبدیل شده بود و با هلوی انجیری خوشمزهای پذیرایی به پایان رسید.
وقتی در «تکیه شوفرها» پایینتر از میدان قزوین که عمری 80-70ساله دارد حاضر شدیم با عسل در کنار نان و پنیر میزبان ما شدند. در محل جاننثاران حسینی بزازان، در خیابان پاچنار که سابقهای بیش از 140سال دارد و قدیمیترین هیئت صنفی است، در پایان مراسم رسیده بودیم. آقای محسن هاشمی، رئیس شورای شهر تهران هم حضور داشت. فرشهای شبستان پر از گلهای سفید بود و دستهای گل مینا و میخک و گلایول هم به من هدیه دادند. پرسیدیم هر روز چنین است؟ گفتند: نه فقط امروز عزاداریمان گلباران شد. بعدازظهر که به منزل مادر رفتم از غذای نذری خانگی آن روز سخن گفتند که گونهای دیگر بود. به جای قیمه و عدسپلو و قرمهسبزی معمول، برایشان زرشکپلو با مرغ آورده بودند. عصر هم در یکی از مجالس قدیمی تهران شرکت داشتم، در کنار لقمههای کوچک نان و پنیر و سبزی مرسوم، لقمههای نان و کره و مربا هم اضافه شده بود.
همه اینها در روزی بود که به نام حضرت قاسم خوانده میشود. نمیدانم این عزاداری متفاوت تهرانیها که با پذیرایی همراه است، از آن روست که او فرزند کریم اهلبیت امام حسن مجتبی(ع) است که چندبار اموال خود را در راه خدا به صدقه داده و میهماننوازی ایشان در مدینه زبانزد خاص و عام بود و هر کسی میتوانست مهمان آن حضرت باشد، یا سن و سال و رفتار قاسم چنین اقتضایی داشت که او را در میان شهدا متفاوت کرده است.
حضرت قاسم زمانی که پدرش به شهادت رسید، کم و بیش سهساله بود. 10سال در دامان عمویش حسین سیدالشهدا(ع) بالید. گویند تنها کسی است که سیدالشهدا از فرستادن این امانت دردانه برادر به میدان خودداری کرد و او با پیگیری و اصرار خواست که مانند علی اکبر عازم میدان شود. در تعزیهخوانیها جز امام حسین(ع) یک تن کلاهخود به سر ندارد و او حضرت قاسم است و زرهی هم بر تن نکرده است. چون کلاهخود و زرهی در این اندازهها نبوده و کسی هم در چنین سن و سالی به میدان جنگ نمیرفته است. مقتلها گفتهاند او با پیراهن و شلوار و نعلین به آوردگاه رفت.
گفتهاند وقتی عازم میدان شد بند کفش چپ او باز بود که میتوان آن را نشانهای از شتاب او برای دفاع از سیدالشهدا(ع) دانست. مقتلنویسها درباره کمتر کسی به این اندازه توصیف دارند؛ ازجمله آنکه صورتی چون پاره ماه داشت. شاید هنوز مویی بر صورت او نروییده بود. نبرد او در میدان چندان نپایید و وقتی دشمن با شمشیر به سر قاسم زد او با صورت به زمین افتاد، فریاد زد: «عمو جان». گفتهاند امام حسین(ع) چنان سریع خود را به بالای سر او رساند که آن را به سرعت عقاب تشبیه کردهاند و گفتهاند چنان شیر خشمگین بر سواران دشمن حمله آورد. نخست دشمن را با تیغ بزد و او را دور کرد و وقتی گردوغبار فرونشست قاتل بهسزای عملش رسیده بود. امام حسین(ع) بر سر نوجوان ایستاد و نفرین بر قومی کرد که او را کشتهاند. سپس او را در آغوش گرفت؛ درحالیکه پاهای قاسم بر زمین خط میانداخت او را کنار پیکر پارهپاره علی اکبر نهاد. از آن پس بود که حسین تنها و تنها شد و دیگر یاوری نداشت.
در تهران برخی امامزادگان نسب به امام مجتبی(ع) میبرند. حضرت عبدالعظیم حسنی از آن جمله است. در شمیران هم امامزاده قاسم داریم که گفتهاند از نوادگان امام حسن مجتبی(ع) است. از اینرو مردم شمیران در عزای امام مجتبی(ع) اهتمام ویژهای دارند. در حصار بوعلی هم علاوه بر تکیه اصلی (تکیه حصار بوعلی)، تکیه دیگری ساختهاند (تکیهبالا) که در دهه آخر صفر و شهادت امام مجتبی(ع) مراسم گستردهای برگزار میکنند.
تعزیهخوانان میگویند حضرت قاسم نامزدی داشته و بهگفته آنها «قاسم داماد» بوده است. هر چه بوده ایرانیها عزای او را گونهای دیگر برگزار میکنند و در اینباره بسی شعر گفتهاند و داستان ساختهاند.