معرفی برخی از بهترینهای 2017
اشک، اکشن، ترس
محمد صادق شایسته:
این هفته و در ادامه معرفی آثار سرشناس سال 2017به سراغ فیلمهایی رفتیم با موضوعاتی کاملا متفاوت؛ از معمایی- جنایی تا اکشن و حادثهای و ترسناک و درام. فیلمهایی که هم کارگردانان تازهکار و گمنام آنها را ساخته و هم کارگردانان سرشناس و شناخته شده! کمکم با رسیدن به پایان فصل جوایز سال 2017، در هفتههای آینده به سراغ فیلمهای مهمتری میرویم که بسیاری منتظر درخشش آنها در اسکار هستند.
جنجال در سلول شماره 99
از مرد آرام تا یک بزن بهادر
معمولا سال میلادی که تمام میشود منتقدان و رسانههای معتبر دنیا فهرستی از فیلمهای برتر سال را ارائه میدهند. این فهرستها هر سال چند فیلم مهجور دارند که به دلایل مختلف و متعددی آنچنان که شایستهشان است مورد توجه قرار نگرفتهاند. امسال هم از این دست فیلمها در فهرست منتقدان پیدا میشود. یکی از مهمترین آنها «جنجال در سلول شماره 99» دومین فیلم بلند «کریگ زاهلر» کارگردان 44ساله آمریکایی است. فیلمی اکشن با یک قهرمان اصلی فوق العاده که دیدن آن برای علاقهمندان به سینمای اکشن یک تجربه بسیار خوب است.
ویژگیهای فیلم
کریگ زاهلر با نخستین فیلمش «Bone Tomahawk» که در ژانر وسترن و سال 2015ساخت (اتفاقا مورد تحسین و تمجید هم قرار گرفت) نشان داد که علاقه زیادی به پرداخت درست تک شخصیتها و قهرمان اصلی فیلم هایش دارد. شخصیتهایی درونگرا ولی قدرتمند که سعی میکنند قدرت خود را تا زمانی که مواقع اضطراری پیش نیامده بهکار نگیرند. در فیلم اولش کرت راسل نقش قهرمان قصه او را بازی میکرد و در «جنجال در سلول شماره 99» وینس وان این وظیفه را بر عهده دارد. ویژگی اصلی فیلم هم بازی وان است.
او در زمان دو ساعته فیلم کمکم چهره عوض میکند و از مردی آرام و معقول به یک بزنبهادر تمام عیار تبدیل میشود. مردی که تمام تلاش خود را میکند تا بیخودی درگیر نشود اما جایی که دیگر میداند پایان راه نزدیک است هر چه در چنته دارد رو میکند تا جان همسر و فرزندش را نجات دهد. «جنجال در سلول شماره 99» از هر لحاظ فیلم شسته رفتهای است؛ ریتم و ضرباهنگ دقیق داستانی، لوکیشنهای خوب و مناسب، منطق روایی درست و البته صحنههای اکشن حرفهای با یک پایانبندی غافلگیرکننده و تکان دهنده.
ماجرا از چه قرار است؟
«بردلی توماس» بوکسوری است بازنشسته، کم حرف، آرام، تا حدود زیادی مودب و البته تنومند که با اینکه اصلا به خلافکارها نمیخورد اما مدتی را بهدلیل جا به جایی مواد مخدر در زندان به سر برده است. او پس از آزادی از زندان به خانهاش بر میگردد و با «لاورن» همسر عصبانی و خستهاش مواجه میشود. توماس که عاشقانه همسرش را دوست دارد به او قول میدهد که همهچیز را درست کند و زندگیشان را از نو بسازد، ولی پس از مدتی که اوضاع خراب کاری و مشکلات سوءپیشینه حسابی کلافهاش کرده تصمیم میگیرد دوباره با رفیق قدیمیاش «گیل» که در کار توزیع مواد مخدر است کار کند ولی این بار بسیار حساب شده و با خطر کمتر. اوضاع تا چند ماه برای توماس خوب پیش میرود. همسرش هم باردار شده و در آستانه بچهدار شدن است که ناگهان گیل تصمیم میگیرد معامله پرسود و البته پرخطری با مکزیکیها انجام دهد. تنها کسی هم که بهنظرش میتواند این معامله را به سرانجام برساند توماس است.
توماس ابتدا قاطعانه جواب رد میدهد اما گیل دست برنمیدارد. او معامله را کم خطر میداند و سودش برای توماس را بالا، حتی به او پیشنهاد مرخصی طولانی مدت میدهد تا در زمان بچهدار شدن در کنار همسرش باشد. توماس هم با یک دو دو تا چهار تا کردن بالاخره نرم میشود و ماموریت را قبول میکند اما همهچیز آنطور که توماس میخواهد پیش نمیرود. با حمله ناگهانی پلیس یکی از مکزیکیها کشته میشود و او هم دستگیر میشود. توماس تصمیم میگیرد با توجه به اندوختهای که برای زندگی همسرش جمع کرده بدون ایجاد دردسر در زندان، دوران حبسش را بگذراند و بعد به زندگی عادیاش برگردد اما دزدیده شدن همسرش توسط کارتل مکزیکیها سرنوشت متفاوتی را برای او رقم میزند.