موسی علوی
نیازی به گزارش نوشتن نیست؛ خودمان هم در این مسیر بوده و هستیم. وقتی قرار است یک گزارش میدانی درباره برخورد با مستأجرها داشته باشیم، تنها کافی است خاطرات چند روز گذشته را مرور کنیم؛ چرا که خودمان نیز این مسیر را به تازگی طی کردهایم. این، شاید یکی از سادهترین و سهلترین گزارشهایی است که نوشتهایم و البته یکی از دردناکترین آنها. ظاهراً دیگر اجارهنشینی، خوشنشینی نیست و ترشنشینی است.
بیچاره مستأجرها
نیتمان این نبود که یک خانه بزرگ و جمعوجور بگیریم. صرفاً یک آپارتمان 50-40متری هم کارمان را راه میانداخت؛ آنهم در یکی از محلات جنوبی تهران؛ جایی میان منطقه16. طبیعی بود که نباید قیمت بالایی هم داشته باشد. داخل نخستین املاکی مستقر در یک شهرک همسایه با متروی علیآباد میشویم. میگوییم که چه میخواهیم. در همان ابتدا متوجه میشویم که پیشفرض ما اشتباه بوده و قرار نیست آپارتمان را متری یکمیلیون رهن کامل کنیم؛ قیمتها از متری یکمیلیون و 200هزار تومان شروع میشود و تا متری 2میلیون هم میرسد! از بنگاهدار که عاقلهمردی است، میپرسیم چرا اینجوری؟ پاسخ میشنویم: «صاحبخانهها خیلی دارند اذیت میکنند. واقعاً دلمان به حال مستأجرها میسوزد. الان هم فصل بدی است؛ اوج جابهجایی است؛ یعنی مشتری زیاد است، بهخاطر همین صاحبخانهها ناز میکنند. واقعاً ما خودمان هم از این قضیه ناراحتیم. ولی چه کار کنیم، طرف میگوید خانه خودم است، خودم اختیارش را دارم». اشاره هم میکند که «بهخاطر همین است که خیلی از مستأجرها دارند به مناطق پایینتر و حتی بیرون شهر میروند».
با خانمتان بیایید، وگرنه راه نمیدهیم
یک آدرس میگیریم تا سری به خانهای بزنیم. قصد نداریم زیاد خرج کنیم. ارزانترین مورد موجود در فایل بنگاه را پیدا میکنیم؛ 40متر، تکخوابه، در فضای پارکینگ یک ساختمان 2 واحدی؛ 45میلیون تومان رهن کامل! تصورمان این است که باید یک ساختمان نسبتا تر و تمیز باشد، حالا گیریم که توی پارکینگ هم باشد، چه فرقی میکند؟ اول که راهمان نمیدهند؛ میگویند باید آقایی که دنبال خانه است، با خانمش تشریف بیاورد. میگوییم چه ربطی دارد؟ ما که نمیتوانیم در این گرما، زن و بچهمان را اسیر کنیم! قبول نمیکنند. خوشبختانه خانه پدری نزدیک است. میرویم و یکی از محارم را همراه میکنیم تا بتوانیم بازدیدی داشته باشیم وارد خانه میشویم؛ خانهای که به آن نمیخورد 40متر باشد؛ نهایتش 30متر. حالت زیرزمین هم دارد. در کنار خانه هم، درست در فضای پارکینگ، 2موتورسیکلت و یک ماشین پارک شده است. خانه بیشتر شبیه یک آلونک است؛ با حشراتی که همان موقع، یک عدد از درشتهایشان از روی پایمان عبور میکند. بوی نا هم همهجا را برداشته. تشکری میکنیم و از خانه خارج میشویم؛ این همه کلاس گذاشتن برای یک آلونک 30متری؛ آن هم با 45میلیون تومان رهن کامل؟ بهعبارت دیگر، متری 5/1میلیون تومان رهن کامل!
40متری؟ نداریم
وارد املاکیهای همسایه با املاکی قبلی میشویم؛ در همان شهرک همسایه با متروی علیآباد. موردی که به رهن کامل 45 تا 50میلیون تومان بخورد، ندارند. بیشتر موردها بالاتر از 70-60 متری بوده و دستکم باید 70میلیون تومان برای رهن کامل هزینه کنیم. یا اینکه همان 45 میلیون تومان را هزینه کنیم؛ ولی با بالاتر از 700-600 هزار تومان اجاره. هرطوری چرتکه میاندازیم با حساب و کتابمان جور در نمیآید. املاکیهای دیگر که اساساً واحد 40متری ندارند.
