الگوی ناکام ترامپ
حسن بهشتیپور_ کارشناس روابط بینالملل
شیوه اعمال سیاست فشار حداکثری و همزمان اعلام آمادگی برای مذاکره از سوی آمریکا تاکنون بیفایده بوده است؛ این شیوه درباره کشورهای مختلف ازجمله کرهشمالی، ایران، مکزیک، کانادا و برخی کشورهای اروپایی و ناتو نیز صادق است. خروج از پیمانهای بینالمللی و برخی موافقتنامههای تجاری با سایر کشورها نیز در چارچوب سیاست فشار حداکثری آمریکا علیه کشورها قابل ارزیابی است. هدف آمریکا از اصرار بر این الگو، تضعیف کشورها و قرار دادن آنها در موضع انفعال و نهایتا کشاندن آنها به پای میز مذاکره است تا از این طریق خواستههای موردنظر خود را مطالبه کند. لازم به یادآوری است که در ارتباط با کرهشمالی، در یک دوره آمریکا تهدید و تهاجم وسیعی در سطوح تبلیغاتی و رسانهای علیه این کشور به راه انداخت و بهطور ناگهانی ترامپ آمادگی خود را برای دیدار و مذاکره با رهبر کرهشمالی اعلام کرد. چنان که شاهد بودیم دیدارهای چندباره مقامات 2کشور در بالاترین سطح هیچ نتیجه عملی و توافقی در پی نداشت.
پیگیری این مدل از سیاست بهویژه در ارتباط با ایران قطعا نتیجه نخواهد داد؛ مواضع ایران کاملا مشخص و روشن است. ایران معتقد است که اگر آمریکا موافق مذاکره است در وهله اول باید به برجام بازگردد و در چارچوب این توافق مذاکرات ادامه پیدا کند. زمانی که ترامپ برجام را که بهعنوان یک سند بینالمللی و قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل است زیر پا میگذارد، توافق ناشی از مذاکره با او چه اعتباری خواهد داشت؟ اگر ترامپ اراده واقعی برای مذاکره با ایران داشته باشد، باید بهطور عملی انگیزههای لازم را برای ورود ایران به مذاکره فراهم کند. اعلام تحریمهای بخش پتروشیمی پس از اعلام آمادگی برای مذاکرات، نشان میدهد که دولت آمریکا الزامات یک معامله، بده بستان و مذاکره را عملا به رسمیت نمیشناسد.
اینکه چرا آمریکا با وجود این شرایط بر موضوع مذاکره پافشاری میکند، دلیل سادهای دارد؛ حمایت از مذاکره و گفتوگو برای کشورها یک پرستیژ محسوب میشود درحالیکه حمایت از جنگ و استفاده از تهدیدهای نظامی برای افکار عمومی جهان قابل پذیرش نیست. بنابراین تأکید و استقبال آمریکا بر مذاکره، بیشتر تظاهر است. اما واقعیت همان است که در ذهن مقامات دولت آمریکا میگذرد؛ اعمال فشار بر ایران و کشاندن ایران به پای میز مذاکره و نهایتا طرح مطالبات 12گانه پمپئو است.
اتخاذ این نوع سیاستها در قبال ایران و سایر کشورها برخاسته از شخصیت دونالد ترامپ رئیسجمهور آمریکاست؛ او با شخصیتی تاجرمسلک بر این تصور است که میتوان با دست پر، طرف مقابل را مرعوب و خواستههای خود را تحمیل کرد.
اما شاید ترامپ نمیداند که در عرصههای سیاسی و امنیتی این معادله جواب نمیدهد. در عرصه سیاسی شرایط کاملا متفاوت است و منافع ملی در اینجا مطرح است. در این عرصه طرفین لاجرم خود را باید بهگونهای معرفی کنند که میخواهند به سود متقابل و منافع مشترک دست پیدا کنند. اما چنانکه شاهد بودهایم ترامپ بدون هیچگونه تعارفی تنها بر منافع ملی آمریکا تأکید میکند و منافع ملی سایر کشورها را به رسمیت نمیشناسد. اظهارنظرهای ترامپ درباره لزوم پرداخت هزینههای ناتو از سوی کشورهای اروپایی و نگاه او به برخی کشورهای عربی بهعنوان منبع درآمد ناشی از این نوع شخصیت ترامپ و سبک تعامل او با سایر کشورهاست. این روش و الگوی ترامپ تاکنون در ارتباط با هیچ کشور دیگری ازجمله با ایران به نتیجه نرسیده است. اما وی همچنان امیدوار است که این سیاستهایش مثمرثمر واقع شود. گزینه ایران در مقابل سیاستهای آمریکا، انجام اصلاحات وسیع در ساختارهای اقتصادی است؛ اصلاحاتی که اقتصاد کشور را از درآمدهای نفتی بینیاز کند. در این صورت است که ترامپ و دولت آمریکا به بیفایده بودن تحریمها و فشارها علیه ایران پی خواهند برد.