سعید مروتی
ارائه تصویر جوانی از منظر فرهنگ، اجتماع و سیاست در 6 دهه، در چنین فضای محدودی به ماموریتی غیرممکن میماند. آنچه اینجا و در این مرور شتابزده میخوانید، تنها تأمل بر برخی سرفصلها و مصادیق است و مروری است تند بر سرشت و سرنوشت جوانها از دهه40 تا دهه90. تیتر مطلب هم برگرفته از عنوان یکی از آثار محبوب جوانهای دیروز، فیلمی ساخته ریچارد بروکس با بازی پل نیومن است.
دهه 40
عصر روغن کرمانشاهی
جوانهای دهه40، عموما زندگی را آسان میگرفتند. این رسم روزگار بود که پسرها بعد از گذراندن خدمت سربازی، خیلی زود ازدواج کنند و تشکیل خانواده بدهند. عیالوارشدن در ابتدای جوانی یکی از مولفههای دهه40 بود؛ روزگاری که یک جوان سیساله پدر چند فرزند بود و داشتن شغلی در حد شاگرد شوفری و توانایی کرایه یک اتاق در پایین شهر میتوانست برای شروع زندگی کفایت کند. در دهه40 طبقه متوسط شهری توسعه یافت و مشاغلی چون معلمی ارج و قرب زیادی داشت. والدین معمولا به راحتی با ازدواج دخترشان با معلم جوانی که دارایی قابل توجهی هم نداشت موافقت میکردند و حتی مفتخر به این بودند که دامادشان فرهنگی است.
اوایل دهه40 که هنوز کسب و کارهای خرد خیلی رونق نداشت، کارمندی و کاملا حقوقبگیری از دولت امتیاز محسوب میشد. دهه40 دوران اصلاحات ارضی، قیام 15خرداد 42، تداول انفعال حزب توده و ادامه سیاست سکوت جبهه ملی هم بود. ماجرای 15خرداد 42 تاثیر زیادی بر جوانهای مذهبی گذاشت؛ جوانهایی که تصمیم به مبارزه با حکومت پهلوی گرفتند. اگر برای این طیف از نسل جوان مشروعیت حکومت پهلوی در 15خرداد 42 از بین رفت، برای طیف دیگری از جوانها این مشروعیت از 28مرداد 32 زیر سؤال رفته بود. در سالهایی که مصدق در حصر از دنیا رفت، جهان پهلوان تختی قصهاش به سر رسید و امامخمینی(ره) به تبعید رفت و انسداد سیاسی پهلوی، جوانهایی که سیاسی بودند را به فکر فرو برد. تشکیل 2گروه چریکی مهم در دهه40 یکیشان از انتهای این دهه مبارزه مسلحانه را رسما کلید زد، نشان داد همه جوانهایی که به دانشگاه میروند الزاما دنبال مدرک گرفتن و یافتن شغل دولتی نان و آبدار یا حضور در بخش خصوصی برای درآمدزایی نیستند و برای خیلیها آرمان سیاسی اولویت اولشان محسوب میشود.
مشخصه جوان دهه40 زود بزرگ شدن و برعهده گرفتن مسئولیت اجتماعی است. جوانهای عصر روغن کرمانشاهی در همان بیست و چند سالگی، رهبری گروههای سیاسی مخالف رژیم را عهدهدار شدند. غیرسیاسیهایشان تشکیل خانواده دادند و هنرمندان و نویسندگانشان قبل از رسیدن به سیسالگی «سنگر و قمقمههای خالی» و «شازده احتجاب» نوشتند و «قیصر»، «گاو» و «آرامش در حضور دیگران» را ساختند.
