نویسندگانی که با فیلمهایشان قهرند
نویسندگان این ۱۱کتاب مشهور، نسخه سینمایی اثرشان را دوست نداشتهاند!
ترجمه | پگاه شفتی
بهعنوان یک نویسنده، داشتن یک استودیوی بزرگ فیلمسازی و ساختن نسخه سینمایی کتابهایم، برایم به یک رؤیا میماند. چرا؟ چون ساختهشدن فیلم از روی کتاب، به نوعی یک موفقیت محسوب میشود. تصور کنید که فیلمی از روی کتاب شما ساخته شود؛ حتی اگر این فیلم بد باشد میلیونها نفر آن را میبینند و از این تعداد اگر فقط بخش کوچکی کتاب شما را بخرند کتاب، فروش موفقی خواهد داشت. اما انگار حداقل ۱۱نویسنده با این اصل، موافق نیستند و حتی از نسخه سینمایی کتابهایشان متنفرند.
مری پاپینز و پیال تراورس
نویسنده کتاب مری پاپینز ـ پاملا تراورس ـ وقتی نسخه سینمایی کتابش را دید، گریه میکرد. مجموعه داستانی او با نام ماجراهای مری پاپینز اصلا آنطور که نویسنده میخواست تبدیل به فیلم نشده بود. این نویسنده از قسمتهای پویانمایی (انیمیشن) که در فیلم گنجانده شده بود، تنفر داشت و معتقد بود که وجهه سختگیرانه مری پاپینز که یک عنصر بسیار مهم شخصیت او بوده، در فیلم نادیده گرفته شده است. همه اینها باعث شد این نویسنده که هنگام اکران فیلم ۶۵سال داشت، بقیه آثارش را از دست شرکت دیزنی دور نگهدارد و اجازه ساخت ادامه مری پاپینز را به آنها ندهد. شگفتآور بود؛ نه؟! اما مطمئن باشید که اگر هالیوود در خانهام را بزند و قصد داشته باشد از کتابهایم فیلمی بسازد، حتما در را به رویش باز میکنم!
پرتقال کوکی و آنتونی برجس!
او نهتنها نسخه سینمایی کتابش را دوست نداشت بلکه بعدها رمانی را هم که خودش نوشته بود دوست نداشت. او در این باره میگوید: «کتابی که همه مرا بهواسطه آن میشناسند، همان است که میخواهم انکارش کنم. این کتاب ربع قرن پیش نوشته شد و محصول یک خیالپردازی ذهنی سههفتهای بود. این بازی ذهنی بعدا بهعنوان ماده خام یک فیلم در نظر گرفته شد؛ فیلمی که تصور شده تحسینکننده خشونت است. این فیلم باعث شد مخاطبان نسبت به منظور نویسنده، دچار سوءتفاهم شوند؛ سوءتفاهمی که تا لحظه مرگ هم مرا رها نمیکند. من نباید این کتاب را مینوشتم؛ درست به دلیل خطر همین سوءتعبیر»!
من افسانهام و ریچارد ماتیسون!
«من افسانهام» سومین اقتباس سینماییاست از رمانی با همین نام نوشته ریچارد متیسون. آخرین انسان روی زمین و مرد امگا نسخههای سینماییای هستند که پیش از این فیلم، از رمان من افسانهام ساخته شده است؛ نسخههایی که هیچکدام موردپسند نویسنده اثر نبودهاند. او درباره من افسانهام میگوید: «نمیدانم هالیوود چه علاقهای دارد آثار مرا تبدیل به فیلم کند، وقتی این فیلمها هیچ ربطی به داستانی که من نوشتهام ندارند». در نسخه سینمایی من افسانهام، پایانبندی به طور کامل با رمان فرق دارد؛ چراکه تولیدکنندگان فکر کردهاند پایانبندی اصلی به مذاق مخاطبان، خوش نمیآید.
مصاحبه با خونآشام و آن رایس!
