زنانی که شغل داشتند و در اجتماع فعال بودند از شرایطی میگویند که آنها را مجبور کرده است بین مادر بودن و شاغل بودن یکی را انتخاب کنند
خانهنشینی مادرانه
لیلی خرسند/روزنامه نگار
خانهنشینی ناخواسته، این اتفاقی است که برای بعضی از زنان میافتد؛ زنانی که قبل از مادر شدن شغلی دارند، صاحب موقعیتهای اجتماعی خوبی هستند و حتی درآمد بالایی دارند، اما بهخاطر شرایط حاکم بر فضای کار و بهخاطر اینکه در کنار بچههایشان باشند، انتخاب میکنند از کارشان بگذرند. آنها هم از نظر مالی به همسرانشان متکی میشوند و هم اینکه فعالیتهایی را که در گذشته داشتند، از دست میدهند و خانهنشین میشوند؛ کاری که به آن عادت ندارند.
مریم خورسند جلالی از روزنامهنگاران بنام حوزه اجتماعی بود 7سالی است که از مطبوعات کنار رفته. مادر شدن او دلیل اصلی این تصمیم بوده اما شرایط نامناسب کار هم در گرفتن این تصمیم بیتأثیر نبوده است. مریم از تصمیمی گرفته پشیمان نیست و میگوید کنار دخترش در این سالها به او خوش گذشته است. همانطور که زنان دیگر میگویند از این تصمیم پشیمان نیستند؛ هرچند همه این زنان دوست دارند در جامعه باشند و فعالیت کنند.
7سالی است که در مطبوعات نیستید. درست از وقتی که مادر شدهاید. دوست ندارید دوباره در روزنامهها بنویسید؟
اگر مطبوعات موقعیت 8-7سال قبل را داشتند، چرا دلم میخواست که باشم ولی الان دیگر آن شرایط وجود ندارد.
پس تصمیم گرفتن در آن سالها خیلی سخت بوده. چه شرایطی پیش آمد که تصمیم گرفتید از کار کنار بروید؟ واقعا دلیل فقط بچه بود؟
آخرین جایی که من کار میکردم، نشریه تخصصی حوزه نفت بود. مؤسسهای بود که در 4 حوزه نشریه داشت و من معاون سردبیر هر 4 نشریه بودم. در این مجلهها هم سردبیران افراد سیاسی بودند و طبیعی بود که همه کارها را معاون انجام بدهد. حجم کاریام خیلی بالا بود. از ساعت 8 صبح تا 10شب سر کار بودم. از مدیران مجله خواستم کارم را کم کنند و بخشی از کار را به یکی دیگر بسپارند. گفتند شرایط مالی اجازه نمیدهد که کس دیگری را بیاوریم. دیدم امکان این نیست که ساعت کاری یا حجم کارم کم شود، من هم به ناچار استعفا کردم.
امکانش نبود که با جای دیگری همکاری کنید؟
چرا بود. یکی، دو پیشنهاد داشتم. اما من باردار بودم و فقط 4-3ماه میتوانستم کار کنم. آنهایی هم که پیشنهاد داده بودند، قبول نکردند. من هم به آنها حق میدادم. قرار بود یک سایت خبری راهاندازی کنم. درست نبود که من فقط چندماه باشم و بعد کار را به یکی دیگر بسپارم.
پس قبل از اینکه دخترتان به دنیا بیاید بیکار شدید؟
کاملا بیکار نبودم. در بعضی از مجلات و روزنامهها حقالتحریر کار میکردم. البته بدون اینکه اسمی از من باشد. به هر حال برایم سخت بود که معاون و سردبیر باشم و بعد بیایم درباره سوژههای معمولی بنویسم. بهخاطر همین ترجیح میدادم بدون اسم کار کنم. بعد از آن هم که پیشنهادهای کاری کم و کمتر شد و دیگر تصمیم گرفتم مطبوعات را کنار بگذارم.
