قهرمان پاپتی
فرانک لمپارد، اسطوره چلسی درباره هواداران تیم همشهریاش، تاتنهام، گفته بود: «هرگز به تاتنهام نبازید؛ چون آنها از بردشان مقابل شما فیلمهای حماسی میسازند و تا سالها از آن حرف میزنند.» تاتنهام دقیقا هیچچیز نبرده؛ بهویژه در سالهای اخیر که همواره در بالای جدول لیگ رقابت داشته. از زمانی که پوچتینو به این باشگاه آمده، 5سال میگذرد. همه به سرمربی جنتلمن آرژانتینی احترام میگذارند اما او چنتهاش خالی است. اگر پوچ در فینال 11خرداد در مادرید موفق شود کلوپ را ببرد، نخستین جام او بهعنوان سرمربی خواهد بود. وضعیت کلوپ هم به همین منوال است. او در 4سالی که به لیورپول آمده، یکبار این تیم را به فینال لیگ اروپا و 2بار پیاپی به فینال لیگ قهرمانان برده، اما هنوز در حسرت حتی یک جام داخلی است. جالب اینکه این دو توانستند باشگاههایی را ببرند که محبوب یوهان کرایوف فقید بود و میشود گفت کرایوف، معمار نوین این دو باشگاه بود. یک نکته جالب دیگر؛ هر دو تیم در مرحله گروهی همامتیاز با تیمهای سوم که به لیگ اروپا سقوط کردند، در گروه خود دوم شدند، به لطف نتیجه بهتر در بازی مستقیم. پوچ برخلاف آقای معمولی، کلوپ، کاملا با دست خالی پا به فینال میگذارد. او در دو پنجره نقلوانتقالاتی قبلی حتی یک بازیکن هم نخرید و موسی دمبله را هم از دست داد. این درحالی است که برخلاف رئال که با همین وضع قهرمان لیگ قهرمانان شد، تاتنهام هیچ محرومیتی از سوی یوفا متحمل نشده بود. ناتوانی باشگاه در خرید بهخاطر ساخت ورزشگاه یکمیلیارد یورویی این باشگاه بود که بهتازگی مورد بهرهبرداری قرار گرفته است. این درحالی است که تیمی مثل منچسترسیتی که بهدست تاتنهام حذف شد، غیر از درآمد از محل فروش بازیکن، سالی 100میلیون پوند اضافه هم در این مدت بازیکن خریده بود و تاتنهام یک چیزی کمتر از 500هزار پوند. آخرین خرید پوچتینو همین لوکاس مورا بود با 25میلیون پوند از پاریسنژرمن. او و اوریگی که هردو شماره27 بر تن داشتند، نقشاولهای کامبکهای معجزهآسای نیمهنهایی بودند. باشگاه پاریسی این بازیکن برزیلی را درواقع دور انداخت. او مدتها از روی نیمکت یا سکو بازی امباپه و نیمار را تماشا میکرد. حالا نیمار و امباپه برای فینال لیگ قهرمانان باید بلیت بخرند تا بازی او را تماشا کنند. وقتی در کودکی استعداد فوتبالش را در زمین کمپ مارسلینیو کاریوکا به نمایش میگذاشت، دور و بر زمینی که در آن تمرین میکرد، پر بود از خلافکار و قاچاقچی و معتاد و اوباش خشن. لوکاس مورا داستانی شبیه بازیکنان قدیمی برزیلی دارد؛ آنهایی که پابرهنه دنبال توپ میدویدند و شباهتی به نسل جدید ستارههایی که در کودکی دستشان به دهانشان میرسـد، نداشتند. چیزی که لوکاس را نگه داشت، اعتقادات قوی و تعصبش به دین بود. دین تنها میراثی بود که خانواده فقیرش برای او باقی گذاشته بودند. مادرش ماریا ورزشکار بود اما برای درآمد مجبور شد ورزش را رها کند و به آرایشگری روی بیاورد. پدرش هم یک کارمند دونپایه بهنام ژرژ بود. مادرش برای همه تعریف میکرد که لوکاس او قرار است روزی فوتبالیست بزرگی شود، چون پیش از به دنیا آمدن مرتب به شکم مادرش لگد میزد. ابتدا فوتسال بازی میکرد اما بعدا به کورینتیانس و سائوپائولو لینک شد. محل تمرین یک تریپ اتوبوس و دو قطار تا محل سکونت فاصله داشت. پیش از انتقال 38میلیون پوندی در سال2012 به پاریس، تیمهای منیونایتد و اینتر هم خواهان او بودند.