وقتی تیم بازیگران این فیلم انتخاب شد، آن رایس بهشدت با انتخاب تام کروز برای ایفای نقش« لستات» مخالفت کرد. او گفت: «تام کروز همانقدر به نقش خونآشام لستات میخورد که ادوارد جیرابینسون (بازیگر قدیمی آمریکایی و بیشباهت به شخصیت رت باتلر)! اصلا نمیتوانم تصور کنم که چطور قرار است این اتفاق بیفتد»! اما وقتی فیلم را دید از ایفای نقش کروز بسیار خوشاش آمد و به او گفت: «کار تحسینبرانگیزی انجام دادهاید»! بااینحال وقتی فیلم دنباله کتاب، یعنی «ملکه نفرینشده» ساخته شد، خطاب به دنبالکنندگان صفحه فیسبوکش نوشت اصلا اشتیاقی ندارد فیلمی را ببیند که کتاب او را نابود کرده است!
روانی آمریکایی و برت ایستون الیس!
برت الیس از نسخه سینمایی هیچکدام از داستانهایش راضی نیست اما بیشتر از همه از «روانی آمریکایی» بدش میآید. به نظر او روانی آمریکایی یک داستان کوتاه و یک اثر ادبیاست که تبدیل آن به فیلم با یک راوی نچسب در میانه داستان، غیرممکن است. او میگوید: «مشکل آنجاست که این کتاب یک نوول (داستان کوتاه) است و نمیشود از آن مثل یک رمان، فیلم ساخت».
کنکیسی و دیوانه از قفس پرید!
حتی اگر فیلم کتاب شما جوایز اسکار را جارو کرده باشد، برنده بهترین عکس، بهترین کارگردانی، بهترین بازیگر مرد، بهترین بازیگر زن و در نهایت برنده بهترین فیلمنامه شده باشد، و حتی اگر کن کیسی باشید همچنان ناراضی خواهید بود. کن کیسی از پردازش شخصیت چیف برومدن (بازیگر سرخپوست) در فیلم، ناراضی بود و اعلام کرد که حتی حاضر به دیدن فیلم نیست. با این حال همسرش گفته است او از اینکه فیلم کتابش ساخته شده، خوشحال بوده است. در کتاب، میتوان مبهم بود ولی در فیلم، نمیشود؛ چون تصاویر باید دیده شود و داستان، لو میرود. از طرفی هیچ چیز مثل لورفتن داستان نمیتواند باعث فروکشکردن هیجان مخاطب شود.
وینستن گروم و فارست گامپ!
قابل توجه فیلمسازان: هرگز نویسنده کتابی را که از روی آن فیلم میسازید عصبانی نکنید! حداقل تا قبل از اینکه دنباله یا قسمت دومی برای کتابشان بنویسند! اولین جملههای کتاب دوم او این است: «هرگز اجازه ندهید فیلم زندگیتان را بسازند؛ چون درست و غلط ساختنش اهمیتی ندارد...». وینستن گروم، نویسنده کتاب فارست گامپ، از فیلم کتابش به کارگردانی رابرت زمهکیس، بسیار ناراضی بود؛ فیلمی که برنده 6جایزه اسکار شد؛ ازجمله جایزه بهترین فیلم، بهترین کارگردانی و بهترین بازیگر نقش اول مرد. او از پاکسازی بعضی واژههای رکیک و صحنههای نامناسب فیلم، عصبانی بود و همچنین یک دعوای مالی که به دادگاه کشید با عوامل فیلم داشت. وی به خاطر حملههای کلامی به عوامل فیلم هنگام دریافت هر 6جایزه، از طرف هیچکدام از برندگان فیلم برای سخنرانی در مراسم اسکار دعوت نشد.
استیون کینگ و فیلم درخشش!
