• جمعه 14 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 24 شوال 1445
  • 2024 May 03
شنبه 26 مرداد 1398
کد مطلب : 72882
+
-

هفتصدوبیست‌ویک نفر

هفتصدوبیست‌ویک نفر

آقای «میدان‌پناه» سال‌های سال به اداره می‌رفت؛ درست 27سال آزگار. اداره‌اش جایی بود پرطمطراق که بود و نبودش قدر پشیزی در شهر محل سکونتش هم تأثیر نداشت. میدان‌پناه هر روز ساعت 8صبح انگشت سبابه دست‌راستش را که به قاعده یک خیارشور دندانگیر بود، می‌گذاشت روی صفحه‌ای کوچک و شیشه‌ای تا ساعت ورودش را به اداره ثبت کند.

مدیران بالادستی، کارمندها را واداشته بودند که جز سبابه، انگشت‌های کنار سبابه و شست را هم به دستگاه بشناسانند که اگر سبابه زخمی و ناسور شد، هیچ احدالناسی بهانه برای انگشت‌نزدن نداشته باشد. میدان‌پناه که به‌ندرت پیش می‌آمد برای سبابه‌اش مشکلی جدی رخ دهد، بعد از انگشت‌رساندن هر‌روزه به دم و دستگاه ثبت ساعت، رأس ساعت 8صبح پشت‌میزش می‌نشست و با دوهمکار کهنه و کرک‌انداخته‌اش، اژدر کثیرالکتان و اسکندر سمندری، داشته‌ها و نداشته‌های صبحگاهی‌شان را روی میز می‌ریختند و سر حوصله و بی‌عجله مشغول می‌شدند.

داشته‌ها و نداشته‌ها خوردنی‌هایی بود که هر سه برای صبحانه می‌آوردند. جز میدان‌پناه، کار هر روز صبح هفتصد‌و‌بیست‌ویک کارکن اداره‌شان همین بود. هر هفتصدوبیست‌ویک نفر تا حدود ساعت نه‌ونیم چاشت صبح‌شان طول می‌کشید و تا می‌آمدند بساطشان را جمع کنند، ساعت به 10و 10‌دقیقه می‌رسید. از 5سال پیش که دیوار اتاق‌های اداره را برداشته بودند و جایش تیغه‌های شیشه‌ای یک‌متر و بیست‌سانتی کار گذاشتند، می‌شد سر تا ته سالن اداره را با یک نگاه رفت و برگشت. همه از سر صبح صبحانه خوردن همدیگر را می‌دیدند. از حدودساعت ده‌ونیم، یازده هم کار چند نفر شروع می‌شد. چند نفر، بیست‌وسه نفر بودند. با منشی مدام غرولندکن بایگانی می‌شدند بیست‌وچهار نفر. منشی مدام غُر می‌زد که از سر ناچاری سرکار می‌آید و حقوقش کم است. باقی خلق‌الله اداره‌شان هم به‌کار خودشان سرگرم می‌شدند. چند نفر جدول حل می‌کردند.

عده کثیری تا آنجا که می‌توانستند فیلم‌های سطحی و ترانه‌های پیش‌پا‌افتاده دانلود می‌کردند. بعضی‌ها هم دانلودشان متنوع بود؛ از کلیپ‌های مبتذل گرفته تا دانلود «کازابلانکا» و «خونه مادربزرگه». از بین هفتصدوبیست‌ویک نفر چیزی حدود صدوپنجاه، شصت نفر هر روز به‌تناوب، به هوای اینکه سر‌درد دمار از روزگارشان درآورده، سرشان را می‌گذاشتند روی میز و تا ظهر چرت می‌زدند. آنها که زدوبند داشتند و سر برج مچ‌شان را نمی‌گرفتند، بعد از صبحانه می‌رفتند بیرون و برای ناهار برمی‌گشتند. جز صبحانه، نقطه اشتراک سالیان هفتصدوبیست‌ویک نفر پاداش و کارت‌های خرید بود که به مناسبت‌های مختلف به همه یکسان تعلق می‌گرفت. از هفتصدوبیست‌ویک نفر، ششصد و نود و هفت‌نفر رسمی بودند و بیست‌وچهار نفر قرارداد موقت داشتند.

این خبر را به اشتراک بگذارید