قصههای کهن
خاک شو پیش از آنکه خاک شوی
طایفه رندان بخلافِ درویشی بدر آمدند و سخنان ناسزا گفتند و بزدند و برنجانیدند. شکایت از بیطاقتی پیشِ پیر طریقت برد که چنین حالی رفت. گفت: ای فرزند، خرقة درویشان جامه رضاست، هر که در این کسوت تحملِ بیمرادی نکند مدعیست و خرقه بر او حرام.
دریایِ فراوان نشود تیره به سنگ
عارف که برنجد تنک آبست هنوز
گر گزندت رسد، تحمل کن
که به عفو از گناه پاک شوی
ای برادر چو خاک خواهی شد
خاک شو، پیش از آنکه خاک شوی
گلستان سعدی
در همینه زمینه :