در مسیر توفان
بلوغ فکری و اجتماعی در سنین زیر ۱۸ سال تا چه اندازه در زندگی مشترک تاثیرگذار است؟
افشین بهادری /روانشناس بالینی
مراحلی از رشد در زندگی وجود دارد که فرد نسبت به خود و محیط اطراف خود به شناخت کافی میرسد. این فرد به راحتی نقاط ضعف و قدرت خود را میشناسد و در زندگی هدف پیدا میکند و متعهد و مسئولیتپذیر میشود و نسبت به رویدادهای زندگی و پستیها و بلندیها از خود واکنشهای منطقی نشان میدهد.
میتواند در برابر سختی ایستادگی کند و بهترین کار را انجام دهد اما چنین بلوغ فکری و اجتماعیای کمتر در نوجوانی به ویژه سنین ۱۰تا۱۴سالگی بروز و ظهور مییابد. چرا که نوجوانی دوره بیثباتی است و هنوز فرد به هویتیابی باثبات دست پیدا نکرده، اغلب هر انتخاب و تصمیمگیریای نظیر ازدواج که نیازمند بلوغ فکری و اجتماعی است، تحتتاثیر نوسانات هیجانی، سطحی و احساسی منجر به پشیمانی میشود؛ چرا که در این دوره توفانی، فرد تحت تاثیر نوسانات هورمونی است و خُلق ناپایداری دارد و تحتتاثیر خیلی از شرایط تصمیمات عجولانه ای میگیرد.
ناسازگاری، لجبازی، عصیان و سرکشی دوران نوجوانی نمیتواند خود را با حاشیههای روابط زناشویی همچون مسئولیتپذیری وفق دهد تا پایههای زندگی مشترک قوام پیدا کند و در چنین شرایطی فشار روانی روی زوجه افزایش مییابد. چگونه میتوان با پیچیدگیهای مقولهای به نام ازدواج سازگار بود در حالی که در درون، نوسانات هورمونی، شرایط فیزیولوژیک، عاطفی و روانیشان مدام شخصیت فرد را روی موج بیثباتی قرار میدهد. این هجمه از فشارها و تضادهای درونی و بیرونی در درجه اول میتواند آسیب جدی به سلامت روان وارد کند و در ادامه او را قادر نسازد تا شرایط خانوادگی، اجتماعی و محیطی را تحت کنترل درآورد. فردی که خود در دریافت مهر و محبت دچار ناکامیاست و خلأ زیادی احساس میکند چگونه میتواند همسری موفق و مادری مهرورز باشد؟ وی در سنی درگیر ارتباطات زناشویی شده که خیلی موضوعات برایش هنوز حل نشده و آگاهی، شناخت و درکی از موضوعات و چالشها ندارد.
به همین علت است که کسانی که تجارب ازدواج در سنین کودکی را دارند جملاتی مانند «جوانی نکردم»، «خیلی کارها میخواستم در زندگی انجام دهم که انجام ندادم»، «خانواده مرا خیلی زود درگیر زندگی کرد و امروز دیگر نمیخواهم ادامه دهم» و «انتخاب من نبوده» را با حسی سرشار از افسوس، ناامید و افسردگی بر زبان میآورند ، در زمانی که از این دوران عبور کردهاند و قدم در دوران جوانی گذاشتهاند؛ چرا که بلوغ فکری و اجتماعی، عاطفی و روانی کمکم شروع به شکلگیری میکنند و پایههای ثبات شخصیتی در فرد مستحکم میشود. فرد توانایی مدیریت یک خانواده را پیدا میکند و روابط اجتماعی خود را تکامل میبخشد. چون توفانها پایان یافته و فرد به یک ثباتی از هویتیابی و هیجان رسیده و اینجاست که حس میکند میتواند دست به انتخابهای عقلانی بزند و بر تصمیمات عجولانه احساسی گذشته افسوس بخورد.
البته نمیتوان سن دقیقی را برای افراد مختلف در جوامع مختلف در نظر داشت چون روند بلوغ جسمی، فکری و اجتماعی در هر جامعه ای بستگی به این دارد که افراد در معرض چه نوع و تا چه میزان دریافت اطلاعات قرار بگیرند. اما به حتم بلوغ نسبت به گذشته روند رو به رشدی را داشته و نوجوان بلوغ یافته امروز با نوجوان دهههای گذشته تفاوت چشمگیری دارد. در کنار همه این موارد نمیتوان حکم قطعی داد چرا که بر اساس تحقیقات انجام شده به اثبات رسیده که علومانسانی و علوم رفتاری مطلق نیست و حتما افرادی هم وجود دارند که نسبت به ازدواجشان در سن پایین (زیر 18سال) خیلی خرسند و راضیاند و هیچ کدام از این مشکلات را ندارند اما جامعه آماری نشان میدهد انتخابهای این دوران عموما از روی ناآگاهی و تحت فشار خانواده و سنتها شکل میگیرد و افراد را در مسیر عدم رضایت، احساس پشیمانی و ناکامی قرار خواهد داد؛ چرا که چنین انتخابهایی فاقد توشهای از بلوغ فکری و اجتماعی هستند.