با تأخیر
فیل در تاریکی پس از40 سال تجدید چاپ شد
علیاکبر شیروانی/مولف کتاب «راه ننوشته»، گفت وگو با قاسم هاشمینژاد
«موقعی که باید صاحب آثاری میشدید که بتوانند کارنامه روزگار بهحساب بیایند یا آدمش را نداشتید یا حس مسئولیتش نبود یا سوادش نبود یا همه اینها با هم».
قاسم هاشمینژاد، راه ننوشته
قاسم هاشمینژاد تمام عمرش دلنگران قصه بود. قصه را میفهمید، اهمیتش را میدانست و گرامیاش میداشت. اگر بهکار عرفانپژوهی رسید در پایان راهش، اگر به ترجمه و گزارش ادبی پرداخت در میانه، اگر با شعر مأنوس و مقارن بود و اگر روزنامهنگاری کرد، به همه اینها و در همهشان، از دریچه قصه نگاه میکرد؛ قصه، داستان و رمان و آنچه ماهیت قصوی داشت. کارش را وقتی شروع کرده بود که قصهنویسی و داستانپردازی کمکم داشت ریشه میدواند و شکل میگرفت. دهه 40 و شخصیتهای مانا و کتابهای ماندگار، پایههای ادبیات نوین ایران را میساختند. اینجا بود که هاشمینژاد کارش را با نقد شروع کرد که نقد را عیارسنجی میدانست؛ آنچنان که طلا را عیار میسنجند. میگفت، اگر تمام نقدهایی که نوشتم را خیلی کوتاه بخواهم خلاصه کنم این بود که داستان ما آینه روزگار نبود و پرتوپلاهایی را به اسم قصه و با زور و ضرب حواشی و طبل و دهل به مخاطب عرضه میکردند. و این تازه غیر از این بود که تکنیک و هنر قصهنویسی هنوز نوپا بود.
آستین بالا زد و آنچه را درباره و برای دیگران عیارسنجی کرده بود، خود عرضه کرد. اگر به ساختمان رمان، روایت زمانی قصه، باورناپذیری شخصیت، بیمنطقی موقعیت و چیزهایی از این دست در آثار دیگران تاخته بود، جرأت و جسارت به خرج داد که خود اثری عرضه کند که خالی باشد از این نقص و نقصانها. اینکه تا چه اندازه به آرمانهایش در رماننویسی نزدیک شد، عیارسنج دیگری میطلبد و خود ادعایی در این زمینه نداشت. مهم این بود که آستین بالا زده بود و چیزی برای ارائه داشت، چیزی باقی گذاشت. اما دریغ از همینجا آغاز میشود. سرنوشت رمان «فیل در تاریکی» خوشیمن نبود. از همان زمان انتشار و زمانه یاری نکرد با این کارنامه روزگار. نسخههای محدود رمان در تلاطمهای بعد از انتشارش به بوته فراموشی سپرده شد و آنان که صدایی و نفسی داشتند در سالهای بعد، در همین سالهای اخیر، به بازخوانی و محکش پرداختند. فیل در تاریکی حرف نو داشت، راه تازه میپیمود و پا به مسیری گذاشته بود که خواست و آرزوی نویسندهاش برای قصهنویسی ایرانی بود. ادبیات آینه و کارنامه زمانه خودش باشد و برای این مقصود راه تازه میجست که همان ژانر/ نوع پلیسی بود. هاشمینژاد ادبیات را ضدتقلید، مخالف دنبالهروی و در تضاد با تکرار میدید و برای داستانش تنپوش ژانر پلیسی را برگزیده بود. تنپوش البته مقتضای داستانش بود نه صنعت و صناعتی بر تن داستان. قصههای آن روزگار، از نظرش، نهتنها تمام ظرفیتهای ممکن را نیازموده بود که حتی با چشمپوشی از آنچه میتوانست و باید میبود و میشد، پیکرش هرروز نحیف شد و بدگمانی نبود که از داستان چیزی باقی نماند جز نامی و از قصه جز نشانی و همچنان که میگفت و بارها میگفت، جنس بنجل جای اصل نشست.
برای بازنشر کتاب بعد از 4 دهه مقدمهای تدارک دید؛ نوشت. این مقدمه تازه،گویای وضع و اوضاع روزگاری است که فیل در تاریکی نوشته و منتشر شد و کنایتی هم دارد به تجدید چاپ کتاب. پایان مقدمه، زمان نوشتن مقدمه چنین است: «تابستان 92». هنوز با دقت و وسواس کلمات را پسوپیش میکرد تا چیزی بنویسد و در سن 73سالگی با تسلط و ظرافت دستنویسهایش را نظم داد. تابستان 92و پاییز و زمستانش گذشت و سال بعد و سال بعدش گذشت و هجمه بیماری چنان نحیفش کرد که با صدای گرفته و ضعیف خبر از انتشار« فیل در تاریکی» میگرفت و بهار 95را کامل ندید و کتاب را در هیأت تازهاش ندید تا جملهای که در مقدمه، دلیل رنج و انزوای خودخواستهاش آورده بود بار دیگر تأیید شود: «بعضی از مسائل ریشهدارتر هستند و همین که توفان را از سر گذراندند دوباره خود را نشان میدهند. گیرم به رنگ دیگر و نام دیگر». انتشار کتاب فیل در تاریکی بعد از 40سال و پس از حدود 6سال انتظار، مسرت و حسرت را توأمان در خود جای داده است؛ شادمانی از انتشار رسمی و به رسمیت شناختن اثری که در تمام این سالها بود و هست در بازار کتاب و بود و هستش به کام شیادان و کپیکاران بود و اندوه از اینکه چه بود که انتشار این اثر را 40سال به تعویق انداخت و چه عواملی 6سال اثری را در نوبت انتشار نگه داشت. اینجا انگشت اتهام به سوی هیچکس نمیگمارم که همه کسانی که بهنحوی با انتشار این اثر سروکار داشتند، به خلوص و فروتنی کارشان را کردند. گمانم این است که حتی این حسرت را به فراموشی بسپاریم و شادخوار همان جمله باشیم که در مقدمه چاپ مجدد فیل در تاریکی به عاریت از کتاب مقدس آمده است: «سنگی که معماران دور افکنده بودند به خواست خدا آرایش ایوان شد».