فیلم «درخشش» یا شاینینگ برگرفته از کتابی با همین نام از نویسنده آمریکایی استیون کینگ است. این فیلم به کارگردانی استنلی کوبریک و بازی جک نیکلسون، یک شاهکار دنیای سینماست؛ با این حال کینگ، اصلا آن را شاهکار نمیداند! کینگ در این باره میگوید: «برای مدت طولانی من کوبریک را تحسین میکردم و انتظارات زیادی از او برای ساختن این فیلم داشتم. اما نتیجه نهایی من را مایوس کرد! کوبریک درک کاملی از روح شیطانیای که در هتل اورلوک جریان دارد، نداشت؛ به همین دلیل او روح شیطانی را وارد شخصیتها کرد و فیلم، تبدیل به یک تراژدی خانوادگی با اتفاقات مبهم فراطبیعی شد. این یک نقص اساسی بود چراکه وقتی کارگردان خودش نفهمیده باشد، نمیتواند به مخاطبانش هم بفهماند». کینگ همچنین ایراداتی به بازی جک نیکلسون داشت که نقش جک تورنس را ایفا میکرد. او میخواست جک تورنس درست مانند رمانش تا زمانی که به هتل میرسد هیچ نشانی از دیوانگی نداشته باشد اما نیکلسون درست از لحظه آغاز فیلم در حال ایفای نقش یک دیوانه است. کینگ بهتازگی در مورد این فیلم گفته است: «مثل یک کادیلاک بزرگ و زیباست که خالی از موتور است».
جیدی سالینجر و قلب احمق من!
اگر اینکه «ناطور دشت» یا «فرنی و زویی» جیدی سالینجر تبدیل به فیلم سینمایی نشده مایه تعجب است، همهچیز به فیلم «قلب احمق من» برمیگردد که برگرفته از کتاب «عمو وینگلی در کانکتیکات» سالینجر بود. این کتاب در سال۱۹۴۰ تبدیل به یک فیلم عاشقانه ضعیف شد و این رخداد به قدری سالینجر را آزرده کرد که قسم خورد دیگر هرگز اجازه ندهد که کتابهایش را برای فیلم سلاخی کنند!
رولد دال و چارلی و کارخانه شکلاتسازی!
در سال۱۹۷۱ فیلم «ویلی وانکا و کارخانه شکلاتسازی» که نسخهای از کتاب چارلی و کارخانه شکلاتسازی رولد دال است، ساخته شد اما رولد دال هیچوقت اجازه نداد این تیم کتاب دیگر او یعنی «چارلی و آسانسور شیشهای» را تبدیل به فیلم کنند؛ چراکه به نظر او نسخه سینمایی کتابش بسیار خشن از آب درآمده است و جن وایلدر ـ بازیگر نقش ویلی وانکا ـ نقشاش را آبکی بازی کرده و کارگردان هیچ استعدادی برای کارگردانی این اثر نداشته است. او قول داد که تولیدکنندگان این فیلم هرگز به اثر دیگری از او دست نخواهند یافت تا مثل اثر قبلی، خرابش کنند؛ دستکم تا وقتی که خودش زنده است!
ساهارا؛ نویسنده کلایو کاسلر!
فیلمهایی که بر اساس کتابهای کلایو کاسلر و به کارگردانی درک پیت ساخته میشوند معمولا تبدیل به «فیلمهای کالت» میشوند؛ فیلمهایی جریانساز که هوادارانی از قشرهای مختلف مردمی دارند و پیرو هیچ ژانر خاصی نیستند. فیلم آمریکایی «جنگ ستارگان» و فیلم ایرانی «قیصر» نمونههای خوبی از فیلم کالت هستند. با این حال فیلم ساهارا با بازی متیو مککاناهی و پنهلوپه کروز، از این قاعده مستثنیاست. نویسنده ـ کلایو کاسلر ـ بسیار از این فیلم ناراضیاست. این فیلم با هزینه ۱۴۵میلیون دلاری ساخته شد و فقط ۶۸میلیون دلار فروخت؛ یک شکست واقعی! بعد از این شکست کاسلر ادعا کرد که تهیهکننده برخلاف توافق اولیه، اجازه نداده است او بر فیلمنامه نظارت کند؛ ادعایی که تهیهکننده را بر آن داشت تا از کاسلر شکایت کند و محکوم به پرداخت خسارت ۱۳میلیون دلاری شود. اگرچه این حکم در سال۲۰۱۰ لغو شد، باعث نمیشود که کاسلر خاطره بدی از فیلم ساهارا نداشته باشد و با شرکتی که آن فیلم را ساخته قطع رابطه نکند.