لحظههای بیقراری
محمد زینالیاُناری| پژوهشگر فرهنگ عامه:
وقتی قراری با کسی میگذاریم و نمیآید، اعصابمان خُرد میشود و مدام پای خود را به زمین میکوبیم؛ مدام به ساعت نگاه میکنیم؛ مدام به دوروبر نگاه میکنیم که ببینیم بالاخره چه زمانی انتظار ما سر میرسد. اینروزها، یک قرار ساده، وقتی که مسیرهای ما زیاد به هم نزدیک نباشد، یک کار بزرگ و بسیار سخت است. بسیاری از کارهای روزمره ما حاصل قرارهای تجاری و صنعتی است؛ برخی هم قرارهای دوستانه و فامیلی؛ اما با شلوغشدن مسیرها و دورترشدن آدمها از هم، هزینه قرار، نسبت به قبل بیشتر میشود؛ به همینخاطر، ممکن است که بسیاری از قرارها خودبهخود به بیقراری تبدیل شود؛ یعنی با برآوردهنشدن هزینه لازم، از نظر توانایی انسانها در رسیدن بموقع سر قرار، آنها که منتظرند دچار ناراحتی شوند.
همانقدر که هزینهها بالا میرود، انسانها بیشتر بدعهدی میکنند و قرارها نسبت به قبل فروپاشیدهتر میشود. امروز بسیاری از ما به تاخیر در آغاز جلسات و بدقولیهای دوستانمان عادت کردهایم و این را ناشی از بینظمی افراد میدانیم اما واقعیت این است که هزینه قرارهای بموقع و سر وقت، بسیار بالا رفته و آدمها نمیتوانند با توانایی محدودی که دارند بر این همه هزینه سرسامآور غلبه کنند؛ در نتیجه، مردم دیگر به رسیدن بموقع سر قرار، چندان اهمیت نمیدهند؛ آنهایی هم که منتظرند، قبول کردهاند که ترافیک و اتفاقات پیشپاافتاده ـ بهخصوص برای کسانی که از مسیرهای دور آمدوشد میکنند ـ این بینظمی را رقم میزند. امروزه دیگر همه قبول کردهاند که عصر قرارهای بموقع به پایان رسیده و همه برای ملاقات دیگران، صبوری بیشتری به خرج میدهند. دیگر تقریبا همه بر این باورند که باید از دقت نظم و وسواس زمان بگذرند؛ در واقع وقتشناسی و انتظار قرارهای سر وقت به کناری گذاشته شده و همه نسبت به «زمان ازدسترهیده» دارای صبر هستند؛ ولی در عین حال، همان زمانی که باید دوستان سر قرار بیایند و از دست میرود نیز آدمی را به ستوه میآورد. مانند نوعی قرارداد نانوشته، همه قرار میگذاریم، صبر میکنیم و منتظر میمانیم اما در این زمانهای ازدسترهیده، با بیقراری منتظر دیگران میشویم. انگار یکی به گوشمان این بیهودگی را میخواند که «صبر کن ولی زمان تو از دست میرود»! این وقتها، «لحظههای بیقراری» هستند که ما آنها را برای ازدستندادن دوستان، به جان خریدهایم.
لحظههای بیقراری بخشی از زندگی ما هستند و ما با آنها زندگی میکنیم. هر روز بارها به این لحظهها میرسیم؛ وقتی که دوستان ما ناخواسته ما را بهاصطلاح میکارند و میدانیم که اینها ناشی از بینظمی شرایط و امکانات است. حال دیگر، همهمان میتوانیم حالوروز عاشقان و منتظرانی را دریابیم که سالهاست بیقرارانه منتظر قرارهای ازدسترهیدهاند؛ حالِ آنهایی را که سالهاست زندانی یا خانهنشیناند و قرار است روزی دوستان خود را ملاقات کنند. و آنچه نامردی و گمشدگی بر سر آنها آورده، ترافیک، شلوغی، بینظمی، تعدد قرارها یا تنوع ارتباطات بر سر ما امروزیها آورده است.