ساختمان انقلاب
گزارشی از حال و هوای این روزهای ساختمان نیمهکاره معروف در روزهای پیروزی
فهیمه طباطبایی | خبرنگار:
بعضی تصویرها نمادند؛ نماد یک دوره تاریخی و حال و هوای مردمی که در آن دوره نفس کشیدهاند. تصویر ساختمان نیمهکاره پرازدحام روزهای انقلاب، از همین نوع تصاویر است. این ساختمان فصل مشترک بسیاری از روایتهای بصری از انقلاب اسلامی است و حالا کمتر ایرانیای هست که آن را ندیده و نشناسد. این ساختمان که عکسهایش همه را به یاد فریاد آزادیخواهی ایرانیان میاندازد، پابرجاست؛ متین و موقر اما کمی تکیده. در 39سالگی انقلاب، برای شنیدن روایت جوانهای برفراز این ساختمان راهی تقاطع خیابان آزادی و شادمان میشوم.
خیابان آزادی شلوغ است و ماشین و عابر پیاده، همگی با سرعت در حال عبور و مرور هستند، هوا هم شبیه هوای بهمن 57است و تمام آن روزها را تداعی میکند، حتی ساختمان معروف سر شادمان که محل تجمع جوانان و مردان انقلابی است هم سرجایش هست اما چهره تکیده و نمای دودگرفتهاش نشانی از گذشته ندارد.
سفیدی سنگ مرمرهای نمای ساختمان، به لطف هوای پایتخت، به خاکستری گراییده. مرمرهایی که البته در بخشهایی از نما فرو ریخته و سیمان زیرش خودنمایی میکند. بیش از همه اینها اما بالکنهای ناهمگون توجه بیننده را بهخود جلب میکند؛ جلوی بعضی نرده کشیده شده، بعضیها جزئی از ساختمان شده و بعضیهای دیگر به محل نگهداری کولر آبی یا گازی تبدیل شده است.
در وجنات ساختمان آنچه بیش از همهچیز آن را به گذشته ربط میدهد، تابلوی آن است. تابلویی که بر تارک ساختمان نشسته و ساختمان را با نام «آزادی» معرفی میکند. بیشتر واحدهای ساختمان تجاری و اداری است؛ آزمایشگاه تشخیص طبی، دفتر اسناد رسمی، دفتر خدمات مشترکین تلفن همراه، مرکز مهارتآموزی و... ازجمله ساکنان حقوقی ساختمان هستند. این را از تابلوهای نصب شده روی دیوارهای ساختمان میتوان فهمید. از بعضی پنجرههای باز چنین برمیآید که ساختمان آزادی، یا همان ساختمان شماره 110چند کارگاه تولیدی هم دارد.
فکر میکردیم ساختمان خراب شده است
وارد ساختمان میشوم. بهدلیل وجود دفاتر اداری، ساختمان سوت و کور نیست و مراجعان زیادی دارد، اما سن و سال کمشان به آن روزهای پرهیجان قد نمیدهد و فقط به لطف شبکههای مجازی و رسانهها، پیشینه ساختمان را تا حدودی میدانند. آنها میگویند یکی دو نفری از ساکنان هستند که روزهای تماشایی ساختمان را به یاد دارند ولی تلاش برای پیدا کردن آنها به نتیجه نمیرسد و اطلاعات سایرین از پیشینه ساختمان، از آنچه در جستوجوهای اینترنتی بهدست میآید، فراتر نمیرود.
در بیرون ساختمان، درست آنطرف خیابان و جایی که کل نما قابل مشاهده است، میایستم و از عابران درباره پیشینه و سرگذشت آن میپرسم. «امیرحسین» و «حمید» سال اول دانشگاهند. ساختمان نیمهکاره را در تلویزیون و عکسها دیدهاند اما نمیدانند این ساختمان، همان ساختمان است. وقتی به آنها میگویم، هر دو تعجب میکنند. میگویند ساختمان بسیار کوچکتر از آنچه فکرش را میکردند، است. یکیشان به شوخی میگوید: «من فکر میکردم ساختمان با آن همه تراکم و ازدحام مردم آخرش فرو ریخته باشد.» آن یکی میگوید: «من اما فکر میکردم هنوز همان شکلی است و تغییر نکرده باشد.»
پاتوق جوانهای انقلابی و عکاسان
بعضی از عابرها هم اصلا از ماجرای ساختمان خبر ندارند و وقتی پیشینه آن را توضیح میدهم، موضوع تازه برایشان جالب میشود. خانم صمدی اما با جزئیات، آن روزها را بهخاطر دارد. او برای انجام کاری اداری به وزارت کار رفته و حالا خیابان آزادی را به سمت خانه خود که در شادمان است، پیاده برمیگردد. 54ساله است و روزهای انقلاب را بهخاطر دارد. میگوید از قدیم خانه پدریاش و بعد خانه خودش در این خیابان بوده و غوغای انقلاب در ساختمان شماره 110و بعد هم تغییر و تحول در آن را به چشم دیده است.« این ساختمان از آن دوران صدها یا شاید هزاران خاطره دارد که اگر زبان داشت، خودش به شما میگفت. من خودم آن موقعها هیچ وقت از این ساختمان بالا نرفته بودم ولی میدیدم که جوانها گاهی از آن بالا میرفتند و شعار میدادند اما اوج شلوغی ساختمان مربوط به پیروزی انقلاب بود که عکس معروف آن همه جا هست.»
