عیسی بزرگزاده/ کارشناس آب:
«امنیت ملی» دستور کاری سترگ و برجسته برای هر کشوری است. بیگمان اگر از کارشناسان کارآزموده در این زمینه پرسیده شود که هماکنون سرآمدترین نمونهها و زمینههای امنیت ملی در کشور چیست، سخنان پیچیده فراوانی خواهند گفت. ولی پاسخ کارشناسی چون نگارنده که با این جستار سر و کاری ندارد، بسیار سرراست و بدون هرگونه پیچیدگی است: ریزگردها، آلودگی کلانشهرها، فساد و زد و بندهای گسترده و ساختاریافته اقتصادی و برخوردهای مرگبار ترابری؛ بههمین سادگی! ریزگردها، آلودگی کلانشهرها و پیشامدهای ناگوار میانراهی انبوهی از ایرانیان را میکشند و زد و بندهای اقتصادی، ایران را. بر پایه این روششناسی هر آنچه به ایران و ایرانی گزند و آسیب انبوه و گسترده رساند در شمار نمونههایی برای امنیت ملی جای میگیرد.
در این نوشتار برآنیم تا تنها به جستار نخست بپردازیم و گفتوگو پیرامون سه گفتار دیگر را به کسان دیگر میسپاریم. همگان میدانند که گردوغبار، ویژگی بومی خاورمیانه است. از گذشتههای دور بوده و تا همیشه نیز خواهد بود؛ ولی بیگمان فراوانی و سختی آن در این روزگاران بیش از گذشته شده است. کشورمداران و بلندپایگان نیز هر از چندگاهی نوید کاهش آن را میدهند، ولی بهراستی داستان چیست و چه میتوان کرد؟ سرچشمههای خیزش گردوغبار درون و برون کشور پراکندهاند. در این نوشتار ما را با آغازهها و خاستگاههای برون کشوری کاری نیست. میخواهیم تا اندکی پیرامون سرچشمههای درون کشوری گفتوگو کنیم.
همگان بر این باورند که خیزش گردوغبار وامدار 2 ویژگی است؛ خاک سست و خشک و کمبود پوشش گیاهی. شوربختانه ایران، بهویژه در سرزمینهای جنوب غرب و غرب، از این ویژگی رنج میبرد. در گذشته از پیکرههای آبی و رودخانهها کمتر بهرهبرداری میشد و گاهگاهی تندآبها به کرانههای دشتها یورش میبردند. برایند آن، پوشش گیاهی انبوهتر و فشردهتر در پهنههای کناری رودخانهها و جلگهها بود و گردوغبار کمتر.
امروزه دگرگونیهای فراوانی رخ داده است. نیشکر در جلگه خوزستان بیداد میکند. بیپروا آب فرو میبرد. کشتزارهای کشاورزی دوچندان شدهاند. کشاورز به امید کشت، زمین شخم میزند و خاک سست آن سامان را سستتر میکند. از پیشامد روزگار، خشکسالی از در و دیوار سَرَک میکشد. زمین سست و شخمخورده، از تشنگی لَهلَه میزند. آبی اگر هست نخست برای نیشکر است؛ چون پشتوانه دارد. کشاورز بیکس را یارای ایستادن در برابر او نیست. آبها از زمین کشاورزان خردهپا، بهسوی کشتزارهای بزرگ نیشکر سرازیر میشود. کشاورزان، سرپرستان استانی، شهرستانی و نمایندگان مردم به چارهجویی میافتند. راهی نمیماند جز دستاندازی به نیازهای آبی زیستبومی. پیامد این تازش و چنگاندازی، خشکی تالابهاست. گاهی تالابها، با انگیزههای دیگری نیز خشک میشود. مراد جستوجوی آسان و کمهزینه نفت است. پایمان تا زانو خیس میشود اگر بخواهیم در تالاب پر آب، نفت بیابیم بنابراین آنها را خشک میکنیم! کشتزارهای وارفته و تشنه و تالابهای خشک و بیپناه، در برابر باد میایستند. دیو گردباد زوزه میکشد و گردوغبار برمیخیزد تا تاریکی بر ما چیره شود و همه زندگیمان را لنگ کند. کار که بدین جا رسید، داد و بیدادمان بلند میشود. مردمان، خشمگین و برآشفته، از بلندپایگان و گردانندگان کارها میخواهند تا چارهجویی کنند. آنها نیز نیمنگاهی به انبان دانش خود انداخته و همزمان، چشمی بر آسمان گسترده و غبارآلود میدوزند؛ بیدرنگ درمییابند که کاری نمیتوان کرد. کمی به کشورهای همسایه ناسزا میگویند و کمی هم نوید و مژده میدهند که بهار خواهد آمد و ما چنان کنیم و چنین! در پایان آنچه بهراستی کارساز است، کلفتی پوست و ارمغان فراموشی است. کوتاهسخن اینکه، «این نیز بگذرد».
