• چهار شنبه 12 دی 1403
  • الأرْبِعَاء 1 رجب 1446
  • 2025 Jan 01
دو شنبه 10 دی 1403
کد مطلب : 244666
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/Lgj1p
+
-

پیش از آنکه با این خودپسندی هلاک شود او را دریاب

داستان کهن
پیش از آنکه با این خودپسندی هلاک شود او را دریاب

هنگامی که فرعون و فرعونیان در دریای نیل غرق شدند و به هلاکت رسیدند، مردم آن ناحیه به رهبری حضرت موسی (ع) پس از سال‌ها مبارزه، پیروز شدند و زمام امور رهبری به‌دست موسی (ع) افتاد. او در یک اجتماع بسیار بزرگ (که می‌توان آن را به‌عنوان جشن پیروزی نامید) در حضور مردم سخنرانی کرد. مجلس بسیار باشکوهی بود که ناگاه یک نفر از موسی(ع) پرسید: «آیا کسی را می‌شناسی که نسبت به تو اعلم (عالم‌تر) باشد؟»
حضرت موسی (ع) در پاسخ گفت: نه. و مطابق بعضی از روایات، پس از نزول تورات و سخن گفتن مستقیم خدا با موسی (ع)، موسی در ذهن خود به‌خودش گفت: «خداوند هیچ‌کس را عالم‌تر از من نیافریده است.» در این هنگام خداوند به جبرئیل، وحی کرد موسی را دریاب که در وادی هلاکت افتاده. (یعنی بر اثر حالتی شبیه خودخواهی، در سراشیبی نزول از مقامات عالیه معنوی قرار گرفته، به یاری‌اش بشتاب تا اصلاح شود.) جبرئیل به سراغ موسی(ع) آمد. خداوند همان دم به موسی(ع)  وحی کرد: آری داناتر از تو عبد و بنده ما خضر (ع) است. او اکنون در تنگه دو دریا، در کنار سنگی عظیم است.
موسی (ع) گفت: «چگونه به حضور او نایل شوم؟»
خداوند وحی کرد: «یک عدد ماهی بگیر و در میان زنبیل خود بگذار، و به‌سوی آن تنگه دو دریا برو، در هر جا که آن ماهی را گم کردی، آن عالم در همانجاست.»
موسی (ع) که پیامبری دانش‌دوست بود، گفت: «من دست از جست‌وجو برنمی‌دارم تا به محل تنگه دو دریا برسم، هرچند مدت طولانی به راه خود ادامه دهم.»
موسی (ع) دوست و همسفری برای خود انتخاب کرد که همان مرد رشید، شجاع و باایمان به نام یوشع بن نون بود. موسی (ع) یک عدد ماهی در میان زنبیل نهاد و اندکی زاد و توشه راه برداشت و همراه یوشع بن نون به‌سوی تنگه دو دریا حرکت کردند. هنگامی که به آن محل رسیدند در کنار صخره‌ای اندکی استراحت کردند، در همانجا موسی (ع) و یوشع، ماهی‌ای را که به همراه داشتند، فراموش کردند. بعد معلوم شد که ماهی بر اثر رسیدن قطرات آب به‌طور معجزه‌آسایی خود را در همان تنگه به دریا افکنده و ناپدید شده است.
موسی (ع) و همسفرش از آن محل گذشتند. طولانی بودن راه و سفر موجب خستگی و گرسنگی آنها شد. در این هنگام موسی (ع) به خاطرش آمد که غذایی به همراه خود آورده، به یوشع گفت: «غذای ما را بیاور که از این سفر سخت خسته و گرسنه شده‌ایم.»
یوشع گفت: «آیا به‌خاطر داری هنگامی که ما به کنار آن صخره پناه بردیم، من در آنجا فراموش کردم که ماجرای ماهی را بازگو کنم، و این شیطان بود که یاد آن را از خاطر من ربود، و ماهی راهش را به طرز شگفت‌انگیزی در دریا پیش گرفت و ناپدید شد.» و از آنجا که این موضوع به‌صورت نشانه‌ای برای موسی (ع) در رابطه با پیدا کردن عالم، بیان شده بود موسی (ع) مطلب را دریافت و گفت: «این همان چیزی است که ما می‌خواستیم و به‌دنبال آن می‌گشتیم.»
در این هنگام از همانجا بازگشتند و به جست‌وجوی آن عالم پرداختند. وقتی که به تنگه میان دو دریا رسیدند حضرت خضر (ع) را در آنجا دیدند. در حدیثی از پیامبر(ص) نقل شده که فرموده است: «هنگامی که موسی (ع) با خضر (ع) در کنار دریا ملاقات کرد، پرنده‌ای در برابر آن دو ظاهر شد و قطره‌ای آب دریا با منقارش برداشت.» خضر(ع) به موسی (ع) گفت: «آیا می‌دانی این پرنده چه می‌گوید؟ موسی (ع) گفت: چه می‌گوید؟»
پس از احوالپرسی، موسی (ع) به او گفت: «آیا من از تو پیروی کنم تا از آنچه به تو تعلیم داده شده است و مایه رشد و صلاح است به من بیاموزی؟»
خضر (ع) گفت: «تو هرگز نمی‌توانی همراه من صبر و تحمل کنی، و چگونه می‌توانی در مورد رموز و اسراری که به آن آگاهی نداری شکیبا باشی؟»
موسی (ع) گفت: به خواست خدا مرا شکیبا خواهی یافت، و در هیچ کاری مخالفت فرمان تو را نخواهم کرد.»
خضر (ع) گفت: «پس اگر می‌خواهی به‌دنبال من بیایی از هیچ‌چیز سؤال نکن، تا خودم به‌موقع، آن را برای تو بازگو کنم.»
موسی (ع) مجددا این تعهد را داد که با صبر و تحمل همراه استاد حرکت کند و به این ترتیب همراه خضر (ع) به راه افتاد.

منبع: کتاب«بحارالانوار»
محمدباقر بن ‌محمدتقی مجلسی
(برگرفته از مضمون آیات ۶۰ تا ۷۰ سوره کهف)



 

این خبر را به اشتراک بگذارید