به بهانه برف
علی دادپی| اقتصاددان:
دانشآموز دبیرستانم و از مدرسهام در غرب تهران عازم خانه در کرج. سالهای پایانی دهه شصت است. در بزرگراه کرج به گرمدره میرسیم و سربالایی انستیتو پاستور، اتوبوس گیر کرده است. ماشینهای سنگین از مسافر با لاستیکهایی صاف و بیعاج میخواهند از سربالایی یخزده بالا بروند و فقط لیز میخورند و برمیگردند.
چند ماشینی مسافر پیاده میکنند تا هل بدهند و ماشین را به بالا برسانند. اتوبوس کهنه و قدیمی میغرد، دود میدهد و آخر ما پیاده میشویم. نزدیک به 3دهه بعد داستانهای سفر در برف در بزرگراه کرج تغییر زیادی نکردهاند، فقط سردرگمی بیشتر است و گرفتاری طولانیتر. شاید وقت آن شده است که ما درس بگیریم و بدانیم برف، زندگی شهری و ماشینی ما را مختل میکند.
برف میبارد، برف زیباست، برف شاعرانه است، برف سپید است ولی برف جادهها را لغزنده میکند، باند فرودگاهها را غیرقابل استفاده میکند، شاخه درختان را میشکند تا در میان خیابان فرود بیایند و راهها را ببندند. برف دل فرد را شاد میکند ولی زندگی شهری را مختل میکند. آنچه در بارش برف شاهد آن هستیم برآیندی است از رفتارها، زیرساختها و انتخابها و البته نقدهایی که ربطی به واقعیات اجتماعی و حقایق اقتصادی ندارند.
در روزهایی که گذشت، بسیاری مدیران و مسئولان شهری و شبکه حملونقل کشور را زیر سؤال بردند که عملکرد مناسبی نداشتهاند و پاسخشان در خور بحرانی که بارش برف ایجاد کرده، نبوده است. نقدها به عملکرد مسئولان بر سر جای خود باقی است و شکی نیست که بسیاری از مدیران هنوز نمیدانند که بحرانها را نمیتوان از توی اتاقهای گرم برطرف کرد. بحرانها مدیرانی میخواهند که الگوی پرسنلشان باشند و پیشقدم در حل مسئله.
اما آن سوی تعادلی که ترافیکهای 10ساعته و گرفتاریهای ۲۴ ساعته در راههای کشور را ایجاد کرد، ما مردم هستیم؛ مایی که مصرفکننده خدمات شهری و حملونقل هستیم، مایی که تصمیم گرفتیم در یک روز برفی به سفر برویم. منتقدان میگویند که هشدارها داده شده بود. اگر مدیران این هشدارها را نشنیدند، بهنظر میرسد بسیاری از رانندگان و مسافران هم اصولا متوجه آنها نبودهاند. آیا وقتی برف میبارد، باید سفری را آغاز کرد یا لغو کرد؟
بستن راههای کشور نتیجه ناگریز بیتوجهی به شرایط آب و هوایی این روزها بوده است. ترافیک و راهبندان این روزها را میتوان یک تعادل جدید در عرضه و تقاضای حملونقل در کشور دید. درحالیکه برف از میزان عرضه و ظرفیت زیرساختهای کشور کاسته بود، تقاضا برای مصرف یا ثابت مانده بود یا بیشتر شده بود که بهمعنای افزایش تراکم و احتمال راهبندان است. اینجاست که پاسخ به بحران ناشی از برف و سرعت برطرفشدن آن میشود برایندی از رفتار بنگاههای فعال، مسافران حاضر و مدیران و تجهیزات در دسترس.
نخستین راهحلی که به ذهن بسیاری رسید این بود که درصورت وجود تجهیزات میشد جلوی این بحران را گرفت. حال آنکه بارش برف لحظهای نبوده و نیست و از چند ساعت تا چند روز طول میکشد. هر شهردار و مدیری که بخواهد از تجهیزات موجود بهره ببرد نیازمند راههای باز و جادههای قابل استفاده است. در سال ۱۳۹۲ بارش تنها ۶سانتیمتری برف در شهر آتلانتا، کلانشهری با ۸میلیون جمعیت و پایتخت اقتصادی جنوب شرق ایالاتمتحده آمریکا، آخرالزمان برفی را برای اهالی شهر رقم زد.
