• جمعه 14 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 24 شوال 1445
  • 2024 May 03
چهار شنبه 21 فروردین 1398
کد مطلب : 51880
+
-

موتور در سینمای کیمیایی چه جایگاهی دارد؟

مرکبِ مردِ زخمی تنها

مرکبِ مردِ زخمی تنها

سعید مروتی 

موتور در سینمای کیمیایی جایگزینی است برای اسب در فیلم‌های وسترن. مرکب قهرمان تک‌رو و عصیانگر که همدم تنهایی تراژیکش هم می‌تواند باشد. موتور در «رضا موتوری» (مسعود کیمیایی1349) بیش از آنکه متاثر از «ایزی رایدر» (دنیس هاپر1969) و موج فیلم‌های جوانانه پس از آن باشد، محصول سال‌ها تماشای فیلم وسترن است. در رضا موتوری، تصویر شورانگیز قهرمان که سوار بر مرکب جذابش، در خیابان‌های تهران جولان می‌دهد، با اندوه و حسرت همراه است. حتی در معدود لحظات به ظاهر شاد و مفرح فیلم هم که رضا سوار بر موتورش مشعوف به‌نظر می‌رسد، موسیقی تلخ اسفندیار منفردزاده و ترانه «مرد تنها»ی فرهاد، اجازه نمی‌دهد این شادمانی را جدی بگیریم. در فقدان رفیق (عباس قراضه در تیمارستان گرفتار است)، نداشتن تفاهم با محبوبه (که فاصله طبقاتی و تفاوت‌های فرهنگی مانع ارتباط عمیق می‌شود)، شرایط نامناسب اجتماعی (که جایی برای نسل مردان و لوطی‌های قدیمی باقی نگذاشته) و تهدید ارزش‌های سنتی (که نشانه‌اش سقف ترک‌برداشته بازارچه است)، این موتور است که می‌تواند همدم تنهایی قهرمان باشد. موتوری که رضا شیفته آن است و درباره‌اش به نکته‌ای ظریف اشاره می‌کند: «من عاشق صداشم. نمی‌ذاره هیچ صدای دیگه‌ای رو بشنوی، انگار تو این دنیا نیستی.» لقب رضا موتوری زمانی به رضا داده شده که فیلم‌َبر سینما بوده. در روزگاری که تعداد کپی‌های فیلم اندک بود و فیلم‌بَرها با موتور حلقه‌های فیلم را از سینمایی به سینمای دیگر می‌بردند. در واقع انس و الفت با موتور روزگاری دلیل اقتصادی هم داشته ولی به گفته رضا «حالا دیگه سینماها خودشون تکی فیلم نشون می‌دن» و فیلم‌بَری سینما منسوخ شده. وقتی رضا در تراس تابستانی سینما دیانا از ممد الکی و دار و دسته‌اش چاقو می‌خورد تن زخمی‌اش را به موتورش می‌رساند. در اینسرتی ماندگار شاهد ریزش قطره‌های خون رضا بر باک بنزین سفیدرنگ موتور هستیم و بعد حرکت سلانه‌سلانه رضای زخمی بر ترک موتور شروع می‌شود و ترانه «مرد تنها» تصاویر را همراهی می‌کند که خود حکایتی است.

بعد از رضا موتوری، فیلمسازان زیادی آدم‌های زخمی‌شان را ترک موتور نشاندند و در خیابان‌های تهران به حرکت درآوردند و تصاویرشان را با صدای غمگین خواننده‌ای همراه کردند تا به حس و حساسیتی مشابه رضا موتوری برسند. از «فریاد زیر آب» (سیروس الوند1356) تا «لاتاری» (محمدحسین مهدویان1395) این مسیر بارها پیموده شد. اما به یادماندنی‌ترین قهرمان سوار بر موتور سینمای پس از انقلاب هم توسط مسعود کیمیایی خلق شد. در «سلطان» (1375) که یکی از کیمیایی‌وارترین آثار سازنده‌اش است، باز هم با قهرمانی زخم‌خورده مواجهیم که حالا کنار موتورش ساید کار بسته است: «ناصر بلبل، می‌دونی تو این ساید کار کی باید بشینه؟ توی این بایست نامزدم آدم، عشق آدم، زن آدم، رفیق آدم بشینه.»

اگر رضا موتوری زمانی فیلم‌بَر سینماها بود، سلطان هم در گذشته کارش کرایه دادن فیلم بوده. کیمیایی قهرمانش را سوار بر موتور در دل اتوبان‌های تازه تاسیس تهران می‌تازاند. عشقش هم در ساید کار می‌نشیند. 

کیمیایی در یکی از دل‌نشین‌ترین فیلم‌های پس از انقلابش، فصل‌های شبانه پرحس ‌و حالی با ترکیب قهرمان خسته و عاصی، موتور و اتوبان‌های تهران خلق می‌کند.

سلطان قهرمانی خودآگاه است که گویی از پرده نقره‌ای به عالم واقعیت آمده. یک قهرمان سینمایی که قصه‌اش را از حفظ است؛ «همیشه اینجوریه، یه آدم بی‌فامیل، بی‌ستاره، عین من، از یه چیز باارزش دختره عین سند، پول، یه تیکه زمین یا هر چیز دیگه می‌گذره بهش می‌ده... دختره هم ازش تشکر می‌کنه اشک می‌ریزه... بعد یارو بی‌فامیله سوار موتور می‌شه... تو راه دلتنگی می‌کنه، واسه خودش، فامیلش، ننه‌ش، مدرسه‌‌ش،... یا خودش آواز می‌خونه یا واسش می‌خونن... از این چیزا خیلی دیدیم...»

اگر در سکانس آخر رضا موتوری بعد از پل زدن معروف رضا و تمام کردنش، دوربین کیمیایی روی موتور تاکید می‌کند و فیلم را به انتها می‌رساند، در سلطان، قهرمان خسته و عاصی با موتورش همچون سیاوش به دل آتش می‌زند تا همان‌جور که می‌خواسته «یه جوری درست و حسابی کلکش کنده شود.» چنانکه گویی قهرمان تا لحظه مرگ همراه مرکبش است. مرکب خسته مردِ زخمیِ تنهایی که به درد این روزگار نمی‌خورد.

این خبر را به اشتراک بگذارید