• جمعه 14 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 24 شوال 1445
  • 2024 May 03
چهار شنبه 11 اردیبهشت 1398
کد مطلب : 54374
+
-

اخبار کدام معلم‌ها و دانش‌آموزان بیش از بقیه منتشر شد؟

خبرسازان مدرسه

نگاهی به تعدادی از اخبار خوب که درباره معلمان منتشر شد و واکنش‌های متفاوتی را در پی داشت

خبرسازان مدرسه

شبنم سیدمجیدی

شاید اینطور به‌نظر بیاید که در سال‌های اخیر، تعداد خبرهای مربوط به ضرب و شتم دانش‌آموزان از سوی بعضی معلمان یا برعکس آن، یعنی ضرب و شتم معلمان زیادشده است. همینطور شاید فکر کنیم که بروز حوادث و سوانح در مدرسه‌ها یا فداکاری‌ها و از خودگذشتگی‌های معلمان خیلی بیشتر از سال‌های قبل‌تر شده است. آیا واقعا مدارس و موضوعات مربوط به آن یعنی معلمان و دانش‌آموزان یا بخاری‌های نفتی و حتی دیوارها (که گاهی فرو می‌ریزند) واقعا بیش از گذشته خبرساز می‌شوند یا اینکه واقعیت چیز دیگری است و به‌خاطر اینکه امروز هر کدام از بچه‌ها یا معلمان یک تلفن همراه به‌دست دارند، ما خیلی بیشتر از قبل در معرض اینگونه اخبار قرار داریم؟ آیا مثلا قبل‌تر‌ها معلم‌هایی نبودند که به خانه دانش‌آموز بیمار و از پا افتاده خود بروند تا از درس خواندن جا نماند؟ آیا در گذشته‌های کمی دورتر هم معلمان عشایر با از خودگذشتگی روزها میان دشت و کوه کنار دانش‌آموزان خود زندگی نمی‌کردند؟ یا اینکه دانش‌آموزان کمتر تنبیه می‌شدند؟ قطعا همه این اخبار خوب و بد همیشه در مدارس رخ می‌داده و ما دیرتر یا کمتر از آنها مطلع می‌شدیم.

در 4-3 سال اخیر واقعا اخبار مربوط به معلمان و مدارس کم نبوده‌اند و بعضی از آنها ابعاد بزرگ ملی پیدا کرده‌اند؛ مثل کار نمادین محمدعلی محمدیان، معلم مریوانی که پس از اطلاع از اینکه یکی از دانش‌آموزهایش به‌دلیل اختلال در سیستم ایمنی بدنش دچار ریزش مو شده‌است، او نیز موی سر خود را به‌طور کامل تراشید و بعضی دیگر مثل معلم موسپید سوادکوهی که هر روز در سرما و با پای پیاده 15کیلومتر را برای تدریس به3 دانش‌آموز از مسیر صعبی طی می‌کند، کمتر مورد توجه قرار گرفتند. در ادامه چند مورد از خبرسازترین داستان‌های معلمان مدرسه را مرور می‌کنیم.

فداکاری‌هایی از جنس دیگر

حمیدرضا گونگوزهی یکی از فداکارترین معلمان ایران بود که جان خود را بر سر راه مدرسه گذاشت. او همان کسی است که در روستای نوکجوی سرحد بلوچستان به همراه یک معلم بلوچ دیگر به دانش‌آموزان دبستانی درس می‌داد. زنگ تفریح بود و ناگهان باد شدید، دیوار منزل روستایی در همسایگی مدرسه را لرزاند. حمیدرضا گونگوزهی برای نجات جان دانش‌آموزان اقدام کرد و آنها را از زیر دیوار کنار برد اما خودش زیر آوار گرفتار شد و حین انتقال به بیمارستان جانش را از دست داد. بعدتر جزئیات زندگی او که حتی استخدام آموزش و پرورش نبود و به جای سربازی به‌صورت معلم حق‌التدریس کار می‌کرد، دل خیلی‌ها را به درد آورد. 2فرزند دوساله و چهارساله داشت که یکی از آنها مبتلا به سندروم داون بود و خودش نیز در اوج جوانی و سن 27سالگی از دنیا رفت؛ آن هم درحالی‌که یک ریال از حقوق ماهانه 450هزار تومانی‌اش را در 7‌ماه خدمتش نگرفته بود.

در سال 95حادثه دیگری شبیه حادثه آتش‌سوزی در شین‌آباد، این بار در مشکین‌شهر اردبیل رخ داد. علی‌رضا ساقی معلمی بود که با مهار آتش، دانش‌آموزان را نجات داد. دست آقا معلم در این حادثه که به‌دلیل نقص فنی در بخاری نفتی کلاس درس رخ داد، به‌شدت سوخت اما اجازه نداد به هیچ‌یک از دانش‌آموزان آسیب جدی وارد شود و آنها را به‌موقع از کلاس خارج کرد.

