رسول بهروش روزنامهنگار
البته این خیلی خوب است که بازیکنان قدر مربیشان را بدانند و به او احترام بگذارند، اما اینکه بازیکنان نساجی و پدیده به بهانه روز معلم برای مجید جلالی و یحیی گلمحمدی «بزرگداشت» گرفتند، یک جوری است؛ یک جوری که نمیشود زیاد شرحش داد. احترام آقایان جلالی و گلمحمدی سر جایش، اما معمولا تصویری که ما از معلمها در ذهن داریم طور دیگری است. خیلی از نسلهای این سرزمین، معلم واقعی را با کت و لباس گچی به یاد میآورند؛ آدم عمدتا تکیدهای که همه عمرش را صرف درسآموزی به بچهها کرده و هی تنش آبرفته تا اینها جان بگیرند. او ساعتها با بچههایی سر و کله زده که گاهی پدر و مادرها هم تحملشان نمیکنند. خیلی از مربیان فوتبال وقتی از مستطیل سبز به سمت نیمکت کوچ میکنند، کمکم استخوان میترکانند و فربه میشوند، اما معلم از صبح تا شب هزار بار داستان فراز و فرود ساسانیان و سامانیان را تکرار میکند و هر روز استخوانیتر از دیروز میشود. معلم یعنی زجر، درد، اعتراض و اعتصاب بهخاطر دیر و زود شدن یک مقرری 2میلیون تومانی که سرماه باید یک چیزی بگذارد رویش و دودستی تحویل صاحبخانه بدهد. سخت است معلمی را به یاد بیاوریم که در بهترین نقطه تهران آپارتمان 4میلیاردی خریده باشد.
مربی یا برنده میشود که در این حالت همه هنرها مال اوست و «بچهها فرامین تاکتیکی را به دقت پیاده کردند» و یا میبازد که در این صورت هم دیوار حاشا برایش بلند است. اصلا مربی داریم که 20سال است فقط میبازد و هنوز مثل بنز تیم میگیرد. اما قصه معلم چیز دیگری است. او انگار اساسا «بازنده» به دنیا آمده و داستانش فینال دیگری ندارد. مربی اگر نتیجه نگیرد، سینهاش را سپر میکند و میگوید: «من تیم را نبسته بودم و بازیکنان دلخواهم را در اختیار نداشتم»، اما معلم به هیچکدام از شاگردانش «نه» نمیتواند بگوید؛ از آن بچه مستعد و تیزهوش بگیرید تا طفل معصومهای گنگ و آنهایی که از والدین عقدهای و بیمار، توسری میخورند و مدرسه را فقط به چشم یک جانپناه چند ساعته میبینند. معلم محکوم است به اینکه هر ترکیبی را جلو ببرد. قصه او فرق دارد. مربی را اگر بیرون کنند، تا دینار آخر قراردادش را میگیرد و بابت حقوق و مزایای جانبی هم شکایت طرح میکند، اما معلم حقالتدریس ناچار است خفت سر کردن با هر بچه دماغوی تخس و بیادبی را به جان بخرد، مبادا عذرش را بخواهند و همین آبباریکه هم از کفاش برود.
قدرشناسی خوب است. بازیکنان فوتبال هم میتوانند قدرشناس مربیهای بزرگوارشان باشند، اما ترجیحا نه در روز معلم. بقیه 364روز سال را دور سر مربیها بچرخید، اما این یک روز را بگذارید برای وارثان آرتروز و عذابهای الیم عصبی.
شوخی لاکچری با دردکشیدهترین روز تقویم
در همینه زمینه :