• چهار شنبه 26 دی 1403
  • الأرْبِعَاء 15 رجب 1446
  • 2025 Jan 15
پنج شنبه 10 مرداد 1398
کد مطلب : 69833
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/ZPV8
+
-

درد آوارگی

یادداشت
درد آوارگی

ولی خلیلی/خبرنگار

حکایت برخورد بسیاری از مسئولان کشور با چالش‌های اجتماعی درست مثل افرادی است که در خانه‌هایشان به جای دیدن کثیفی‌ها و خاکروبه‌ها تلاش می‌کنند تا با بالا زدن فرش آنها را مخفی کنند؛ مواجه‌ای از جنس ندیدن، نشنیدن و حتی در بدترین حالت ممکن مخفی کردن. اما این نوع برخورد نه‌تنها کمکی به حل مشکلات نمی‌کند که خود باعث دامن زدن به آنها و عمیق‌تر شدنشان می‌شود. در این شرایط معضلات، همچون بهمنی که از کوه پایین می‌آیند بزرگ و بزرگ‌تر و در نهایت به بحران‌های اجتماعی بدل می‌شوند. جامعه ایران با قصه‌های خاکستری، تلخ و سیاه بسیاری روبه‌رو است؛ از حاشیه‌نشینی 11میلیون نفر گرفته تا فقر، اعتیاد، بیکاری، فساد، نابرابری اجتماعی، بی‌عدالتی و... که همچون موریانه هر روز ذهن مردم را می‌جوند و به جای بذر امید، اعتماد عمومی، نگاه به افق آینده، حس تعلق به ساختن زندگی فردی و جمعی و درنهایت همبستگی اجتماعی به گسیختگی جامعه، شکاف‌های قومیتی، مذهبی، نسلی و در نهایت زوال اجتماعی منجر می‌شود.
یکی از موضوعات پر غصه این روزهای جامعه ایران؛ حکایت «مسافرکشان ماشین خواب» و در سطحی کلان‌تر «کارگران مهاجری» است که دور از خانه و کاشانه به شهرهای بزرگی همچون تهران پناه می‌آورند تا در میان هیاهوی شهرها لقمه نانی به‌دست آورند و برای خانواده‌هایشان که کیلومترها آن سوتر زندگی می‌کنند، بفرستند و خود آواره خیابان‌ها و خرابه‌های شهر و خانه‌های آلونک شکلی می‌شوند که از حداقل امکانات زندگی محروم هستند. مسافرکشان و کارگرانی که صبح تا شب برای زنده ماندن خود و خانواده‌شان می‌جنگند و شب تا صبح را زیر سقف آسمان در گرما و سرما سپری می‌کنند. برای آنها گردش ستاره‌های بالای سرشان نمادی از رویاها نیست بلکه نشان بغض فرو خورده‌ای است نسبت به درد دوری و نگرانی نسبت به خانواده، نابرابری و بی‌عدالتی و طردشدگی و نادیده گرفته شدن.
این مسافرکشان برای کار در تاکسی‌های اینترنتی و غیراینترنتی به شهرهای بزرگ به‌خصوص تهران می‌آیند و در نهایت در میان خیابان‌های شهر برای خودشان پاتوق‌هایی را در پارک‌ها و خرابه‌ها می‌سازند ولی شاهد چراغ‌های روشن خانه‌ها و مجتمع‌های مسکونی در افق دور و نزدیکشان هستند؛ معضلی که ریشه اصلی آن را در
«توسعه نامتوازن» شهرها و کشور و بی‌توجهی به آمایش سرزمینی و تجمیع امکانات در کلانشهرها و نادیده گرفتن شهرهای کوچک و روستاها به‌خصوص در استان‌های مرزی از سیستان و بلوچستان گرفته تا خراسان جنوبی و شمالی، کرمانشاه، کردستان، ایلام و... دنبال کرد.