دهه50
از سرخوشی تا انقلاب
دهه50، دهه افزایش افسانهای درآمدهای نفتی، دهه عدول از برنامه و بیتوجهی به اصول اولیه علم اقتصاد و سرمستی از پولهای سرشار نفتی است. مظاهر اولیه بالارفتن بهای نفت، توسعه نامتوازن شهرهای بزرگ بود. در دهه50 مکانهای تفریحی که مخاطبشان اغلب جوانها بودند، رشد و گسترش قابل توجهی یافتند. اگر در دهه40 سینمارفتن مهمترین تفریح جوانها بود، تا نیمه اول دهه50 برای سرگرمشدن و لذتبردن از نیروی جوانی، میشد سراغ مکانهای دیگری هم رفت. تغییر در سبک زندگی جوانها، گرایش به تیپهای غربی و مدلهای مو و شلوارهای پاچهتفنگی همه از مشخصههای دهه50 هستند. سفر جوانها به شمال کشور و اصلا بازتعریف شمال به عنوان محل تفریح در این دهه جدیتر شد. پاتوقهای جوانها در دهه50 متنوعتر از ادوار گذشته بود. در مورد تیپ دانشجو و جوانهای کتابخوان هم دهه50، دهه گشایش بود. گفتمان چپ در دانشگاهها چنان محبوب بود که عکس چه گوارا مثل ستارههای سینما و فوتبال به دیوار اتاقهای دانشجویی راه مییافت. دهه50 دهه حسینیه ارشاد، دکتر علی شریعتی و محبوبشدن گفتمان بازگشت به خویشتن هم بود. تناقضهای توسعه نامتوازن پهلوی دوم، در دهه50 خودش را نشان داد. در زیرپوست جامعهای که با کاباره و دانسینگ، اجرای نمایشهای زننده خارجی در جشن هنر شیراز و اکران کمدیهای ایتالیایی میکوشید تابوهای اخلاقی و سنتی جامعه را بشکند، جوانهایی مذهبی و معتقد وجود داشتند که خونشان از آنچه ضدیت با شریعت خوانده میشد، به جوش میآمد.
تا میانههای دهه40، کشتی همچنان ورزش اول ایرانیها بود ولی از انتهای این دهه به مرور فوتبال، جای کشتی را گرفت. داستان تاج- پرسپولیس هم از ابتدای دهه50 مهم شد و شکل حیثیتی به خود گرفت. نیمه اول دهه50، دهه حماسه ششتاییها و دهه پادشاهی مطلق فوتبال ایران در آسیا بود. جوانهای دهه50 بسیار بیشتر از جوانهای دهه40 به فوتبال توجه داشتند و کُری قرمز و آبی از این دهه ابعاد گستردهای یافت و طبیعی است که در این بازار داغ کُریخوانی، جوانها در صف اول ایستاده بودند. فضای روشنفکری دهه50 خیلی گرایش جوانها به فوتبال را نمیپسندید و کم نبودند آدمهایی که اعتقاد داشتند حکومت با تاج- پرسپولیس سر مردم را گرم کرده است. از سال56 که جامعه به سمت انقلاب پیش رفت در کنار چریکهای چپ و مبارزان مذهبی، جوانهای غیرسیاسی که تا دیروز خواننده مجله جوانان و بیننده فیلمهای فرزان دلجو بودند هم سیاسی شدند. فاصله گوگوش و داریوش تا شریعتی و طالقانی در مدت زمان کوتاهی سپری شد. با بالا رفتن تب تند سیاست در جامعه، جوانها در صف اول انقلابیون ایستادند. چیزی که در تصاویر انقلاب 57 کاملا مشهود بهنظر میرسد حضور جوانها در صف اول مبارزه است، به خصوص در ماههای پایانی حکومت پهلوی و در روزهای خونباری که تهران، صحنه جنگ مسلحانه شده بود، آنهایی که اسلحه به دست در خیابانها حضور داشتند، اغلب جوان بودند. انقلاب57 به عنوان مهمترین اتفاق ایران معاصر، بزرگترین تحول را هم در جوانها ایجاد کرد. در فاصلهها سالهای 57 تا 60 و در بازه ایجاد شده، جوانها با گرایشهای سیاسی مختلف و متفاوت حاضر بودند. از جوان حزباللهی گرفته تا جوان مارکسیست در جامعه به صورت عینی حضور داشتند. در آن سالهای پرالتهاب، جوانها باز هم پیشقراول بودند. نسلی که دهه50 را با سرخوشی آغاز کرده بود، در انتهای این دهه، رادیکالیسم را در شکلها و با گرایشهای مختلف تجربه میکرد.
دهه60
ایستاده بر سرآرمان و عقیده
دهه60 ، دهه آرمان و اعتقاد بود؛ دهه دفاع مقدس و مبارزه با سازمانهای مخالف نظام؛ دهه انقلاب فرهنگی و بستهشدن دانشگاهها. در جامعهای که از یک سال قبل از پیروزی انقلاب، سیاسی شده و در دهه60 همچنان انقلابی بود، باز هم این جوانها بودند که نقش پررنگی داشتند.