اما آتش دست از سر مدارس ایران برنمی‌دارد. در حادثه‌ای دیگر که پاییز  سال97رخ داد محمد ابراهیم‌زاده، معلم بوشهری، کاری کرد که 27دانش‌آموزش همه زندگی خود را مدیون او شوند. او و دانش‌آموزانش در آزمایشگاه مدرسه مشغول آزمایش ایجاد دود با عود و چراغ الکلی بودند که ناگهان یکی از دانش‌آموزان به چراغ الکلی برخورد کرد. چراغ روی ماکتی افتاد و سریع شعله‌ور شد و آتش به موکت کف کلاس سرایت کرد. او بلافاصله و با سرعت بچه‌ها را از کلاس بیرون کرد ولی بیرون‌آوردن یکی از دانش‌آموزان که لباسش به میز گیر کرده بود، زمان برد. ابراهیم‌زاده دوباره به کلاس برگشت تا از نجات جان همه بچه‌ها مطمئن شود، دود فضا را پر کرده بود، اما ناگهان از هوش رفت و تا به بیمارستان منتقل شود، به کما رفته بود. اما بالاخره بهبود پیدا کرد و توانست به کلاس درس بازگردد.

ثریا مطهر‌نیا، معلمی بود که ماجرایش از روستایی در «بیجار گروس» کردستان آغاز شد؛ جایی که تعداد دانش‌آموزان بیمار و فقیر آن‌قدر زیاد بود که چاره‌ای ندید جز اینکه خودش دست به‌کار شود. او نخستین بار به درمان یکی از دانش‌آموزانش کمک کرد و بعد از آن بود که با دنیای خیریه‌ها آشنا شد. او کم‌کم تعداد دانش‌آموزان تحت پوشش خود را به 53نفر رساند و امروز او 1100نفر را زیر‌پوشش دارد. او با جذب خیران توانست هزینه‌های درمان300 دانش‌آموز بیمار را تأمین و برای تهیه هزینه‌های لوازم‌التحریر و کیف و کفش بقیه دانش‌آموزان کمک کند. اما کم‌کم وقتی دید ریشه مشکلات دانش‌آموزان، بیکاری والدینشان است، کارگاه قالیبافی و گلیم‌بافی دایر کرد تا بتواند در هزینه‌های زندگی آنها کمک کند.

داستان بعدی فداکاری درباره صیاد تقی‌پور، معلم فداکار روستای سرگچ در کهگیلویه و بویر‌احمد است. رودخانه‌ای از وسط این روستا عبور می‌کند و بچه‌ها برای اینکه به مدرسه برسند باید از رودخانه عبور کنند. بچه‌ها هر صبح کنار رودخانه می‌نشینند تا آقا‌معلم 24ساله‌شان یعنی صیاد تقی‌پور از راه برسد. صیاد گاهی بچه‌ها را سوار الاغ می‌کند و از رودخانه عبور می‌دهد اما گاهی نیز حجم‌ آب رودخانه بالاست، پس خودش بچه‌ها  را روی دوش می‌اندازد و از آب می‌گذرد. شاید فیلم او را در فضای مجازی دیده باشید؛ فیلمی که باعث شد بالاخره برای احداث یک پل موقت روی رودخانه کاری شود.

مرتضی اصغری 52ساله، اهل شهرستان اهر در استان آذربایجان شرقی فردی است که در اوج فداکاری و ایثار، به علی اصغرزاد دانش‌آموزی که به‌دلیل ابتلا به بیماری رماتیسم مفصلی قادر به حرکت و حضور در سر کلاس درس نبود، علم و دانش آموخت. این معلم فداکار به‌دلیل اینکه دانش‌آموزش دیگر نمی‌توانست سر کلاس درس حاضر شود، خودش در همه طول سال برای تدریس به منزل وی رفت تا از آموزش مستمر دور نماند.