گرفتن این تصمیم اصلا راحت نیست. خیلیها امتحانش کردهاند ولی برگشت خوردهاند. شاید شما چون انتخاب خوبی هم نداشتید، راحتتر توانستید با موضوع کنار بیایید؟
اینکه انتخاب خوبی نداشتم، بیتأثیر نبود. از طرف دیگر وقتی میدیدم یکییکی دوستان و همکاران قدیمی هم از مطبوعات بیرون میآیند، راحتتر با خودم کنار میآمدم. اوایل دچار افسردگی شدم. بهخودم میگفتم الان دوستانم در روزنامه نشستهاند و من خانهام. بهخودم میگفتم من باید الان کجا میبودم ولی ببین کجا هستم. این افسردگی با بیرون آمدن بعضی از دوستان از مطبوعات کمکم بهتر شد. آن مطبوعاتی هم که ما واردش شده بودیم، کمکم دچار تغییر و تحول شد. سردبیران و مدیران مسئولی کار مطبوعات را بهدست گرفتند که قبلا در این کار نبودند. عقب افتادن شش،هفت ماهه حقوقها و اتفاقات دیگری که در آن سالها میافتاد، کمکم زخم من را جوش میزد. همه میگفتند خوب کاری کردی که از مطبوعات رفتی و من هم میدیدم چیزی را از دست ندادهام و زخمهایم التیام پیدا میکرد.
در این یکی، دو سال که وضعیت کمی بهتر شده و دخترتان هم بزرگتر شده، دلتان نخواسته بهکار برگردید؟
دخترم امسال به کلاس اول میرود. پیشنهاد کاری هم داشتم. از 2 سال پیش پیشنهادهایی میشود. یک پیشنهاد خیلی خوب هم داشتم، ولی قطعی گفتم نه.
برای یک روزنامهنگار شناخته شده که اسمش به مطالبش هویت میداد، کنار رفتن به یکباره شاید بدترین اتفاق باشد. اینکه یکی را که با اسمش میشناسند، فقط بهدلیل اینکه میخواهد مادر شود، در خانه بماند و هیچ کار دیگری برای انجام دادن نداشته باشد.
3 سال با خودم کلنجار رفتم. اصلا کار راحتی نبود. در روزنامه یا مجلهای اسم همکاران قبلی را میدیدم، مطالبشان را میخواندم، میگفتم اگر من این مطلب را مینوشتم، طور دیگری مینوشتم، بعد بهخودم میگفتم به تو چه ربطی دارد که مطلب را چطور نوشته. آخرین پیشنهاد کاریای که داشتم، خیلی خوب بود. سردبیر یک سایت خوشنام پیشنهاد داد و من نه گفتم. تا نیمساعت بعدش میگفتم چرا نه گفتی. بعد دیدم من واقعا درکی از این فضایی که هست ندارم و آدمها و ادبیاتشان را نمیشناسم.
شاید داشتن شرایط مالی مناسب هم کمک میکرد که خیلی به کاری که داشتید فکر نکنید؟
اتفاقا اصلا شرایط خوبی نداشتم. همزمان که من بیکار شدم، همسرم هم بهخاطر اینکه 8ماه بود، حقوق نمیگرفت، استعفا کرد. از نظر مالی به ما خیلی سخت گذشت. اینطور نبود که پشتم به همسرم گرم باشد. الان ولی استقلال مالی دارم. کار سرامیک انجام میدهم.
این گذشتن از کار روی مادر بودنت تأثیر منفی نگذاشت؟
در این 7سال تجربهام بهعنوان مادر خانهداری که قبلا روزنامهنگار بوده، تجربه جالبی بود. من در سن بالا مادر شدم، در 40سالگی ولی نسبت به زنانی که در 30 و 32سالگی مادر شده بودند، مادر بهتری بودم. خیلی راحت با دخترم رابطه برقرار میکردم و فکر میکنم این بهخاطر تجربه کاریای است که داشتم.
هیچ وقت نشده که احساس پشیمان کنی که چرا بهخاطر بچه، موقعیت کاری و مالی خوبت را از دست دادی؟
هیچ وقت این منت را سر دخترم نمیگذارم. برای اینکه در این مدت خیلی به من خوش گذشته. اگر سر کار میماندم باید نصف حقوقم را بابت مهد میدادم، هر روز هم ساعت 7 صبح از خواب بیدار میشدم که به کارهایم برسم. کار ما هم ساعت کاری نداشت. من در این مدت عذاب نکشیدم و اصلا پشیمان نیستم. هم دخترم آرامش داشت و هم من.