بسیاری برای طی ۶ تا ۸ کیلومتر راه، ۱۹ تا ۲۰ ساعت در ترافیک مانده بودند و در نهایت ماشینهای خود را وسط بزرگراه رها کردند. بخشی از دلیل ترافیک این بود که تجهیزات لازم ناوگان شهری در نتیجه ترافیک در قرارگاههایشان به دام افتاده و نتوانسته بودند بهموقع خود را به محل استقرار برسانند. این نکته هم به کندی پاسخ مدیریت شهری اضافه کرده بود که شهر آتلانتا شهری است گرمسیر با بارش برفی اندک که گاهی فقط هر 3-2 سال یکبار تجربه میشود. برای شهرداری آتلانتا اختصاص میلیونها دلار برای خرید تجهیزاتی که سالی یکبار یا 2 سالی یکبار قابل استفاده باشند، توجیه اقتصادی نداشت.
مردم این شهر که مالیاتهایشان شهر را اداره میکند میدانند که هزینه تجهیزات را ایشان میدهند، پس تا توانستند از عملکرد شهردار انتقاد کردند ولی نه از نداشتن تجهیزات. آنها پذیرفتهاند که خرید چیزی به صرف استفاده هر چند سال یکبار کار گرانی است.
این نکتهای است که درباره فرودگاههای کشور هم صدق میکند. ایران کشوری است گرمسیر و نیمهخشک. اقلیم ایران در کویر مرکزی خشک است و بارش برفهای سنگین رویدادی ماهانه یا هفتگی نیست. بارش برف در منطقه فرودگاه امامخمینی یا منحصر به سالی یکبار است یا چند بارش اندک در یک فصل.
در جایی میخواندم عملکرد مدیران این فرودگاه با فرودگاههای شهرهای سردسیر و برفخیز شیکاگو و مینیاپلیس مقایسه شده بود، فرودگاههایی که برف ۷ماه سال یک مشغله روزانه برایشان است و باید برایش مجهز باشند. حال آنکه در ایران تهیه تجهیزات فرودگاهی برای مقابله با بحرانی که هر چندسال روی میدهد، اقتصادی نیست.
اینجاست که نقش مدیران و افراد جامعه مهم میشود. جایی که برای اختصاص سرمایه به خرید تجهیزاتی که همیشه مفید نیستند باید از نرمافزار مدیریتی برای استفاده بهینه از تجهیزات موجود استفاده کرد. نقدی که به مدیران وارد است نه فقدان تجهیزات بلکه فقدان نظامی برای استفاده چندجانبه از تجهیزات موجود و تقاضای کمک از نهادهایی است که نیروی انسانی لازم را در اختیار دارند (که در اینجا میتواند شامل نهادهای نظامی و سازمانهای مردمی باشد).
قابل تقدیر است که به همت مرکز کنترل پروازهای کشور اکثر پروازهای عازم فرودگاههای تهران بهموقع به فرودگاههای دیگر هدایت شدند و بارش برف باعث سانحه در هیچ یک از فرودگاههای کشور نشد. واقعیت اینجاست که هیچ دولتی نمیتواند جلوی اخلال برف در پروازهای کشور را بگیرد، فقط میتواند مدت اختلال را مدیریت کند که تلفات جانی در برنداشته باشد.
در تحلیل رویدادهایی اینچنینی و پاسخ مدیران به آنها منتقدان معمولا عادت دارند یا کلیت نظام اداری را زیر سؤال ببرند یا به نکاتی اشاره کنند که اکنون قابل تغییر نیستند. تا وقتی که نگاهها متوجه عملکردها نیست و ذهنها دلیل کوتاهیها را در دنیاهای تخیلی میجویند، نمیتوان از این وقایع درسهایی گرفت که قابل اجرا باشند. در این تحلیلها، ارائه دادهها و آمارهای اندک، مقایسه با وضعیتهای مشابه یا کشورهای همسان، نایاب و واقعیبینی غایب هستند.