بازآفرینی قصهها و بهروزشدن حکایتها
محمدرضا شمس ـ نویسنده داستانهای کودک و نوجوان
قصههای کهن و افسانهها بخشی از تاریخ شفاهی هر جامعه را تشکیل میدهند. برداشت آدمها از پیرامونشان و تحلیل و تفسیر جهان هستی در این قصهها گنجانده شده است. صدها سال روایت، این داستانها را تراشخورده و موجز کرده است. همچنین بسته به ذوق و هوش راویان، از نظر ساختار داستانی، ورود به ماجرا، شگفتی و پایانبندی، ساختاری محکم و استوار دارند. زمانی تصور میشد که این داستانها تاریخ مصرف دارند و با سرآمدن دورههای قبلی تاریخ بشر دیگر به درد نمیخورند. عدهای میپنداشتند چون ساختار، منطق و تفکر حاکم بر این قصهها مربوط به دنیای قدیم است، در روزگار مدرن نمیتوان برای آنها کارکردی متصور بود و صرفا میتوان از نظر ارزش کلاسیک و ادبی آنها را ارزیابی کرد. اما واقعیت این است که با وجود عناصر داستانیای مانند شخصیت، پیرنگ، حادثه و... این داستانها ظرفیت بازخوانی و بازآفرینی دارند. تقریبا همه این داستانها را میتوان، با درنظر داشتن نحوه زندگی در روزگار ما، روایت کرد. از آنجا که این داستانها بخشی از خاطرات مادربزرگها و پدربزرگهاست، همواره برای کودکان شنیدنی است و بازآفرینی آنها میتواند وجوه کاربردی آنها را پررنگتر کند. باید درنظر داشت کودکانی که از این رهگذر با داستانهای کهن ارتباط برقرار میکنند درک بهتری از تاریخ خواهند داشت؛ چراکه روایتهای بازآفرینی شده انعطاف لازم را برای ایجاد نقاط اشتراک در زندگی انسانها و در دورههای مختلف دارند. بازآفرینی قصهها شگردها و روشهای مختلفی دارد. برخی با دادن شغلهای امروزی به شخصیتهای این قصهها، آنها را روزآمد و برای بچهها قابل درک میکنند. برخی نیز با ابداع وسایلی تخیلی امکان سفر بچهها به گذشته را- البته در جهان داستان- فراهم و زمینه مقایسه و تطبیق زندگی در این دو دوره را ایجاد میکنند. به هر روی، داستانهای قدیمی همواره و در هر دورهای میتوانند لذتبخش و شنیدنی باشند. میزان لذت و کیفیت اثر این داستانها البته به قدرت راوی یا نویسنده در بازخوانی و بازنویسی آنها، بستگی دارد.