اگر کسی بخواهد بچهدار شود، توصیه میکنید که کار را کنار بگذارد؟
من هیچوقت نمیتوانم چیزی را توصیه کنم. خیلی سخت است. دیدگاه آدمها متفاوت است. یک کسی هویتش را از کارش میداند، اما من نه. هویتهای دیگری هم داشتم. برای من اولویتهای دیگری هم وجود داشت. اولویتهای من برای یکی دیگر شاید درجه چندم باشد. هیچکسی نمیتواند به یکی دیگر بگوید که کار نکن و به بچهات برس. شاید برای یکی سخت باشد و نسبت به بچهاش خشم بگیرد. به کسی توصیه نمیکنم اما بهنظرم بهترین کار این بود که به خاطر بچهام از کارم گذشتم.
مریم: هنوز به خانهنشینی عادت ندارم
مریم علیزاده، کارمند یکی از شرکتهای بهداشتی بود و بعد از تولد پسرش تصمیم داشت که به کارش ادامه بدهد اما شرایط سخت کاری و وابستگی بیش از حد به پسرش او را مجبور کرد ماندن در خانه را انتخاب کند؛ «من خیلی بچه دوست دارم ولی از اول با خودم قرار گذاشته بودم هر وقت بچهدار شدم به کارم ادامه بدهم. میگفتم بعد از مرخصی 6ماهه یا 9ماهه بچه را پیش مادرم میگذارم و به سرکار برمیگردم.» شرایط سخت کار مریم و همکاران دیگرش را با مشکل روبهرو کرد؛ «ساعت کاری ما زیاد بود. شاید برای کسی که بچه ندارد قابل تحمل باشد ولی برای کسی که میخواهد به بچهاش هم برسد، کار سخت میشود. ما باید تا ساعت 5 سر کار میماندیم.» بعد از ازدواج و مادر شدن شرایط برای مریم سختتر شد: «قرار بود بچه را پیش مادرم بگذارم. از قبل پاهایش درد میکرد و همیشه نگران این هم بودم که نتوانم از او کمک بگیرم. اما بعد از اینکه نویان، پسرم به دنیا آمد، او هم پاهایش را جراحی کرد.» مریم به گزینههای دیگر هم فکر کرده بود؛ اینکه برای نگهداری از پسرش از اقوام همسرش کمک بگیرد؛ «خواهر همسرم گفت پسرم را پیش او بگذارم اما دیدم خودم به بچه خیلی وابسته شدهام. پسرم هم به من وابسته بود. میدانستم اگر یکی دو روز پیش عمهاش بماند، برایش عادی میشود. اما موضوع خودم بودم. نمیتوانستم با این قضیه کنار بیایم. شاید اگر یکماه سر کار میرفتم قضیه برای من هم عادی میشد. اما سختترین موضوع گرفتن این تصمیم و استارت این کار بود. من نتوانستم با خودم کنار بیایم و در خانه ماندم.» برای مریم که به خانه ماندن عادت ندارد، قبول شرایط جدید راحت نبود؛ «خیلی وقتها به این فکر میکنم که شاید بهتر بود به کارم ادامه میدادم. برای من خانه ماندن واقعا سخت است. در همه سالهای گذشته اصلا خانه نبودم و عادت به این کار ندارم. بعد از مدرسه، دانشگاه رفتم و بعد هم سرکار. من بلد نیستم خانه بمانم. نمیدانم باید چه کار کنم. روزهای اول که خیلی سخت گذشت. الان کمتر اذیت میشوم ولی باز هم برایم راحت نیست.» مریم دوست دارد در جامعه باشد؛ «من از مسائل روز دنیا عقب افتادهام. فکر میکنم از جامعه و اتفاقاتش
سمیرا: آسایش بچهها برایم مهمتر است
سمیرا پیمانی، مادر 2 دختر است؛ دخترهای 6 و 2 ساله. او بهتازگی خانهنشین شده است. سمیرا قبلا حسابدار بوده و نزدیک به 10سال هم آرایشگر بوده و درآمد خوبی هم داشته. او درباره دلایل کنارهگیریاش از کار میگوید: «دختر بزرگم از من خواست که در کنارش باشم. دختر کوچکم هم وابستگی شدیدی به من دارد. دلیل آخر هم همان خستگی است». رسیدگی به 2بچه و رسیدگی به کار خانه اجازه نمیدهد که یک زن فرصتی برای کار بیرون از خانه داشته باشد؛ «برای اینکه به دخترهایم برسم باید ساعت کاریام را کمتر میکردم اما در محل کار با این خواسته من موافقت نشد. من هم دیدم دیگر نمیتوانم ادامه بدهم».