خانم صمدی میگوید: « ترسی که الان با دیدن عکسهای این ساختمان در زمان انقلاب به جان آدم مینشیند، همانموقع هم بود. هر کس از بیرون ساختمان را میدید هر آن تصور میکرد که ساختمان بالاخره فرو میریزد. انقلابیها ولی سر نترسی داشتند. کسی که سینهاش را بیواهمه روی گلولهها در خیابان سپر میکرد، لابد از ریختن ساختمان هم ترسی نداشت. البته این تصور آدمهای بیرون از ساختمان بود، برادرم میگفت در طبقات ساختمان نیمهکاره با تمام بالا و پایین پریدنها و فریادها، ساختمان ذرهای نمیلرزید و همه از استحکام اسکلت آن اطمینان داشتند.» پیرمرد عصابهدستی که حرفهای ما توجهاش را جلب کرده و ایستاده و با دقت گوش میکند، عضو هیأت امنای یکی از مساجد ریشهدار محله است و میگوید تمام روزهای انقلاب و روزهای جنگ و... را مثل آینه به خاطردارد. میگوید: «در روزهای انقلاب، هر بار که این ساختمان پر از جمعیت میشد، صدای شعارهای مردم در کل محله شنیده میشد. خیابان آزادی از کانونهای اصلی بود و این ساختمان به یکی از پاتوقها تبدیل شده بود.»
ظاهرا این تجمعها کار بنا و کارگرها را سخت کرده و باعث شده بود آنها برای مدتی بیخیال کار کردن بشوند. «آنقدر رفتوآمد زیاد بود و هر روز در خیابان آزادی راهپیمایی و تجمع میشد که سازنده برای مدتی کار را رها کرد تا آبها از آسیاب بیفتد، چون واقعا حریف نبودند. جوانهای انقلابی و عکاسان و حتی خبرنگاران دنبال جایی بودند که بروند بالا و ببینند در خیابانهای اطراف چه خبر است، کجا بهتر از این ساختمان که سقفش را زده بودند و نیمه کاره بود و هر کسی میتوانست از آن بالا برود.»
به یاد رفقای شهیدمان در این ساختمان جشن گرفتیم
ساختمان 110آزادی حالا حافظه تصویری یک ملت از انقلاب شده، نمادی از شادی بعد از سالها مبارزه و تلاش جوانانی که میخواستند کشور بهتری داشته باشند؛ اینها را غلامعلی زرینباف یکی از کاسبان محل که آن روزها در اوج جوانی و شور انقلاب بوده، میگوید. « خیلی خوشحال بودیم، سالها مقاومتمان نتیجه داده بود، باید به یاد رفقایمان که سالها زیر شکنجه ساواک جان داده بودند، به یاد همکلاسیها و معلمهایمان که در راه مبارزه شهید شده بودند، جشن میگرفتیم؛ رفتیم آن بالا آنقدر فریاد خوشحالی زدیم که هنوز وقتی در مورد آن حرف میزنم بدنم از هیجان میلرزد، هنوز گریه پر از ذوق بچههای محلهمان را و تمام کسانی که نمیشناختیم اما عین برادر و خواهرمان بودند و با هم در این ساختمان همصدا شدیم و شعار شادی میدادیم، با جزئیات یادم هست.»
بعد از پیروزی انقلاب، سازنده سراغ این ساختمان میآید و ساخت و سازش را تمام میکند و سرنوشت این ساختمان هم مانند همهچیز به حالت عادی برمیگردد « این ساختمان یک جسم بیجان بود سر نبش یک خیابان شلوغ و پرتردد مثل صدها ساختمان نیمهکاره در خیابانهای شهر که هیچ جذابیتی برای رهگذران ندارد، اما جوانهای دهه 50 بدون اینکه بدانند با شور و شادیشان به آن جان داده بودند؛ کل ماجرا همین بود و بس. بعد از انقلاب هم آمدند و تمامش کردند و زندگی عادی در آن جریان گرفت، مثل ما که روال عادی زندگی را دنبال کردیم و دانشگاه رفتیم و درس خواندیم، ازدواج کردیم و سراغ کار و کاسبی رفتیم.» خیابان آزادی از عبور و مرور زیاد آرام و قرار نمیگیرد، گاه گداری از ساختمان 110 آزادی مراجعهکنندهای بیرون میآید و در شلوغی خیابان گم میشود. به قول خانم صمدی، ایکاش ساختمان 110 آزادی جان داشت تا خودش روایت آن روزهایش را بازگو میکرد.