از این ور بام تا آن ور بام
به یک خیابان بالاتر میرویم؛ خیابانی که در امتداد مترو و ریل راهآهن قرار دارد و طبیعی است بهخاطر سروصدا، باید هزینه کمتری برای اجاره و رهن کامل دریافت کنند. وارد املاکی مستقر در یکی از کوچههای شرقی خیابان میشویم. ماجرای آن آلونک مستقر در پارکینگ را میگوییم، میگوید: «قاعدتاً نباید با این قیمت رهن بدهند. انصاف هم خوب چیزی است. الان این اطراف، آپارتمان نهایتا متری یک میلیون رهن کامل است. اینکه مورد شما در پارکینگ و زیرپله باشد و با آن شرایط، خیلی کمتر باید باشد». کلی درددل میکنیم. از املاکی خارج میشویم. کمی دور نشدهایم که تماسی میگیرد؛ «آقاجان، یک مورد 70 متری دارم، 45میلیون تومان رهن، نزدیک 600هزار تومان اجاره.» چرتکهای میاندازیم؛ بهنظرمان قابل تحمل است. قرار میگذاریم و جلوی خانهای قدیمی، او را میبینیم. یک خانه بالاتر از 20سال ساخت، با راهرویی تاریک و نسبتاً کثیف. البته داخل خانه تمیز است و قابل تحمل؛ بدون آسانسور و پارکینگ، با پنجرههای قدیمی. بدک نیست؛ هرچند دیگر طبقه دوم حساب نمیشود و با حساب مغازه زیر ساختمان، عملاً باید راهی طبقه سوم شویم. وقتی بازدید میکنیم، وارد چانهزنی میشویم. میگوید: «50میلیون پیش، 600 اجاره». به او گوشزد میکنیم که خودش گفته 45 میلیون پیش، پاسخ میشنویم: «نه، اینجا را بنده خدایی به من سپرده. اصلا خانه را هم خودم برایش خریدم و حتی نیامده اینجا را ببیند؛ متری 5/5. برای سرمایهگذاری خریده. ولی بالاخره درست است که دست ما سپرده، اما نباید توی سر مال بزنیم». در نهایت به 70میلیون تومان رهن کامل میرسیم که برای خانهای با این شکل و شمایل و سن و سال و بدون پارکینگ و آسانسور، چندان مناسب نیست.
ضعیفاند، پول ندارند
وارد خیابانی دیگر در همان محله میشویم. قیمتها بالاست. یکی از املاکیها میگوید موردی دارد که 50متر و نوساز است؛ 100میلیون رهن کامل. میگوییم چرا اینقدر زیاد؟ میشنویم: «نه آقا، زیاد هم نیست. قیمتها همین است». به یادش میآوریم که عملاً در حال اجاره دادن این ملک با متری 2میلیون بابت رهن؛ آن هم برای یک محله در جنوب تهران و نه جای چندان خوب است. قبول نمیکند و راهی جای دیگری میشویم. کمی گردن کج میکنیم، صدایمان را مظلومانه کرده و با تُن صدایی آهسته، درخواستمان را مطرح میکنیم. دفترش را نگاه میکند. به جایی زنگ میزند و با صاحبخانه صحبت میکند: «بندگان خدا دستشان تنگ است، ضعیفاند، شما کمی کوتاه بیایید و معامله را جوش بدهیم. حالا میآیند و میبینند». آدرس میگیرم، کمی راهش دور است. با اینکه کلی تحقیر شدهایم بابت ضعف مالیمان، بیخیال این مورد میشویم.
بچه کوچک دارید؟ نه، اجاره نمیدهیم
روزهای بعد، باز هم سری به چند املاکی دیگر میزنیم و از سامانههای آنلاین هم چندتایی شماره پیدا میکنیم. یک مورد خیلی مناسب؛ 10 میلیون پول پیش و 700 اجاره. وقتی عکسها را میفرستد، متوجه میشویم خانهای ویلایی و کوچک است که طبقه سومش را میخواهند اجاره بدهند؛ 60 متر جا. با در و دیوار و پنجرهای کاملاً قدیمی و از دور خارج شده! طرف به هیچ وجه هم تبدیل نمیکند و اجاره میخواهد. یک مورد دیگر، وقتی متوجه میشود فرزندی 5/1ساله داریم، پاسخ میدهد: «نه آقاجان، من خانهام نوساز است. نمیخواهم به خانوادهای که بچهدار هستند بدهم؛ دیوارها را خراب میکند. میخواهم به خانوادهای اجاره بدهم که بچه بزرگ و مدرسهای داشته باشند». میگوییم الان بچهمان را چه کار کنیم، توی خیابان بگذاریم؟ پاسخ همانی است که شنیدهایم. در یکی از املاکیها، که منتظر تماس صاحبخانه هستیم، متوجه تنش میان یک صاحبخانه با 2خانم جویای خانه هم میشویم. صاحبخانه میگوید: «نه، اصلاً به زن مجرد ولو اینکه مطلقه باشد و بچهدار هم باشد، خانه نمیدهم. حرف و حدیث ایجاد میشود. من آدم محترمی هستم». با چشمان گرد به گوینده حرفها نگاه میکنیم؛ واقعاً به چه حقی دارد اینطوری صحبت میکند؟ بعد از رفتنشان به املاکی میگوییم چرا اینطوری صحبت میکرد؟ این بندگان خدا آبرومند بودند... . املاکی پاسخ میدهد که ملکشان است، نمیتوانیم به آنها بگوییم چه کار بکنند یا نکنند؛ دوست دارد اینطوری اجاره بدهد. هرچند که میپذیرد برخوردها جالب و خوشایند نیست و این، بخشی از فرایند مستأجری است.
سه شنبه 1 مرداد 1398
کد مطلب :
67994
لینک کوتاه :
newspaper.hamshahrionline.ir/oxZX
+
-
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به روزنامه همشهری می باشد . ذکر مطالب با درج منبع مجاز است .
Copyright 2021 . All Rights Reserved