انجام همزمان بچهداری، خانهداری و آرایشگری از نظر سمیرا نشدنی بود؛ «شب دیروقت میخوابیدم. تا 3- 2 صبح باید به کارهایم میرسیدم. 9صبح هم باید سر کار میرفتم. آنقدر خسته بودم که انرژیای برای کار نداشتم. بعدازظهر خستهتر از صبح به خانه برمیگشتم. بچهها از من میخواستند که در کنارشان باشم، با آنها حرف بزنم، بازی کنم ولی من انرژی نداشتم. اصلا حوصله نداشتم که غذا بخورم یا حرف بزنم. شب هم خستهتر از شب قبل بودم و بچهها هم دیر میخوابیدند. اگر هم زود میخوابیدند من باید بیدار میماندم به کارهای خانه میرسیدم.»
سؤال این است که چرا سمیرا بعد از تولد دختر اولش کار را ترک نکرده و حالا چه چیزی کار را برای او سختتر کرده است؛ «آن موقع زمان آزاد بیشتری داشتم و کمک بیشتری هم به من میشد. هم مادر خودم و هم مادر همسرم کمک میکردند. الان هم کمک میکنند ولی شرایط یک بچه با دو بچه فرق میکند. آن موقع فقط یک بچه را بغل میکردم و یک ساک بهدست میگرفتم. الان برای هر دو باید وسیله ببرم و حواسم به هر دو باشد. نمیشود هر روز صبح آنها را آماده کنم و به یکی بسپارم.» مدرسه رفتن دختر بزرگ سمیرا شرایط را سختتر کرده است؛ «دختر بزرگم امسال مدرسه میرود. ظهر وسط کار نمیتوانم دنبال او بروم.» سمیرا فعلا از تصمیمی که گرفته پشیمان نشده؛ «چه زمانی که کار میکردم و چه حالا که بیکارم، از خودم راضیام. من برای آسایش بچههایم کار میکردم و حالا هم بهخاطر آسایش آنها در خانه نشستهام. از وضعیتم راضیام.»
سمیه: بزرگ کردن بچه شاید خدمت به جامعه باشد
سمیه حاجیزاده، کارمند یکی از مؤسسات آموزشی بوده و در بخش انتشارات کار میکرده. او چندماه قبل از اینکه دخترش به دنیا بیاید، از کارش استعفا میکند. او قبل از اینکه بچهدار شود، تصمیم گرفته که موقع مادر شدن، خودش را بازنشسته کند؛ «همیشه میگفتم بچهدار که شوم، کار را کنار میگذارم. بچه به مادر نیاز دارد و محبتی را که مادر به او میدهد، هیچکس نمیتواند جبران کند.»
چیزی که بیشتر از همه سمیه را اذیت میکند، از دست رفتن استقلال مالی است؛ «دوست دارم که استقلال مالی داشته باشم. تنها مشکل همین است ولی باز هم به خودم میگویم بچه مهمتر است.» البته برای کسی که کار میکند، دست کشیدن از کار راحت نیست؛ «این که خانه بنشینی و هیچ کاری انجام ندهی، خوب نیست. حس خوبی به تو نمیدهد. فقط اینکه در کنار بچهات هستی، آرامت میکند.» او بزرگ کردن بچه را کار مهمی میداند؛ «شاید ما مادرهایی که از کار بهخاطر بچه میگذریم، به نوعی به جامعه خدمت میکنیم. اینکه بخواهیم بچه خوب تربیت کنیم. من نمیتوانم بگویم مادری که سر کار میرود و بچهاش در مهد است یا پیش کس دیگری میماند، بچه را خوب تربیت نکرده و معیاری برای مقایسه نیست. شاید آن بچهها از بچههای ما که در خانه هستیم بهتر باشند. اما تصور من این است که در کنار بچه بودن بهتر است و به تربیت بهترش بیشتر کمک میکند.»
سمیه به فکر بازگشت بهکار است؛ «اگر کار خوب باشد قبول میکنم. دخترم به سن مدرسه رسیده و میتوانم پارهوقت کارهایی را انجام بدهم. از نظر مالی مشکلی ندارم و برایم مهم بودن در محیط کار و جامعه است.»