خبرسازهای جالب

اگر همه این خبرها را هم ندیده و نشنیده باشید، قطعاً داستان معلم و دانش‌آموزان دبستان شاه نعمت‌الله ولی را می‌دانید؛ معلمی که با یک عکس جهانی شد. مدرسه رمشک استان کرمان تلویزیون نداشت و بچه‌ها ذوق تماشای فینال فوتبال لیگ قهرمانان میان پرسپولیس و کاشیما را داشتند. الیاس شیخی، معلم جوان و خوش‌ذوق این مدرسه می‌خواست بچه‌هایی را که در خانه‌هایشان برق هم نداشتند تا بتوانند فوتبال ببینند، خوشحال کند. در مدرسه هم نه برق بود و نه تلویزیون. پس اینترنت و موبایل خود را آماده کرد تا در مدرسه همه دانش‌آموزان بتوانند فوتبال را تماشا کنند. همکارش از این صحنه عکسی گرفت تا در صفحه شخصی‌اش منتشر کند؛ عکسی که همه توجه‌ها را به مدرسه‌ای محروم در کرمان جلب کرد.

معلمی که با لباس عروس مدرسه رفت از خبرسازهای جالبی بود که عکس‌هایش همه کانال‌های خبری را درنوردید. فائزه عبادی، معلم همدانی، همزمان با جشن آغاز مهر و سال تحصیلی با لباس عروس در کلاس درس حاضر شد و به تدریس پرداخت. او معلم پایه اول ابتدایی است و هدف از این اقدام را تعهد و عشق به‌کار عنوان کرده بود.

معلمان عشایر و روستاییان

معلمان عشایر و روستاییان هم آن‌قدر کارهای سخت و بی‌منتی انجام داده‌اند که قطعا یک بخش جداگانه از بهترین معلمان ایران را باید به آنها اختصاص داد. شاید معروف‌ترین معلم عشایر در سال‌های اخیر مقداد باقرزاده باشد؛ جوانی که در دورافتاده‌ترین و محروم‌ترین مناطق ایران، نزدیک نقطه صفر مرزی به روستاییان و عشایر درس می‌دهد؛ همان که شاگردانش به او آقای آموزگار می‌گویند و با خلاقیت و نیروی جوانی خود توانست صدای این کودکان در کل کشور باشد. مقداد باقرزاده که توانست با فعالیت در صفحه شخصی خود در اینستاگرام، نظر خیران را جلب کند و برای دانش‌آموزانش در دورترین نقطه ایران که حتی تلفن هم آنجا آنتن نمی‌دهد لوازم تحصیل و زندگی تهیه کند. عکس‌ها و فیلم‌های کودکان منطقه راز و جرگلان استان خراسان شمالی و سختی‌ها و محرومیت‌هایشان حالا چند سالی است که پای ثابت صفحه آقای آموزگار است. او همه امکانات شهر را کنار گذاشته و دل بزرگ خود را به قلب‌های کودکان عشایر پیوند زده است.

عزیز محمدی‌‌منش، معلم فداکار عشایر لرستانی است که برعکس مقداد است. او فداکاری‌اش را به نوع دیگری و به سبک خود در سکوت دنبال می‌کند اما تواضع و فروتنی آقای معلم که از رسانه‌ای‌کردن فعالیت‌های خود سرباز می‌زند، باعث نشد که در این دنیای پرهیاهوی رسانه‌ای، کارهایش از نظرها دور بماند. او برای رسیدن به یک مدرسه عشایری باید روزانه 8ساعت مسیر سخت و صعب‌العبور کوهستانی را طی کند و ماه‌ها از خانواده دور باشد تا به کودکان عشایر درس بدهد.

ضرغام پیری یکی دیگر از معلمان عشایر است. او هر روز ساعت 6صبح، موتورسیکلتش را روشن  و مسیر سخت‌گذر و کوهستانی آبدانان تا بان گنبد در 60کیلومتری جنوب شرقی مرکز این شهرستان را با 2 ساعت مسافت طی می‌کند تا دانش‌آموزان عشایری این منطقه همچون سایر دانش‌آموزان به کسب علم و دانش بپردازند. اما این پایان ماجرا نیست، این معلم 3دانش‌آموز دیگر در منطقه‌ای نزدیک به بان‌گنبد دارد که حتی مسیر موتورسیکلت هم ندارد. هر روز پس از عبور از رودخانه و 45دقیقه پیاده‌روی، با عشق و علاقه به دانش‌آموزان عشایری دیگر در نزدیکی بان‌گنبد نیز تدریس کند.

علیرضا هادی‌نژاد، معلم فداکار یزدی در روستای دولاب خزرآباد است. مدرسه با خانه این معلم 65کیلومتر فاصله دارد و او این فاصله را هر روز طی می‌کند. این معلم جوان چندین سال است که هر روز شاگرد معلول جسمی خود را با خود از خانه به مدرسه می‌آورد و مجدداً هنگام تعطیل‌شدن مدرسه، او را به خانه‌اش انتقال می‌دهد. او خودش همه امور شخصی، آموزشی، پرورشی و بهداشتی این دانش‌آموز معلول را انجام می‌دهد.

این خبر را به اشتراک بگذارید