در روزهایی که جوانهای انقلابی نهادهایی چون کمیته و سپاه، در شهرها حضور داشتند، مقابلشان گروههایی بودند دلسپرده به آرمان جامعه بیطبقه توحیدی و در عمل ایستاده در برابر خواست تودهها و مردمی که مدعی بودند به خاطر آنها مبارزه میکنند. این تقابل ایدئولوژیک از خرداد60 به جنگ مسلحانه تبدیل شد و جوانهای زیادی را قربانی کرد، چنانکه در جنگی نابرابر، بهترین جوانهای این سرزمین با سلحشوری حماسه آفریدند.
دهه60 جوانیکردن برای خیلی از جوانها معنایی جز جنگیدن در پشت خاکریزها و زدن به دل دشمن و آشفتن برای وطن نداشت. با درنظر گرفتن منازعات میان نظام و گروهکها و جنگی که 8سال طول کشید، میتوان گفت بیشترین جوانها در دهه60 گلگونکفن شدند. فرهنگ ایثار و شهادت گفتمان مسلط این دهه بود؛ دوران مقابله با جوانهایی که ظاهر غربی داشتند و همخوان با ارزشهای رسمی عمل نمیکردند. سالهایی که بهجای ترانه، سرودهای انقلابی داشتیم، سینما ایدئولوژیک بود و حضور جوانها در فیلمها کاملا حداقلی؛ سالهایی که فوتبال در مسابقات باشگاههای تهران و مسابقات لیگ قدس خلاصه میشد. پررنگترین حضور جوانها در سطح جامعه، در استادیومهای ورزشی و صفهای طولانی جشنواره فجر قابل مشاهده بود. در عصر ممنوعیت ویدئو، جوانهای علاقهمند به سینما، موانع و دشواریهایی برای تماشای فیلمهای مورد علاقهشان پشتسر گذاشتند. تا بعدها خاطرههایشان از دوران حمل و نقل دستگاه ویدئو و نوار بتاماکس و ویاچاس را برای نسلهای بعدی تعریف کنند. از همین دهه بود که برای برخی نفس جوانی جرم محسوب شد و پرسیدن نسبت خانوادگی هر گروهی از جوانان در هر مکان عمومی اتفاقی عادی.
دهه70
هوای تازه
نسیم تغییرات با پایان دهه اول انقلاب، پایان جنگ، رحلت بنیانگذار انقلاب و تغییر گفتمان مسلط جامعه از دفاع مقدس به بازسازی و توسعه، از انتهای دهه60 آغاز شده بود ولی همه چیز از دهه70 شدت گرفت. دولت سازندگی آمده بود تا از دل ویرانههای بهجا مانده از جنگی هشتساله، ایرانی تازه بسازد. در عصر سازندگی مفهوم تخصص بیشتر جدی گرفته شد و جوانها بیشتر از سالهای قبل خود را به سلاح دانش مجهزکردند. کشوری که به همت جوانها از جنگی نابرابر، سربلند بیرون آمده و یک وجب از خاک وطن را در دست دشمن باقی نگذاشته بود، حالا وارد مرحله تازهای میشد. بخشی از محدودیتهایی که در دهه60 برای جوانها وجود داشت در دهه70 کمرنگ شد. دانشگاه آزاد در شهرهای کوچک هم شعبهای تاسیس کرد و دختران جوان بیشتر از دهه60 امکان ادامه تحصیل یافتند و حضورشان در جامعه به مرور پررنگتر شد. شهردار وقت تهران کشتارگاه قدیمی پایتخت را تبدیل به فرهنگسرا کرد، دیوارهای پارکها برداشته شدند، رنگ به شهر آمد، امکانات رفاهی و تفریحی بیشتر شد و جوانها به مرور پاتوقهای خود را یافتند. مقایسه پوشش جوانهای دهه60 با جوانان دهه70 نشان میدهد که به مرور ظاهر غربی و تبعیت از مد از ضدارزش به عرف جامعه تبدیل شد.