آن بهاری که دو رج پیش نوید آن داده شد نیز میآید؛ ولی در این بهار، بیکاری روان همه را میخراشد. باید کاری کرد. گسترش کشاورزی، آنیترین پاسخی است که از اندیشه خردمندان و چارهجویان گذر میکند. در این رهگذر، همگان به این چاره میرسند که باید با بهرهبرداری و دستاندازی بیشتر بر رودخانهها، در بخش کشاورزی بیشتر کارآفرینی کرد. همه آگاهانه دچار این ناآگاهی میشوند و بر سر بهرهبرداری بیشتر از رودخانه، خشکاندن تالابها و گسترش پهنههای گردوغباری از هم پیشی میگیرند. دیری نمیپاید و چرخه شوم خیزش گردوغبار میچرخد و دوباره تنوره دیو، همهجا میپیچد. همه یکدیگر را سرزنش میکنیم که کاری نکردهایم و اینهمه هنگامی است که ما بهراستی کارهای (بخوانید خرابکاری) فراوانی انجام دادهایم. در یک فراموشکاری همگانی، چراییهای پیدایش گردوغبار را ندیدهایم و زمینههای بروز این گرفتاری را گسترش دادهایم ما پروژههای بزرگ بهکارگیری و بهرهبرداری از آب را در پیشانی برنامههای پیشرفت آن سامان نهادیم. ما خود را از بند و بستهای«مدیریت مصرف» رهانیدهایم و چشم بر آن داریم تا طبیعت با ما مهربانی کند. چگونه میتوان در بخشی از کشور، هم نگران خیزش گردوغبار بود و هم پروژههای بزرگ تاراج آب را انجام داد. اینهمه شور و شیفتگی به گسترش کشتزارهای کشاورزی برای چیست؟ اگر بهراستی خواهان مهار بلای گردوغبار در خوزستان هستیم، باید دست از گسترش بیرویه و ولنگارانه کشاورزی در آن سامان برداریم و دستور کار کارآفرینی را به بخشهای دیگر واگذار کنیم. باید بخشهای صنعت، پیشهوری، پیلهوری، بازرگانی، دادوستد و گردشگری، بازیگران و کارگزاران برجسته گستره کارآفرینی و پیشرفت شوند. ما در مرداب «مصرف بیش از اندازه» گرفتار آمدیم. بیگمان، آغاز هر پروژه «مصرف» به بهرهبرداری بیشتر از پیکرههای آبی میانجامد، این بدان میماند که برای رهایی از این مرداب، دستوپا بزنیم. برایند کار، فرورفتن بیشتر و خفگی خواهد بود. نباید برای بهرهبرداری بیشتر از آب دست و پا زد.
شوربختانه همهچیز گواهی میدهد که چنین باورمندیای در ما نیست و همچنان بر بهرهبرداری بیشتر و آغاز پروژههای «مصرف» نو، به بهانههای گوناگون پافشاری میکنیم. توگویی پوششی ستبر برجان و خردمان است که نمیگذارد دریابیم این غباری که برتنمان نشسته، بهراستی از کژفهمی ما برخاسته است. اگرچه مراد حضرت حافظ از سروده زیر چیز دیگری است؛ ولی میتوان با خوانشی ویژه، پیام خود را از آن دریافت:
حجاب چهره جان میشود غبار تنم خوشا دمی که ازآن چهره پرده برفکنم