ناامیدی و فاجعه
سمیه توحیدلو| جامعهشناس و فعال مدنی:
قرارم بر این بود که به مناسبت همایش امید اجتمــــاعی که در هفته آینده برای نخستینبار توسط مؤسسه رحمان برگزار میشود، از امید بنویسم؛ امیدی که روند تغییراتش در جامعه قابل پایش است و خبرهای خوبی برایمان ندارد. به دومینوی حوادث خوبی فکر میکردم که شاید بتوان امید و اعتماد را به واسطه آن ترمیم کرد.
خبر سقوط هواپیمای مسافربری تمام تصویر و تصورم را درهم ریخت. حوادث مرگبار متعدد در سال اخیر دومینووار مصیبت را برایمان به تصویر کشیده است. بزرگترین و فراگیرترین همدلیهای ما در این ماهها و سال اخیر متعلق به حوادثی مشابه بوده و همگان را در سوگ هموطنان در کنار هم نشانده است.
تلاش میکنم به خوشیها و افتخارات ملی در این میانه نظر کنم؛ گویا آنقدر رمق و توان برایشان نمانده که ناخوشیمان را درمان کنند. از زمین، آب و آسمان دست بهدست هم دادهاند که در کنار انواع ناکارآمدی و ضعف، امیدمان را نقشبرآب کنند.
وقتی چنین میشود و مصیبتآوار بر جامعه میگردد، باز هم آنچه میتواند سرپا نگاهمان دارد، امید است. امید سویه فردی و اجتماعی دارد. تا مدتها منطبق بر پیمایشها باور بر این بود که امید فردی در جامعه اوضاعش بد نیست و افراد به بهبود اوضاع خودشان هم فکر میکنند و هم امید دارند اما امید اجتماعی مدتهاست مخدوش است و روند ناامیدی اجتماعی هم در حال افزایش. در بین جوانان و تحصیلکردهها نیز این ناامیدی اجتماعی به طرز ناامیدکنندهای بالاست.
درواقع میتوان گفت که امید اجتماعیای که نیاز ساخت آینده است ضربه شدید دیده است. اینکه بهباور بیش از 70درصد از مردم ۵سال دیگر بدتر از اکنون است، خودش گویای انفعال اجتماعی و عدمامکان تغییر است. اما مشکل جایی است که امید فردی هم رنگ میبازد. فرد از روز و روزگار خودش هم ناامید میشود. ناامیدی فردی انواع انفعالها و افسردگی را میتواند به همراه داشته باشد. مطابق نظر وزیر بهداشت در ۲۶سال اخیر افسردگی دوبرابر شده و احتمالا تا سال۲۰۳۰ ایران دومین کشور افسرده دنیا خواهد بود. دومینوی حوادث را کنار پایشها و پیمایشها که قرار میدهم، باور میکنم حادثه عظیم و مصیبت بزرگ «مرگ امید» است که گاهی در کنار دیگر مرگها آن را نمیبینیم.
در دنیای سنت و زمانی که دنیا و زندگی خود را داشتیم زمان برای ما دامنه کمی داشت. اغلب در حال میزیستیم و به تبعیت از گذشتگان رفتار میکردیم. تمایز دوران سنت با مدرنیته را نوع باور به زمان میسازد. «دم غنیمت شمردن» توصیه مهم دنیای سنت برای ما بود و سرخوشی در لحظه و به مطایبه گرفتن دنیا مرامی که تا به امروز در وجودمان به ودیعه گذاشته شده است. دنیای مدرن و زندگی جدید یادمان داد که بتوانیم «از منافع آنی برای کسب منفعت آتی» درگذریم. قرار دنیای مدرن کش آمدن زمان بود در هر کار و هرچه جلوتر آمدیم هم باید تأثیر هر عملمان را برای فردا و نسلهای بعد میسنجیدیم تا توسعه پایدار رخ دهد. آینده و توسعه واژگان درهم تنیده برای ما بوده و هستند. آینده نیز زمانی میتواند در حال و امروز ما زنده باشد که امید به آینده معنا یابد. امید اجتماعی افزون شود. ما در دنیای بدون آینده در دوران پیشاتجدد خواهیم ماند و آرزوی هر توسعهای برایمان محال میشود. نمیشود چون زمانه سنت، آیندهای که نمیدانیم را به تقدیر و سرنوشت واسپاریم، زیرا بالاخره «مردی از خویش برون آید و کاری بکند.» دنیای مدرن آیندهاش را خودش میسازد.
دومینوی مرگ و فجایع را مرور میکنیم و هنوز هم اگر قرار باشد 2معضل بزرگ و ویرانگر را از مسائل این کشور بازگو کنم فروریختن و ترک برداشتن 2ستون اصلی امید و اعتماد اجتماعی است؛ ستونهایی که فروریختنشان همه داشتههایمان را بر سرمان آوار میکند. زنگ خطر را خیلی زودتر بسیاری نواختهاند. اما گروههای امدادی و گروههای اجتماعیای که قرار است به داد این ستونها برسند، گویا خودشان ناامیدتر از آنند که بخواهند و بتوانند کاری کنند. پویش فراگیرتری میخواهد برونرفت از این وضعیت.