تماشاگر ایرانی شیفته فیلمهای حادثه محور است
با هادی مقدمدوست، فیلمنامهنویس «شعلهور»
مسعود میر/ روزنامهنگار
سال 63 بود که یک فیلم سوپرهشت ساخت و بعدتر نخستین جایزه سینمایی عمرش را در جشنواره استانی سینمای جوان برای فیلم «چشمها» و البته در بخش فیلمنامه گرفت. شاید همین گام اول بود که او را به ورطه فیلمنامهنویسی کشاند؛ چون به گفته خودش قصه گفتن همیشه برایش مهم بوده و با اینکه در سالهای نوجوانی و جوانی فیلمبرداری و دستیاری کارگردانی را هم تجربه کرد و در سالهای اخیر کارگردانی را هم به تجربیاتش سنجاق کرد اما فیلمنامهنویسی بیش از بقیه حوزههای سینما او را گرفتار کرده است. هادی مقدمدوست که 10سال قبل با فیلمنامه بیپولی در جشنواره فیلم فجر مورد توجه قرار گرفت امسال هم با فیلمنامه «شعلهور» دل بسیاری از مخاطبان جدی سینما را بهدست آورد و بار دیگر ثابت کرد هادی مقدمدوست و رفیق چندین و چند سالهاش حمید نعمتالله، خیلی خوب رگخواب تماشاگر را میشناسند. مقدمدوست یک روز قبل از افتتاح جشنواره سیوششم مهمان همشهری بود. متن پیش رو بخشهایی کوتاه از گفتوگوی مفصل با اوست.
حکایت سیدفیلد و ایرادهای مسئولان
علاقه به فیلمنامهنویسی در سینمای بعد از انقلاب برای خیلیها با کتابهای سیدفیلد تئوریزه شد. از مقدمدوست درباره این موضوع که میپرسم جوابش پر از شیطنت و خنده است؛ «قبل از کتابهای سیدفیلد ما کتابهای یوجین ویل را میخواندیم و در جلسات خانه فرهنگ شرکت میکردیم اما وقتی کتابهای سیدفیلد فراگیر شد دیگر به قولی شد قانون و مثلا در بازبینی فیلمها بعضی مسئولان سینمایی سر 10دقیقه میگفتند خب نقطه عطف اول فیلم کو؟ حالا کسی نبود بگوید تماشاگر سینما طلبکار نقطه عطف نیست. این موضوع شکایت بعضیها از فیلمنامههایی که دوستشان ندارند دقیقا به همین موضوع برمیگردد. من رگ خواب را ننوشتم اما بارها با حمید نعمتالله از بعضیها شنیدیم که در این فیلم چرا روند نمیبینیم؟ من معتقدم هنوز بسیاری از تماشاگران ایرانی قصه حادثه محور دوست دارند و مطالبهشان دیدن فیلم پرهیجان است.»
بیپولی؛ یک دهه بعد
«بوتیک خاصیت آینهگی داشت و جوانان خودشان را در آن دیدند. حمید با بوتیک در سینمای ایران درخشید و وقتی قرار شد در بیپولی کنار او قرار گیرم میدانستم که دیگر این همکاری تنها در حد حرف زدن و رفاقت نیست و همهچیز فوقالعاده دشوار است. وقتی با حمید درباره فیلمنامه حرف میزدیم میدانستیم که قرار است فیلمی درباره بیپولی بسازیم. در واقع نکته مهم فیلم یکجور شرح آرزومندی بود. بیپولی با همان طنز محزونش در ذهن ما خلق میشد و تماشاگر هم آنرا دوست داشت.» نویسنده فیلمنامه «آرایش غلیظ» درباره تجربههای همکاریاش با حمید نعمتالله این حرفها را میزند و تأکید میکند که رفاقت آنها بیش از این حرفها سن دارد ولی کار موضوع دیگری است. او در پاسخ به اینکه آیا در شعلهور هم قبل از نگارش فیلمنامه به این سرفصل مشترک رسیده بودید یا این مفاهمه با کارگردان حین نگارش شکل گرفت هم تأکید میکند: «من و حمید در واقع تیم هستیم و سر فیلمنامه شعلهور هم مثل بیپولی که نگارشاش 2سال به طول انجامید حدود 2سال درگیر بودیم. البته از همان ابتدا میدانستیم که میخواهیم فیلمی درباره حسد بسازیم.»
فیلمنامه ایرانی، تماشاگر ایرانی
نویسنده فیلمنامه شعلهور درباره فیلمنامهنویسی در سینمای ایران حرفهای خواندنی و البته تحلیلهای جالبی دارد. او معتقد است که تماشاگر ایرانی همچنان فیلمنامه شخصیتمحور دوست ندارد و عموما شیفته فیلمنامهها و فیلمهای حادثهمحور میشود. مقدمدوست میگوید: «شاید حرف من تکراری باشد اما بیتردید ضعف اصلی فیلمنامههای سینمای ایران ضعف در تحقیق و پژوهش است. معمولا فیلمنامهنویسها یک پدیده پیدا میکنند و از آن هیجانزده میشوند ولی چون پیرامون آن تحقیق جامعی انجام نمیدهند قصه خوبی هم تحویل نمیدهند. من بیشتر از یکسال درباره روانشناسی و جامعهشناسی حسد پژوهش کردم و بازهم مطمئن نیستم که همهچیز در این حوزه را میدانم یا نه. البته فراموش نکنید که پژوهش و تحقیق فقط کتاب خواندن و پرسههای میدانی نیست بلکه گاهی زیست مشترک با شخصیتهای قصه هم میتواند پژوهش باشد.» نویسنده و کارگردان «سر به مهر» همچنین درباره فیلمنامههایی که اصطلاحا به پایان باز معروف شدهاند هم میگوید: «فیلمنامه و فیلم با پایان باز در ذات خود الزاما بهمعنای سطح بالا بودن یا سطح پایین بودن نیست چون این روزها خیلیها معتقدند که پایان باز یا بسیار خوب است یا بسیار بد و به گمان من هیچکدام بهطورمطلق درست نمیگویند. در واقع فیلمهای پایانباز یا شامل فیلمهای «برشی از» هستند که برشی از یک مسئله را روایت میکنند یا زیرمجموعه فیلمهای «صاحبنظر» تعریف میشوند که در دو حالت نمیتوان بنا به صرف تعریف و چارچوب، فیلمی را رستگار یا ضعیف قلمداد کرد.»