در دانشگاهها مهمترین تشکل صنفی دانشجوها برخلاف دهه60، نه مدافع وضع موجود که منتقد دولت راستگرای هاشمی رفسنجانی بود. آرمانگرایی با تعاریفی متفاوت از دهه60، همچنان در جنبش دانشجویی نمود داشت. در میانههای دهه70 جوانها خواستار گشایش بیشتر فضا بودند. چنانکه رفاه و امکان پیشرفت بیشتر هم میطلبیدند. سطح توقعها بالاتر از سالهای قبل شده بود. در حالی که بهنظر میرسید مطالبات جوانها بیشتر اجتماعی و اقتصادی است در بزنگاه دوم خرداد، این انتظارات چهارراه خلوت سیاست را شلوغ کرد. جوانها مهمترین سرمایه اجتماعی دوم خرداد بودند و اصلاحات بر شانه آنها به پیروزی رسید. سال 76 کمی پس از پیروزی جریان دوم خرداد تیم ملی فوتبال ایران برای اولین بار در سالهای پس از انقلاب به جام جهانی راه یافت. بستری که در عصر سازندگی به وجود آمده بود در دوره اصلاحات امکان تبلور یافت. در نشاط اجتماعی و به ثمر نشستن بذر امید، جوانهای غیرسیاسی نیمه اول دهه70، از سال76 به بعد آرمان سیاسی یافتند. عصر طلایی روزنامهها آغاز شد و باز این جوانان بودند که در نشریات تازهتاسیس درخشیدند. ماه عسل اصلاحات دیری نپایید و از تیر78 جنبش دانشجویی سرخورده و کمی بعد رادیکال شد.
در انتهای دهه70 خانه خریدن برای جوانها آسانتر از گذشته شده بود و رونق اقتصادی و امکان اشتغال، تشکیل خانواده را برای جوانها سادهتر کرده بود. با این همه در سال پایانی دهه70، بهنظر میرسید دامنه انتظارها از دولت خاتمی فراتر از اینها بوده و مطالبات سیاسی همچنان بیپاسخ مانده است.
دهه80
فریادها و نجواها
اگر در دهه60 به همراه داشتن ساز در مکانهای عمومی نیاز به مجوز حمل ساز داشت، از اواخر دهه70 جوانهای گیتار به دست پرده سینماها را فتح کرده بودند و در دهه80 هم این ماجرا ادامه یافت. رشد چشمگیر زاد و ولد در دهه60، باعث شد از دهه80 حضور جوانها در متن جامعه به لحاظ کمّی افزایش قابل ملاحظهای بیابد. جوانهایی که سبک زندگی خود را داشتند و در مواردی با آنچه ارزشهای رسمی خوانده میشد همراهی نمیکردند. درست در نقطه مقابلشان جوانهایی بودند وفادار به ارزشهای رسمی و حاضر در صحنه اجتماع. طیف اول با جریان اصلاحات که منادی آزادیهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی بود، همدلی داشتند و طیف دوم با جریان راست که خود را پاسدار ارزشهای انقلاب میدانست. میتوان گفت در دهه80، جوانها بخشی قابل توجه از تقابل 2 جناح سیاسی را نمایندگی میکردند. در دهه80 با وجود کاهش امید در نسل جوان هوادار اصلاحات، هنوز آرمان سیاسی بخشی از دغدغه این نسل بود. فضای دانشگاهها با وجود دلسردی نسبت به جریان اصلاحات در مقایسه با آنچه بعدا شاهدش شدیم سیاسی بود. در نیمه اول دهه80 هنوز نسیم اصلاحات در کشور میوزید و فضای نسبتا بازی وجود داشت که با سلسلهای از اشتباههای سران جریان چپ، شرایط تغییر کرد و کار برای جوانان سختتر شد. اختلافهای داخلی و افزایش یأس و ناامیدی، نتیجهاش را در سال84 نشان داد. با انتخاب محمود احمدینژاد جوانهای حزباللهی شادمان شدند. این دستاورد بزرگی برای جریان راست بود که حالا اصولگرا نامیده میشد. محمود احمدینژاد ساختار دولتهای بعد از انقلاب را برهم زد و اتفاقا به جوانهای اصولگرا میدان داد. همزمان محدودیتهای اجتماعی افزایش یافت که مهمترین نمودش حضور گشت ارشاد در خیابانها بود.
شکاف اجتماعی و تناقضهای میان ارزشهای رسمی و عرف جامعه، در همان 4سال اول دولت احمدینژاد، جوانهای عصر اصلاحات را دلتنگ دوم خرداد کرد.
وقایع پس از انتخابات سال88، گره را کور کرد. جوانهای دهه80 در انتهای این دهه کنشمندی سیاسی را با رادیکالیسم گره زدند. فاصلهها بیشتر شد و اختلافات عمیقتر. نسلی که با اینترنت آشنا بود و به مرور با فضای مجازی ارتباط برقرار میکرد، سنت کافهنشینی دهههای دور را زنده کرد و با همه محدودیتها توانست در عرصههای غیرسیاسی خودش را به جریان، حاکم تحمیل کند.
