عباس در آغوش حبیب
علیرضا محمودی/دبیر گروه ادب و هنر
تکهای از مستند «در نزدیکی کیارستمی»، ساخته محمود بهرازنیا در شبکههای اجتماعی دست بهدست میشود. در این تکه فیلم، تماشاگران تهرانی بعد از تماشای فیلم «طعم گیلاس» در مقابل سینما عصرجدید نظر خود را درباره مشهورترین اثر مشهورترین کارگردان سینمای کشورشان بیان میکنند. اتهامات همیشگی فیلمهای کیارستمی صریح بیان میشود. او برای مردم ایران فیلم نمیسازد و آثارش محصولاتی برای عرضه در جشنوارههای خارجی هستند.
2دهه بعد از آن روزگار، واکنش تعقیبکنندگان صفحاتی که این ویدئو را منتشر کردهاند، اغلب بروز خشمی است نسبت به هموطنان هنر ناشناس و بیان عطوفتی فراوان به کارگردان ایرانی فقید. برخی دیگران را متهم میکنند که قدر هنرمندان را نمیدانند و باعث مرگ غریبانه هنرمندان میشوند. گروهی نهادهای رسمی و سانسور را عامل اصلی دور ماندن مردم از هنر ناب میدانند و تعدادی یاور همیشه مومن زمزمه میکنند: همه عمر دیر رسیدیم.
بدون شک جمعیت کسانی که در این بحثها شرکت میکنند از جمعیت کسانی که در سال 76در سالن شماره یک سینما عصرجدید تهران این فیلم را دیدهاند بسیار بیشتر است. اقبال به کیارستمی در شبکههای اجتماعی از همان زمان که عکسهای تکیدهاش روی تخت بیمارستان جم منتشر میشد، آغاز شد. با همان عکسهای دلخراش، مردم تصمیم گرفتند تا دست به خلق عباس کیارستمی تازهای بزنند.
برای درک عباس کیارستمی پس از مرگ کافی است در شبکههای اجتماعی هشتگهای مربوط و غیرمربوط را مرور کنیم. در تمام این پستها که نخ هشتگهایی چون خطای پزشکی، عشق ناممکن، سولقان، چیذر، توک مزرعه و طعم گیلاس آنها را بهم پیوند میزند، چهره متفاوتی از عباس کیارستمی و آثارش در حال بازتولید است. در این پستها با کمک تکه فیلمها، عکسها، اشعار و گزیده گفتهها، پدیده چند وجهی تازهای ساخته میشود که گیرا و مؤثر و زنده در حال رشد و نمو است. مردم در رسانههای خود، کیارستمی را از تعریف زمان حیاتش که هنرمندی با ابعاد بینالمللی و سازنده آثاری ثقیل برای مخاطبان خاص بود به حکیمی خاکی و اینجایی برای همراهی در تنهایی و عشق و زندگی و مرگ تبدیل کردهاند.
در حالیکه فیلمهای عباس کیارستمی هنوز در ایران از کمتر دیده شدهها هستند، اما بخشهایی از آثارش به نشانههای زندهای از هنر مدرن که در دسترس همگانی است تکرار میشود. انگار با مرگ هنرمند، فاصله بین اثر و مخاطب برداشته شده و حالا مردم با سلیقه و روش خود در حال بازیابی آثارش هستند؛ آثاری که انگ ساخته نشدن بر آنها خورده بود. سنت «تبدیل آثار هنرمند فقید به ایدهای برای مصرف در افکارعمومی» به شکل همه جانبهای درباره این کارگردان ایرانی در حال اجراست. اگر علی حاتمی بعد از مرگ بهعنوان نماد هنر سنتی توسط مردم بازتولید و مصرف شد، حالا نوبت عباس کیارستمی و هنر مدرن است تا با شکل تازهای از مصرف آثار هنری در شبکههای اجتماعی بازخوانی شود.
بازگشت مردم به عباس کیارستمی در شبکههای اجتماعی و آثارش، درحالیکه آثار او همچنان در محاقهای رسمی و غیررسمی و تجاری محبوس است. 3سال از مرگ کیارستمی میگذرد و به جز بحث بیپایان درباره پرونده خطای پزشکی که منجر به درگذشت او شد، در نقد و تحلیل و حتی تجلیل آثار او اتفاقی در فضای دانشگاهی نیفتاده و تالیف و ترجمه چند کتاب تنها کاری است که از دست همه نهادهای مسئول و غیرمسئول در این 3 سال برآمده.
کیارستمی زمانی در گفتوگویی گفته بود: ما در شرق زندگی میکنیم و متأسفانه باید یک نوع قوانینی را بپذیریم. بودا میگوید خردمند هرگز نمیدرخشد و من با تعدیل میتوانم بگویم هنرمند بهتر است در کشور خودش ندرخشد. با تغییر جمله کیارستمی میتوان این را اضافه کرد که هنرمند در کشور خودش میدرخشد، اما نه همانطور که خودش میخواهد.
در نخستین روزهای درگذشت عباس کیارستمی نقاشیای در شبکههای اجتماعی دست بهدست میشد. در این نقاشی حبیب محبیان، خواننده عامهپسندی که آن زمان 2هفته از فوتش میگذشت با لباس سفید به استقبال کیارستمی تازه درگذشته رفته بود؛ همراهی هنر عام و خاص در جهان دیگر. انگار مرگ مجوز هر نوع رؤیاپردازی درباره متوفیان را صادر میکند. آنها از خواننده شهلا و کارگردان کلوزاپ تصویری مطابق میل خود ساخته بودند. تصویری که ربطی به واقعیتها ندارد. اما حامل حقیقتی است؛ حقیت مصرف دوباره پدیده به شکل مطلوب تودهها.