«عشق» در گذر تاریخ
اسحاق قیصریان/ پژوهشگر جامعهشناسی احساس
عشق پدیدهای اجتماعی است و بهمثابه یکی از احساسات ثانویه، در دورههای تاریخی و در اغلب فرهنگهای جهان بهوسیله مردم تجربهشده است. در ادبیات فلسفی و نظری، عشق یکی از کهنترین موضوعات مطرح و قابلبحث بوده که فلاسفه یونانباستان همچون سقراط و افلاطون به آن پرداختهاند. نگاه و تأکید جامعهشناسان به این مفهوم در دورههای زمانی مختلف، متفاوت بوده است. در دوره پیشامدرن، جامعهشناسان کمتر بهصورت مستقیم راجع به عشق نظریه پردازی کردهاند. بااینحال بهنظر میرسد در دوره پیشامدرن، عشق کمتر با وجوه مادی و کالبدی وجود معشوق یعنی بدن و اندام او سروکار دارد؛ یعنی جذابیت جنسی و زیبایی ظاهری معشوق اساساً عامل ایجاد و دوام یک رابطه عاشقانه نیست.
در این زمینه میتوان بهنظریههای جامعهشناسانی مانند دورکیم، وبر(عشق برادرانه)، سوروکین(عشق نوعدوستانه) و پارسونز اشاره کرد. پارسونز به نقش یکپارچهکننده عشق در زمینه انزوای ساختاری خانواده هستهای از شبکه خویشاوندی، اشاره دارد. با رهایی از سلطه خویشاوندی، خانواده هسته ای نیازمند نیروی عشق برای حفظ خویش است. پارسونز، استدلال میکند که نظامهای خویشاوندی مانع از بیان آزاد مهربانی بین اعضای خود میشوند. دنیای مدرن اما، دنیای تحول و تغییر در حوزه خصوصی و عمومی انسانهاست. مدرنیته با دگرگونی ساختارهای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، از مهمترین عواملی است که ساختار خانواده، ازدواج و مفاهیم انسانی و اخلاقی وابسته به آن را تغییر داده است. معنای عشق در دوره مدرن متفاوت از دوره پیشامدرن است.
امروزه در جوامع مدرن تأکیدهای فرهنگی بسیاری روی عشق وجود دارد، بهطوریکه عشق از ضروریات ازدواج تلقی میشود. همچنین شاهد تغییر الگوی روابط عاطفی انسانها در دوران مدرن نسبت به دوران پیشامدرن هستیم. داستان عشق در مدرنیته بهصورت داستانی حماسی، رهایی از انقیاد و بردگی عرضه میشود. در واقع، عشق در دنیای مدرن از آن ساحت پیچیده و غیرقابلدسترس جامعه سنتی فاصله گرفته و بسیار ساده و دستیافتنی میشود. در دنیای پیشامدرن، وصال، آنگونه که بهراحتی در دنیای مدرن اتفاق میافتد، رخ نمیداد. در دوران مدرن با عشقی عقلانی مواجه هستیم که افسونزدایی و تقدسزدایی به موضوعی واقعی برای مطالعه بدل شده است. نکته مهمی که در باب عشق مدرن باید گفت این است که این عشق بر محوریت خانواده شکلگرفته است؛ یعنی عشق مدرن هنوز هم عشقی است که یا درون خانواده و یا در مسیر تحقق آن شکل میگیرد.
براساس مطالعات بک و بکگرنشایم، در حوزه عشق و خانواده، دگردیسی عظیمی در حال وقوع است. عشاق روزبهروز اشتراک کمتری در سرزمین یا خاستگاهشان دارند. عشق جهانشهری شده است. آشوب ملی عشق بر پایه نگاهی دوقطبی به دنیا بود (نگاهی که ما را از دیگران و مردم دیگر نقاط دنیا جدا میکرد)، اما گویا امروزه این مفهوم دوقطبی روبهزوال است و بهتدریج این انحصارگرایی از قلمروی عشق و عاشقی ناپدید میشود. الگوی جدید «خانوادههای جهانگستر» دامنه گستردهای از منظومههای خانوادگی را دربرمیگیرد که از مرزهای ملی و فرهنگی و قومی و مذهبی فراتر میرود.