بسیاری از شهرها و روستاهای کوچک کشور با فقر امکانات روبه‌رو هستند و ساکنانشان که بسیاری از آنها اتفاقا مرزنشینان این سرزمین‌اند از داغ نبود کار یا باید به کولبری و قاچاق روی بیاورند، یا روانه کشورهای همسایه برای کارگری شوند و یا اینکه به تهران و چند شهر مرکزی دیگر بیایند و اسیر آوارگی شوند. مردان و زنانی که پنجره خانه هایشان رو به دشت‌ها و کوه‌های زیبا باز می‌شد و حالا میان برج‌ها و ساختمان‌های زمخت به‌عنوان راننده مسافرکش به‌دنبال آدرس می‌گردند؛ آن‌هایی که حتی نمی‌دانند میدان انقلاب و هفت تیر کجاست و تنها نام آشنای شهری همچون تهران برایشان آزادی است که معمولا عکسی یادگاری با برجش دارند.
داد آوارگی مسافرکشان شهرستانی ماشین خواب در حالی در میان غوغای شهر تهران و کلانشهرهای دیگر گم شده و شنیده نمی‌شود که به همان میزان بغضشان هر روز پررنگ‌تر می‌شود؛ آن‌هایی که خود را قوم فراموش شده و بیگانه می‌پندارند. رانندگانی که بسیاری از آنها شغلشان کشاورزی، دامداری و... بوده است و ادامه‌دار شدن حکایت حضورشان در شهرهای بزرگ می‌تواند به چالش جدی همچون دست فروشی بدل شود که تا چند سال پیش تنها مشکلی کوچک در کلانشهرها محسوب می‌شد ولی حالا به جمع آسیب‌های اجتماعی اضافه شده است.
حضور مسافرکشان شهرستانی در کلانشهرها و مهاجرت از شهرها و روستاهایشان به‌دلیل نبود کار و درآمد در آینده‌ای نه چندان دور می‌تواند خود باعث بروز آسیب‌های اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و حتی سیاسی شود. خالی شدن شهرهای مرزی کشور از مردان جوان آیا نمی‌تواند به لحاظ سیاسی مشکل زا شود؟ آیا دوری این مردان از خانواده‌هایشان باعث گسست این خانواده‌ها، افزایش طلاق و... نمی‌شود؟ آیا حضور آنها در شهرهای بزرگ و تحمل زندگی سخت در مقابل تماشای خانه‌های چند میلیاردی و خودروهای لوکس به گسترش حس نابرابری و بی‌عدالتی دامن نمی‌زند؟ سؤال این است که پاسخ مسئولان به همه این گذاره‌ها چیست و آیا فکری به حال این معضل اجتماعی از همین حالا خواهند کرد؟ 
البته حتما چاره کار حذف این مسافرکشان از سیمای شهر، تخریب پاتوق هایشان، کوچ اجباریشان به نقاط دیگر شهر و سوءاستفاده از این موضوع از سوی برخی از مسئولان شهری و غیرشهری برای حذف رقبا نیست؛ بلکه باید تا دیر نشده فکری اساسی کرد و به جای روش‌های مقطعی ریشه مشکلات را خشکاند و «توسعه متوازن» و اهمیت دادن به اشتغال‌زایی درشهرهای کوچک و روستاها را هدف قرار داد تا مسافرکشان ماشین خواب خود به آغوش خانه و خانواده باز گردند، نکته‌ای که خودشان هم بر آن تأکید دارند:« اگر کار در شهر خودمان باشد و درآمد داشته باشیم، یک روز هم حاضر نیستیم در تهران بمانیم؟»  حالا شهروندان و در سطحی حتی کلان تر جامعه ایران باتوجه به بروز مشکل اجتماعی جدید به عنوان «مسافرکشان ماشین خواب» منتظر است که مواجه مسئولان شهری و غیرشهری و حتی مردم عادی را با این پدیده جدید اجتماعی ببیند. آیا حکایت برخورد با این چالش‌ اجتماعی درست مثل افرادی خواهد بود که با بالا زدن فرش، تلاش می‌کنند مشکلات خانه را مخفی کنند؟ یا اینکه مواجه‌ای از جنس دیدن معضل و شنیدن صداهای این رانندگان خواهند داشت؟ چالش‌های اجتماعی همچون بهمنی هستند که از کوه پایین می‌آیند؛ بزرگ و بزرگ‌تر می‌شوند و در نهایت بحران‌های اجتماعی رخ می‌دهد.

این خبر را به اشتراک بگذارید