• چهار شنبه 19 اردیبهشت 1403
  • الأرْبِعَاء 29 شوال 1445
  • 2024 May 08
پنج شنبه 6 تیر 1398
کد مطلب : 62403
+
-

کودکی که پیری را به یاد پدر آورد

یادداشت
کودکی که پیری را به یاد پدر آورد

خشایار راد/بازیگر سینما و تلویزیون

 حکایت شیرینی از آسیای دور نقل شده است که پایانی شگفت‌انگیز و تأثیرگذار دارد؛ اینکه کودکی به پدرش گفت سبدی را که با آن پدربزرگ را از خانه به بیرون بردیم جایی بگذار تا خراب نشود. وقتی پدر علت این خواهش را پرسید، پسر یادش آورد که او نیز پیر خواهد شد و برای بیرون‌کردن او از خانه باز می‌توان از این سبد استفاده کرد. این داستان در همه جوامع و برای همه با هر نوع زندگی‌ای مصداق دارد. وقتی کسی که به ما بدهکار است، یک روز در پرداخت بدهی تأخیر کند، چه‌ها که نمی‌گوییم و چه‌ها که نمی‌کنیم، اما اگر خودمان بدهکار باشیم، دوست داریم طلبکار ما را فراموش کند. واقعیت این است که زندگی شهری ما را ناگزیر از این می‌کند که در روز با ده‌ها و صدها نفر حشر و نشر و کار و همیاری کنیم. قطعا اگر با چنین وسعت ارتباطی، روحیه انصاف، ایثار و مدارا نداشته باشیم از صبح تا شب باید با مردم درگیر باشیم و عمرمان صرف مشاجره شود. ای‌کاش همواره یک کودک نامرئی از جنس همانی که پدرش را یاد پیری انداخت، در درون ما تبعات و پیامدهای کارمان را گوشزد کند. اگر بدانیم رفتاری که با دیگران می‌کنیم برای خودمان خوشایند نیست، شاید رفتارمان ادامه پیدا نکند. اگر باور داشته باشیم دنیا کوه بلندی است که پژواک صدایمان را به ما برمی‌گرداند و آینه‌ای است که رفتار و کردارمان را به خودمان بازمی‌نمایاند، شاید رفتاری بهتر و کرداری زیباتر از خود بروز دهیم. گل‌ها و گیاهانی که این روزها کنار جدول خیابان‌ها و در حاشیه پیاده‌روها دل و جانمان را صفا می‌بخشد، همان بذرهای سیاه و کوچکی است که چند ماه پیش در دل خاک تیره نشستند و اکنون سبز و بالنده‌اند. می‌شود نیت خوبی داشت تا کارهای کوچک و کم‌اهمیت ما روزی نتیجه‌ای گسترده و چشمگیر داشته باشد.
 

این خبر را به اشتراک بگذارید