دهه90
به رنگ جسارت
برای فهم این نکته که چگونه نسل جوان از شادمهر عقیلی- خواننده پاپ محبوب عصر اصلاحات- به تتلو- خواننده زیرزمینی- رسید و در اتومبیلش ترانههای «هیچکس» را گوش داد باید به تفاوتهای جوانهای دهه90 با جوانان دهههای 70 و 80 توجه کرد. این تفاوتها از دل بستر اجتماعی و به مرور شکل گرفتند. از اواسط دهه80 که نفریننامههای خوانندههای زیرزمینی میان جوانها گل کرد، میشد متوجه شد تغییراتی در راه است. با حذف کنش سیاسی میان جوانها یا دستکم تلاشی برای این اتفاق، آرمان سیاسی جای خود را به بیآرمانی میداد. بزنگاههایی چون انتخاباتهای سالهای92، 94 و 96 این پیغام را میداد که طیف گستردهای از جوانها هنوز امیدهایی به جریان اصلاحات دارند ولی در پس انفعال و بیعملی، امیدها باز هم جای خود را به ناامیدی دادند. اگر جوانهای عصر اصلاحات از جوانان دوره تدبیر و امید پای کارتر به نظر میرسیدند دلیلش صرفا کمرنگشدن آرمانها میان نسل جوان دهه90 نبود. در طول 2دهه انبوهی اتفاق رخ داده بود که به تدریج تاثیرش را به شکل شکستهای پیدرپی در عرصه اجتماع پس از پیروزیهای امیدبخش در پای صندوق رأی نمایان میکرد. انقلابی که با فضای مجازی کل جامعه را تحتالشعاع قرار داد، انحصار رسانهای را عملا از میان برد و در فقدان مطبوعات پویا و کنشمند، هر شایعهای میتوانست موج به راه بیندازد. جوان عصر استارتاپها کوشید تا میدان عمل را به دست بگیرد، برای خود اشتغال ایجاد کند و با خلاقیت دنبال پیشرفت برود. با همه دستاوردها، حرکت در جاده موفقیت دشوارتر و پیچیدهتر از گذشته بهنظر میرسد.
در مورد جوانهای دهه90 (متولدان دهه70) میتوان به جسارت در برگزیدن سبک زندگی اشاره کرد.
آنها برخلاف نسل سومیهایی که در دهه80 جوانی میکردند، راحتتر عاشق شدند و آسانتر فارغ. در اواخر دهه90 بهنظر میرسد جوانها دیگر به سادگی به عنوان سرمایه اجتماعی جریانهای سیاسی در متن حوادث قرار نخواهند گرفت. تمایل به پولدارشدن و نمایش تجمل میان جوانها، هرچه فشار اقتصادی بیشتر میشود بالاتر خواهد رفت. گفته میشود این نسل بیآرمان است و محیط دانشگاهها چنان غیرسیاسی شده که بیشتر شبیه فضای دبیرستانهاست تا دانشگاهی که همیشه قلب تپنده عرصه سیاست بوده. هنوز دهه90 به پایان نرسیده و همه این قضاوتها و حکمهای کلی، با وجود حقایقی که در آنها نهفته بیشتر شبیه محکمهای است غیرمنصفانه که جوانهای دیروز برای جوانان امروز تدارک دیدهاند. بهنظر میرسد جوانهای این دهه، بیشتر از هر دورهای به درکشدن نیاز دارند. جوانهایی که با جسارت و خلاقیت مهمترین سرمایههای ایران فردا هستند. اگر سبک زندگیشان را نمیپسندیم، تعریفشان از اخلاق و آرمان را چندان موجه نمیدانیم، علایقشان به نظرمان سطحی و مبتذل میآید، باید به یاد بیاوریم قضاوتهای مشابهی درباره جوانهای ادوار گذشته صورت گرفته و حالا فقط مصادیق تغییر کرده.
چهار شنبه 28 فروردین 1398
کد مطلب :
52729
لینک کوتاه :
newspaper.hamshahrionline.ir/VqJW
+
-
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به روزنامه همشهری می باشد . ذکر مطالب با درج منبع مجاز است .
Copyright 2021 . All Rights Reserved